بازارهای ملتهب و پارادوکس عقلانیت جمعی
از دلار و طلا و خودرو گرفته تا روغن و دارو و دستمال کاغذی و پوشک و دیگر کالاها. ترس از گران شدن یا کمبود این کالاها در آینده باعث هجوم افراد برای خریدن آنها می شود و این هجوم خود سطح تقاضا را به شکل کاذب بالا می برد و آنچه این افراد از آن می ترسند، با رفتار خودشان به سرمان می آید. تقاضای بالا قیمت را بالا می برد. بالا رفتن قیمت هراس بیشتر و هجوم بیشتر ایجاد می کند و این دور باطل همچنان ادامه می یابد.
رفتار این دسته از شهروندان را چگونه می توان فهمید؟ یکی از راه های فهم این نحوه از رفتار استفاده از نظریه تصمیم گیری جمعی و یکی از مدل های مطرح در این نظریه بنام مدل "دوراهی زندانی" است. دو زندانی را در نظر بگیرید که بتازگی توسط پلیس دستگیر شده اند و قرار است بطور جداگانه بازجویی شوند. بیایید این ها را زندانی الف و زندانی ب بنامیم. قاعده زندان در اینجا این است: اگر زندانی الف علیه ب شهادت دهد (به ب خیانت کند) ولی ب سکوت را برگزیند، در این حالت الف آزاد می شود و به یک سال حبس محکوم خواهد شد.
اگر هر دو سکوت کنند، هر دو برای یک ماه حبس خواهند شد. اما اگر هر دو علیه یکدیگر شهادت دهند، باید بمدت سه ماه حبس بکشند. هر زندانی باید میان خیانت و سکوت یکی را انتخاب کند و هر کدام از آنها نمی داند که دیگری کدام گزینه را انتخاب می کند. در این وضعیت سوال این است که انتخاب و تصمیم زندانیان چگونه خواهد بود؟
متخصصان نظریه تصمیم به ما می گویند که در این شرایط، اگر هر زندانی تنها بر مبنای عقلانیت فردی خود بخواهد تصمیم بگیرد، از قاعده ای بنام قاعده ماکزیمین (یا بیشترین کمترین) برای تصمیم گیری استفاده خواهد کرد. مطابق قاعده ماکزیمین، هر فرد بدترین پیامد هر گزینه را در نظر می گیرد و گزینه ای را انتخاب می کند که بدترین پیامدش نسبتاً بهتر از بدترین پیامد سایر انتخاب ها باشد. اصطلاحاً بین بد و بدتر، بد را انتخاب می کند. در مثال دوراهی زندانی، زندانی الف با خودش می گوید اگر سکوت کنم، بدترین پیامد برای من یک سال حبس است (وقتی که ب علیه الف شهادت می دهد). اما اگر علیه ب شهادت دهم، بدترین پیامد ممکن سه ماه حبس خواهد بود (وقتی که ب هم علیه الف شهادت می دهد). پس میان یک سال حبس و سه ماه حبس دومی را انتخاب می کنم. نتیجه این که علیه ب شهادت می دهم. این استدلال عیناً توسط ب هم انجام می شود و نتیجه نهایی این است که هر دو علیه یکدیگر شهادت می دهند!
از این نویسنده بیشتر بخوانید:
دوراهی زندانی همانطور که می بینیم نحوه شکل گیری پارادوکسی را نشان می دهد که به پارادوکس عقلانیت جمعی معروف است. این مدل نشان می دهد که چرا عقلانیت فردی افراد در چنین شرایطی به ضرر عقلانیت جمعی عمل می کند.
در وضعیتی که این روزها با آن مواجه هستیم دقیقاً چنین شرایطی حاکم است. استدلال یک شهروند نوعی در این شرایط اینگونه است: اگر بخرم و انبار کنم، بدترین پیامد ممکن وقتی حاصل می شود که دیگران هم بخرند و انبار کنند. نتیجه این که قحطی و گرانی می شود، اما من چیزی برای خوردن دارم. اما اگر نخرم، بدترین پیامد ممکن وقتی است که دیگران بخرند و انبار کنند. در این صورت گرانی و قحطی خواهد شد و من با گرسنگی مواجه خواهم بود. پس بنا بر قاعده ماکزیمین می خرم و انبار می کنم!
نکته مهمی که درباره پارادوکس عقلانیت جمعی باید گفت این است که این پارادوکس متاسفانه راه حلی داخل مرزهای عقلانیت فردی ندارد. راه حل آن راه حلی "اخلاقی" است. در صورتی که اکثر شهروندان اخلاقاً انتخاب کنند که بر مبنای منفعت جمع، ریسک ضرر احتمالی شخصی را بپذیرند، آن وقت پارادوکس منحل خواهد شد. این وضعیت وقتی اتفاق می افتد که افراد جامعه بجای انتخاب های صد در صد خودخواهانه به انتخاب های دیگرخواهانه روی بیاورند.
جامعه ما در این ایام آزمون تاریخی سختی را از سر می گذراند. این آزمون آزمونی برای سنجش میزان زیرکیِ فردی افراد جامعه نیست. همانطور که در مدل دوراهی زندانی دیدیم، جامعه ای متشکل از افراد بغایت زیرک می تواند در مجموع ضرر کند. آزمون امروز جامعه ما آزمونی اخلاقی است. آزمون زیرکیِ جمعی است. آیا ما این آزمون بزرگ را از سر خواهیم گذراند؟ باید صبر کنیم و ببینیم.
دکترآرش موسوی-عضوهیئت علمی مرکزتحقیقات سیاست علمی کشور
No tags for this post.