دانش پنهان و اسرار توسعه
برای راستی آزمایی این سخن کافی است وقتیکه در صف نانوایی ایستاده اید، نگاهی به حرکات نانوا هنگام پخت نان بیندازید و بعد در یک فرصت مناسب از او بخواهید که طرز کار پخت نان را برای شما با کلمات توضیح دهد. با این آزمایش هم شما و هم خود نانوا بهخوبی متوجه خواهید شد که بسیاری از جزئیات دانش نان پختن اساساً قابلبیان نیست. این جزئیات پنهان و غیرقابل بیان در هر دانش دیگری هم وجود دارند. درواقع اگر این جزئیات فراوان وجود نمی داشتند، هرکسی بهراحتی میتوانست با خواندن یک کتاب آشپزی، یک شبه آشپز شود یا با خواندن کتاب راهنمای نواختن پیانو، در زمان کوتاهی به پیانیست ماهری تبدیل شود. تمایز گذاری میان دانش قابلبیان و دانش غیرقابل بیان یا دانش ضمنی را اولین بار مایکل پولانی فیلسوف مجاری-بریتانیایی قرن بیستم در کتاب دانش شخصی به شکلی نظاممند معرفی و تحلیل کرده است.
ابعاد پنهان یا ضمنی دانش که پولانی ما را به آن متوجه میسازد در دانش دانشگاهی یا همان علم هم وجود دارند. تفاوت میان یک جراحِ چشمِ کارکشته و باسابقه با یک رزیدنت سال آخر چشم پزشکی چندان در تعداد کتابهایی که درزمینهٔ تخصصی خود خوانده اند نیست. تفاوت میان این دو عمدتاً در دانش ضمنی و پنهانی است که در طی سالیان و بهتدریج از طریق تجربه در ضمیر جراح تجمیع شده و از طریق زبان و قلم قابلانتقال نیست.
تفکیک میان دانش قابلبیان و دانش ضمنی هنگامیکه نوبت به تشریح نقش علم در فرایند توسعه اقتصادی میرسد، نقشی کلیدی و حیاتی ایفا میکند. در اقتصادهای دانش بنیان امروزی، علوم دانشگاهی نوعی شالوده یا زیرساخت نظیر زیرساخت حملونقل ملی را برای اقتصاد فراهم میآورند که فعالیت اقتصاد را ممکن میسازد. نادیده گرفتن اهمیت بخش های ضمنی و پنهان این شالوده دانشی و تلقی اطلاعات داشتن از علم (فرض اینکه علم همان اطلاعاتی است که در کتاب های علمی یافت میشود) بسیاری از نظریه پردازان یا سیاستگذاران توسعه را به این نتیجه نادرست می رساند که میتوان آن شالوده علمی را یک شبه خرید و وارد کرد. این در حالی است که بخشهای مهمی از آن زیرساخت دانشی از جنس دانش ضمنی است و بنابراین صحبت از خریدن یا واردکردن یک شبه این بخشهای ضمنی برای کشورهایی که در مسیر توسعه قرار دارند اساساً بیمعنا میشود.
از این نویسنده بیشتر بخوانید:
کشورهای درحالتوسعه در دنیای امروز برای اینکه به قافله پرسرعت اقتصادهای پیشرفته و دانش بنیان بپیوندند، مجبور به پر کردن شکاف علمی و فناورانه خود با جهان توسعه یافته اند. انتقال دانش علمی و فناوری به داخل این کشورها اما فرایندی سهل و آسان مثل برداشتن تعدادی کتاب علمی از روی قفسه یک کتابخانه و ترجمه کردن آنها نیست. کریستوفر فریمن که یکی از نظریه پردازان برجسته توسعه دانش بنیان بشمار میرود در این زمینه مینویسد: «مقوله واردکردن فناوری بسیار دور است از تصویری که در نسخههای افراطی اقتصاد نئوکلاسیک از انتقال بی هزینه اطلاعات کامل به دست داده میشود. فناوری چیزی نیست که بتوان آن را از قفسه برداشت و در هرجایی مورداستفاده قرارداد. بدون سرمایهگذاریهای زیربنایی در آموزش، بازآموزی، تحقیق و توسعه و سایر فعالیتهای علمی و فناورانه آنچه از واردات فناوری جذب اقتصاد ملی خواهد شد، بسیار ناچیز خواهد بود».
این استدلال بهتر از هر جا در کتاب نظامهای نوآوری و کشورهای درحالتوسعه که به نقش دانش در سرنوشت کشورهای درحالتوسعه میپردازد، تشریح شده است. نویسندگان این کتاب، لاندوال و همکارانش، نشان میدهند که مهمترین کمک دانشگاهها به صنعت در کشورهای توسعهیافته، دانش تجسمیافته در فارغالتحصیلان است که از دانشگاهها به صنعت منتقل میشود. دانشگاهها در این کشورها کارخانه تولید انسانهای خلاق هستند که با انتقال به بنگاههای اقتصادی در نقش موتور نوآوری آن بنگاهها فعالیت میکنند. این انسانهای خلاق تنها مولود آموزش نیستند. در نظام نوین دانشگاهی که بعد از تأسیس دانشگاه برلین توسط ون هومبولت در اوایل قرن نوزدهم شکل گرفت، پژوهش به آموزش مدد میرساند و باعث میشود دانشجویان بجای حفظ کردن صرفِ نتایج شیء واره، یاد بگیرند چگونه با چالشها، فرایندها و راهحلها در مسیر یک تحقیق واقعی مواجه شوند. دانش حاصل از مواجهه با این چالشها و فرایندها بهوضوح دانشی ضمنی است که بخش عمده آن غیرقابل بیان و غیرقابل خریدوفروش در معنای خریدوفروش اطلاعات است.
لاندوال و همکاران او در مقطعی از این کتاب نکته ای را یادآوری می کنند که بهیقین سری است از اسرار توسعه. آنها مینویسند: «باوجود تمام این شواهد مبنی بر نقش «غیرمستقیم» دانشگاهها در نوآوری بنگاهی پرسشی که پیش میآید این است: چرا در حال حاضر اینقدر بر لزوم تأثیرگذاری مستقیم دانشگاهها در اقتصاد تأکید میشود؟ به نظر میرسد که این امر نوعی سوگیری خاص در نظرگاه تحلیلی را منعکس میسازد. … در این سوگیری، دانش اغلب بهمثابه «اطلاعات علمی» تلقی میشود که لازم است اول از طریق حقوق مالکیت فکری محافظت شود و بعد میتواند از طریق کانالهای رسمی اطلاعاتی از یک مکان به مکان دیگر «منتقل» گردد. این واقعیت که مهمترین قسمتهای دانش همیشه عناصری از دانش ضمنی و پنهان را با خوددارند و درنتیجه در انسانها یا سازمانها تجسم مییابند معمولاً نادیده انگاشته میشود.
دکترآرش موسوی-عضوهیئت علمی مرکزتحقیقات سیاست علمی کشور
No tags for this post.