درگذشت محمد علی سپانلو

او مانند بسیاری از شاعران معاصر خودش، صرفا شعر نگفت و نزدیک به هفتاد کتاب چاپ شده از او، تماما مجموعه‌ها و دفترهای شعر نبودند. او در کنار سرودن شعر، نقد می‌نوشت، ترجمه می‌کرد و دغدغه پژوهش هم داشت و در عین حال فیلم هم بازی می‌کرد. هرچند در بین سه چهار فیلمی که بازی کرد، بی‌شک تجربه حضورش در فیلم آرامش در حضور دیگران ناصر تقوایی، ابدا قابل مقایسه با آثار سینمایی دیگرش نبود؛ مثلا رخساره امیر قویدل که همبازی میترا حجار بود. سپانلو از معدود شاعران و نویسندگانِ ایرانی‌ست که در دنیایِ ادبیاتِ غرب نیز شناخته شده و توانسته بود نشان شوالیه نخلِ (لژیون دونور) آکادمیِ فرانسه (بزرگ‌ترین نشانِ فرهنگی کشورِ فرانسه)، و جایزه ماکس ژاکوب (بزرگ‌ترین جایزه شعرِ فرانسه) را دریافت کند.

سپانلو، از شاعرانی بود که در عصر درخشان شعر معاصر زیسته و بالیده و با بسیاری از بزرگان شعر معاصر، مراوده مستقیم داشت. حوزه توجهات او در ادبیات هم گسترده بود.

همان‌طور که می‌توانست در بررسی پیشینه داستان امروز( در کتاب ارزشمند نویسندگان پیشرو ایران)، از طالبوف و مسالک‌المحسنین و مسیر طالبی حرف بزند، می‌توانست تعلق خاطر خود را به بهار و عارف وعشقی و فرخی یزدی، با انتخاب گزیده شعر آنها نشان دهد و در عین حال ترجمه‌هایش از گراهام گرین و کامو و سارتر و ریتسوس، سر جای خود بود و نشانگر پرکاری سپانلو بود.

محمد علی سپانلو از دبیرستان دارالفنون فارغ‌التحصیل شد که هم نخستین کالج مدرن ایران محسوب می‌شد و هم بسیاری از کسانی که بعدها در حوزه ادبیات و هنر و اندیشه، نام‌آور شدند، روزگاری در این کالج درس خوانده بودند. سپانلو از دارالفنون به دانشگاه تهران رفت تا در رشته‌ی حقوق درس بخواند اما ادبیات از سرش نیفتاد.

خود سپانلو سرآغاز شاعری‌اش را جنبش دانشجویی اواخر دهه‌ی ۳۰ می‌داند، وقتی که هنگام اعتراضات دانشگاه تهران زخمی شد و در بیمارستان تنها شعر بود که برای بیان حس و حالش به کمکش آمد. اولین مجموعه شعرش با عنوان «آه، بیابان» در سال ۱۳۴۲ منتشر و با استقبال نسبی مواجه شد. تا سال ۱۳۴۷،  مرتب آثار جدیدی از او انتشار یافت اما حکومت محمدرضا شاه به خاطر مضامین سیاسی آثارش او را ممنوع‌القلم کرد. مجموعه شعرهای دیگر او عبارتند از: خاک، رگبارها، پیاده‌روها، سندباد غایب، هجوم، نبض وطنم را می‌گیرم، خانم زمان، ساعت امید، فیروزه در غبار و زمستان بلاتکلیفِ ما که گویا واپسین دفتر شعر منتشر شده شاعر بود.

شاعر تهران

سپانلو به شهر تهران تعلق خاطر خاصی داشت و در بسیاری از شعرهایش می‌توان این علاقه را دید. قایق سواری در تهران، نام یکی از واپسین مجموعه‌های سپانلو بود که می‌تواند تایید همین مدعا باشد. خود وی درباره علاقه‌اش به تهران درجایی گفته بود «من پنج نسلم تهرانی بوده است. زمانی تهران در اذهان منفور شده بود و بعضی می‌گفتند در تهران اجحاف و دروغ وجود دارد؛ انگار که شهر خودشان سمبُل صداقت بوده است. من پاسخ می‌دادم که صداقت و بی‌صداقتی در همه شهرها هست، اما در تهران برای شما امنیت وجود دارد؛ چون در هیچ شهری نمی‌توانید به اهالی آن بد بگویید، اما در مورد تهران هرچه که بگویید، کسی کاری با شما ندارد».

گزارش: مهرداد نصرتی

 

*نام کتابی از هوراس مک‌کی با ترجمه سپانلو

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا