موزه ها همکاران با ارزش مدارس‎

به واسطه تجربه نسبتا طولانی ای که در امر آموزش  کسب کرده ام به او میگفتم که یکی از مهمترین کارهایی که بایستی در طراحی کتابهای درسی انجام شود ارجاع بخشی از بار آموزشی کتابهای درسی(و معلمان و مدارس) به  فضاهای بیرون از مدارس است. و چه جایی بهتر و موثرتر و کنترل شده تر از موزه ها و مراکز علم برای این کار سراغ داریم؟

در دنیا ، این امر به عنوان یک  اصل مهم آموزشی مورد توجه قرار دارد. اینکه بخشهایی از آنچه که آموزشِ رسمی باید برایش وقت صرف کند را به فضاهای بیرون از  محل تحصیل و تدریس رسمی محول کنند . این کار به دلایل متنوعی رخ میدهد : شاید مهمترین دلیل این مساله را بتوان تاکید آموزش رسمی به درگیر کردن جامعه به آموزش دانست.به عبارتی جامعه (شامل خانواده دانش آموزان و همه افراد حاضر در جامعه) باید بداند که دربرابر آموزش نسل آینده مسئولیت دارد و این مسئولیت تحویل شدنی و تقلیل یافتنی نیست. یعنی نمی توان این مسئولیت را با پرداخت مبلغی (کم یا زیاد) پول بر عهده یک سازمان یا نهاد واگذار کرد و خود را از مسئولیت اجتماعی رها شده دانست. این مساله علاوه بر افزایش روحیه مسئولیت پذیری اجتماعی شادابی اجتماعی هم ایجاد میکند.

یک کلاس درس در بازدید از موز هنرهای معاصر . راهنمای موزه برای کلاس درس ، روایتی اختصاصی مهیا کرده و کلاس را در موزه پیش می‌برد.(موزه هرمیتاژ-سن پیترزبورگ)

 

اما از سوی دیگر نقش پذیری اجتماعی دانش آموزان را هم افزایش میدهد. دانش آموزانی که تمام دوران تحصیلی خود را در فضای بسته و به نوعی فضای ایزوله مدرسه میبینید و فقط از طریق کتاب و درس معلم به آموختن علم! یا دانش مشغول می شود،خود را موجودی جدا از جامعه میداند و با نقشهای اجتماعی خود کمتر آشنایی پیدا میکند . بازدید مرتب از موزه ها و مراکزعلم و فضاهایی مشابه در دوران تحصیل ، این نقش پذیری و تعهد اجتماعی را برای دانش آموزان مفهوم کرده و آنها را برای ورود به جامعه  آماده میکند.

اما نقشهای اجتماعی دوسویه موزه ها تنها عواملی نیست که  مدارس و تصمیم سازان آموزشی و کتابهای درسی را بایستی به سوی موزه ها سوق دهد، بلکه فضای متنوع آموزشی(پداگوژیکی) موزه ها و مراکز علم هستند که این امر را به یک الزام تبدیل میکند. به عبارتی موزه ها به عنوان فضاهای متمرکز، امکانات بی نظیری را در خود گردآوری کرده اند که داشتن آن امکانات برای هر مدرسه یا نهاد آموزشی به تنهایی میسر نیست. مثلا به یک اسکلت دایناسور فکرکنید ، یا به یک گالری مملو از کانی ها و سنگها و …  یا یک هواپیمای واقعی که بچه ها بتوانند  داخل کابین خلبانش را ببینند و یا با موتور آن آشنا شوند. این امکانات و هزاران نمونه از اینگونه موارد وجود دارد که تقریبا برای یک مرکز آموزشی غیر ممکن است که در اختیار داشته باشد. موزه ها این امکان را برای مدارس و معلمان مهیا کرده اند. 

معلم مدرسه در نقش راهنمای موزه ، روایتگری می‌کند.(گالری تیت مدرن لندن)

 

تا اینجای کار خیلی بدیهی به نظر میرسد و در تمام دنیا (و صد البته در ایران هم) بازدیدهای متنوع مدرسه ای از موزه ها اجرا میشود. اما ظرافتهای زیادی در این میان وجود دارد. یک ناظر بی طرف و دقیق میان بازدیدها و اردوهای یک روزه و کوتاه مدت که به شکل عادت در برنامه های مدارس جای میگیرد و بازدیدهای هوشمندانه و برنامه ریزی به راحتی میتواند تمایز قائل شود.

تمایز بین این دو نوع بازدید جدا از مفاهیم شکلی و زمان بندی های بازدیدی ، در لایه ای عمیق تر ، به نوع و محتوای درسی و کتابهای درسی وابسته است و این همان چیزی است که در ایران  دچار فقر شدیدی هستیم.

در کتابهای درسی کشورمان متاسفانه هیچ اشاره ای مستقیم و یا غیر مستقیم به بازدید از یک موزه به عنوان بخشی از مواد آموزشی نشده است. یعنی شورای نویسندگان کتابهای درسی ما(در حوزه ی تاریخ ، جغرافیا ، علوم و …)  به کل موزه ها و مراکز علم را نادیده گرفته اند.  این درحالی است که در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش به صراحت به نقش و جایگاه موزه ها در آموزش تاکید شده است  (راهکار ۳/۶ ذیل بند ۶ با عنوان تنوع بخشی به  محیطهای یادگیری رسمی).

برای اینکه این مهم را بتوان اجرایی کرد چند راهکار نه چندان ساده و سریع وجود دارد که بخشی از آن به آموزش و پرورش و بخشی هم به موزه ها وابسته است: 

بازنگری کتابهای درسی و  ارجاع دادن بخشهایی از محتوا به موزه ها و مراکز علم . این راهکار مستلزم این است که نویسندگان کتب درسی از موزه های موجود در کشور ، امکاناتشان و شرایط شان آگاه باشند و بتوانند بر اساس این امکانات سرفصلهای درسی را چیدمان تازه کرده و یا محتوای تازه به نگارش درآورند.

بخشی دیگر از  وظیفه آموزش و پرورش در این حوزه ، بازآموزی های معلمان است. معلمان و دبیران بایستی بتوانند برون سپاری آموزشی خود را (با مفهومی تازه ای که برای این نوع برون سپاری بایستی ساخت) یاد گرفته و بخشهایی از آموزش را به فضای موزه ها واگذار کنند.

اما در سوی دیگر ماجرا موزه ها هستند. موزه ها بایستی بتوانند برای این نوع شرایط آمادگی تمام داشته باشند. سه راهکار اصلی در این حوزه مورد توجه موزه ها قرار دارد: 

نخست اینکه موزه ها با درک اهداف آموزشی کلان و محتوای آموزشی کتابهای درسی(کتابهای متمرکز همچون کشور ایران و یا کتابهای غیر متمرکز همچون  نظام آموزشی ایالات متحده) بایستی محتوای موزه ها را همگام ، کدگذاری و بازآرایی کنند. با این روش امکان تعامل بیشتر و موثر بین موزه ها و نظام آموزشی فراهم میشود.

گام دومی که موزه ها میتوانند بردارند، بر عهده موزه داران ، برنامه ریزان و راهنماهای موزه هاست. ایشان بایستی توانایی برنامه ریزی گردشی و بازدید های چندباره برای یک گروه مشخص از بازدید کنندگان با توجه به سرفصلهای  آموزشی را دارا باشند. 

و در گام سوم، ساختار موزه بایستی به گونه ای باشد که  معلمان موزه را بخشی از فضای آموزشی خود حس کرده و از سوی دیگر خود را بخشی از نیروی فعال در بدنه یک موزه بداند. با چنین ساختاری این امکان وجود دارد که خود معلمان با اندکی تجربه و مهارت و هماهنگی با موزه ، بخشی از بار آموزشی مدرسه را به موزه منتقل کند و خود را در اجرای برنامه های آموزشی موزه سهیم کند.

دانش آموزان در ساعت غیر آموزشی مدرسه‌شان در مرکز علم هستند تا بخشی از درس علومشان را فرابگیرند.(اکسپلوراتوریوم)

 

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

این راهکارها در فضاهای محدود در بسیاری از موزه‌ها و مراکز علم دنیا رخ‌داده است. من خودم بارها با ورود به آسمان‌نماها و برخی از موزه‌های   کشور(با توجه به مهارت و شناختی که از فضای این مراکز دارم و نیز شناختی که راهبران رسمی این مراکز از منوی فضای کارم داشته‌اند) توانسته‌ام برای دانش آموزان و دانشجویان همراهم برنامه‌های اختصاصی اجرا کنم و به نوعی یک کلاس درس اختصاصی در یک فضای آموزش غیررسمی ایجاد کنم.

در برخی از کشورها همچون ایالات‌متحده، این رابطه کاملاً ارگانیک شکل گرفته است و  به طور مثال ساختاری به نام «موسسه  معلمان»  که شبکه‌ بزرگی از معلمان علوم آمریکای شمالی را شامل می‌شود وجود دارد که در ارتباط مستقیم با بزرگ‌ترین مرکز علم آمریکا و جهان است ، این ارتباط به گونه ای است که  بسیاری از ابزارهای این مرکز علم(اکسپلوراتوریوم) را خود معلمان مدارس طراحی یا ایده پردازی و حتی در مواردی ساخته‌اند. با این روش معلمان و موزه‌های علم توانسته‌اند یک  فضای آموزش غیررسمی،ارگانیک و پویا بسازند. فضایی که هر دو سوی ماجرا ، یعنی مدارس و مراکز علم  از آن سود می‌برند. 

  محمد رضا نوروزی-طراح موزه و مرکز علم

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا