موزه های فضای باز،مکانی برای تجربه گذشته

 اما تعریف موزه بسیار وسیع تراز این حرفهاست. شما میتوانید در خیابانی قدم بزنید یا بخشی از شهر یا روستا را بگردید و در عین حال به موزه گردی مشغول باشید. این همان مفهومی است که بر اساسش ، موزه ای فضای باز شکل گرفته است.

موزه های فضای باز براساس تعاریف مجموعه ای از ساختمانها و مصنوعات هستند که در فضای آزاد قرار گرفته و به نمایش درآمده اند و با گردش و قدم زدن در میان آنها  بخشی از تاریخ و فرهنگ زندگی روزمره مردم یک ناحیه ، شهر یا کشور بازنمایی شده و به نمایش در میاید.


(تصویری از نخستین موزه ی فضای باز جهان ، اِسکانسن در نزدیکی استکهلم،سوئد-سال ۱۹۰۰ م)

 

با این تعریف هر تکه ای از شهر یا روستا قابلیت این را دارد که به یک موزه فضای آزاد تبدیل شود. به عبارتی هر بخش از شهر و روستای ما در هر کجای زمین ، به ذاته یک موزه فضای آزاد(باز) است. اما اینکه آیا کاربری موزه ای هم دارد ، به امری ربط دارد که به آن موزه شدن یا موزه ای کردن میگوییم.

برای این که یک فضای شهری(مثلا یک میدان ، یک خیابان، محوطه یا …)تبدیل به محوطه موزه ای شود ، شاید مهمترین امر ، روایتش باشد. این که آن منطقه یا ناحیه شامل داستانی(روایتی) باشد از زندگی، از کسب و کار و تاریخ و فرهنگ. طبیعی است که هر فضایی کم و بیش اینگونه است . یعنی همه فضاهای شهری و روستایی کم و بیش جریانی از زندگی و کسب و کار را در خود دارند . اما زمانی این فضا میتواند موزه ای قلمداد شود که صاحب و مالک یک روایت باشد. از دید من این روایتگری است که یک فضا را میتواند موزه ای کند و به آن هویت گردشگری بدهد. بگذارید مثال بزنم.

در زمان نوجوانی ام کتاب جعفر شهری، تهران قدیم، را میخواندم، بخش به بخش و بعد نقشه تهران را جلوی رویم گذاشته و مسیری را بر اساس نوشته های کتاب ترسیم و میکردم و با این نقشه خود ساخته در تهران قدم میزدم و تلاش میکردم آنچه را که در کتاب خوانده ام را ببینم، بیابم و یا در ذهنم بازسازی کنم. همه آن آدمها ، رویدادها و مکانهایی که در کتاب آمده بود در قدم زدنهای من بازنمایی و تداعی میشدند و به عبارتی در مسیر پیاده روی هایم یک روایت از آن محله یا خیابان ساخته میشد و به این ترتیب تهران برای منِ نوجوان تهرانی به یک موزه تبدیل میشد. این همان چیزی است که شهرها و روستاها برای موزه ای شدن به آن نیاز دارند. در این روزها ، تورهای شهری زیادی در حال برگزاری هستند . حتی در ایران خودمان . اما بسیاری از آنها شهر را به عنوان موزه نگاه نمیکنند ، چون روایتی برای بازدید هایشان ندارند. در این نوع تورها ، اثر یا آثاری برای بازدید در شهر انتخاب میشوند ، آن را از دل شهر جدا میکنند و بی توجه به موقعیتش به داخل آن رفته و یا از بیرونش نگاهی میکنند. ارزشهای معمارانه و زیبایی شناسانه اش را برای بازدید کنندگان گفته و نمایش میدهند و بعد به سراغ اثر بعدی میروند. این رفتار درست مثل آن است که یک اثر تاریخی(تابلوی هنری یا یک شی باستانی) را از محیطش جدا کرده و در خانه ای قرار دهند و در حین دیدنش فقط درباره اینکه  این شئی متعلق به فلان سال است صحبت کنیم. به همان اندازه بی معنی و در بسیاری موارد بی هویت میشود.

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

به داستان اصلی برگردیم. موزه های فضای باز ، در دل شهرها  و روستاها شکل میگیرند با همان داستانها و روایت هایی که مردم در زندگی روزمره شان با آن سر و کار دارند . مثلا در سالهای اخیر تورهای تهران گردی به سوی خیابان سی تیر تمایلی آشکار دارند و گاه آن را با نام خیابان ادیان میشناسندش و معرفیش میکنند. این یک روایت است. روایتی از یک خیابان با محوریت ادیان مختلف . به این ترتیب است که این خیابان صاحب هویتی تازه میشود و روایتی نوین در آن شکل میگیرد و رسما یک موزه فضای آزاد میشود. یک سرش موزه ملی ایران و میدان مشق قرار میگیرد و اخیرا غذا خوریهای سیار خیابانی به آن اضافه شده اند و سر دیگرش سفارت شوروی سابق قرار میگیرد. در این میانه تغییرات نام خیابان، مراکز مذهبی از ادیان مختلف ، منزل مشاهیر و  بیمارستانها و ادارات دولتی قرار میگیرند. وقتی در این خیابان قدم میزنید و روایتهایش را میشنوید ، میتوانید شمه ای از آنچه که در طول تاریخ دوران پهلوی اول به بعد در این فضا رخ داده را  حس کنید ، درک کنید و حتی خودتان به عنوان یک ناظر ،روایتهای تازه ای برایش بسازید، شاید حتی با اغراق و به عبارتی دراماتیزه شده.

 

همینگونه است مناطق روستایی متنوعی در ایران ، روزگاری روستای کندلوس تلاش کرد یک موزه فضای باز باشد . برای آن هزینه شد و خیابانها و دیوارها و … بازنمایی و بازپیرایی شدند ولی به سرعت از دور افتاد. به نظرم چون روایتی مناسب برایش نیافتند، نساختند. روستای ابیانه نمونه  دیگری است که قابلیت بسیار زیادی برای روایتگری روستایی دارد و از دید من هنوز فاصله زیادی تا روایت اختصاصی خودش دارد. 


 

 اما نمونه دیگری که در ایران به نسبت خوب و موفق عمل کرده است ،  موزه میراث روستایی گیلان است. جایی در نزدیکی شهر رشت با خانه های چوبی اصیل و واقعی که از سراسر استان جمع آوری شده و بازآرایی شده در محل تازه ای نصب شده است و تلاش میکنند با برگزاری رویدادها ،مردم و بازدید کنندگان را با آداب رسوم و نحوه زندگی مردم این منطقه آشنا کنند.این هم نوعی موزه فضای باز است که آثار و رفتارها از محل خود جدا شده اند و بازنمایی و یا بازسازی میشوند تا در معرض دید قرار بگیرند.


 


 

سخن را کوتاه کنم، موزه های فضای باز، داستان مفصلی دارند که متخصصین امر و سیاستگذاران و سرمایه داران همه با هم میتوانند به آن بپردازند و مزایای مالی و فرهنگی فراوانی را از آن کسب کنند. شهرها و روستاهای ایران قابلیت ایجاد و گسترش موزه های فضای باز زیادی را دارد،در شهر تهران خیابانها و محله های زیادی این قابلیت را داراست(خیابان سی تیر ، خیابان لاله زار ، محله سنگلج و بازار ، دربند و مقصود بیک ،سرتاسر خیابان ولیعصر و …) در اصفهان به همچنین، در شهرهای کوچک و دورتر از مرکز همچون بیرجند و زاهدان . روستاهای فراوان مشهوری چون ابیانه و کندوان و کندلوس


 

و روستاهای کمتر شناخته شده ای همچون موش آباد از توابع نازلوی آذربایجان غربی…

 همه اینها نه با امکانات سخت افزاری(که البته امری لازم است) بلکه با ساخت و پرداخت روایتهایشان هست که میتوانند به موزه های فضای باز تبدیل شوند .

 

محمد رضا نوروزی-طراح موزه و مرکز علم

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا