واکاوی توهین به نمادهای ملی و توقف برنامه بازمانده:
به یزدان که گر ما خرد داشتیم

در این روزگار دشوار که ملت نجیب ایران پشت سر گذاشته و هنوز داغدار جنگی طاقتفرسا بوده و مشکلات معیشتی و تحریمهای بیگانه چون زنجیرهای گران بر دست و پای ملت پیچیده شده و حتی طبیعت نگاه مهربانش را دریغ می دارد، قلب ایرانی بیش از هر زمان به عمق هویت خویش پناه میبرد.
به گزارش خبرگزاری سیناپرس، درفش کاویانی که روزی بر دوش کاوه آهنگر در برابر ضحاک جهانخوار برافراشته شد، امروز در سینه هر ایرانی میتپد. شیردالِ تختجمشید که هزاران سال با بالهای گشوده نگهبانِ گنجینه نور و خرد بود، اکنون در نگاه خسته مادری که برای فرزندش نان میجوید، زندهتر از همیشه پرواز میکند.
مردم ما، در این طوفانِ بیرحمِ اقتصادی، سودای دفاع از سنگر عزت را در دل دارند. وقتی دشمن از بیرون با تحریم و از درون با بیتدبیری، دیوارهای زندگی را میکوبد، ایرانی به همان پرچمی مینگرد که کاوه از چرم پیشبندش برافراشت؛ به همان همایی امید دارد که سایهاش بر سر فریدون دادگر افتاد.
وقتی جایی از پیکر آدمی زخمی باشد، کوچکترین فشار و تحریک، واکنشی فراتر از معمول را در پی دارد و به همین دلیل است که کوچکترین تعرض به نمادهای ملی، این چنین با خشم عمومی مواجه شده و دیگر یک خطای رسانهای نیست؛ آتش زدن مشعل امید در شب تار است. آنچه در عمل روی داد شاید یک طنز سخیف ساخته شده از سناریوی کودکوار فارغ از شعور بود اما آنچه ملت ایران برداشت کردند این است که سنگ پرتابشده به سوی درفش کاویانی، نه به تخته نمایش چند لودهگر بی هنر برخورد کرد، که به قلب ملتی نشست که در تنگنای روزگار، تنها با یاد «ایران» نفس میکشند.
جنجال اخیر در مسابقه «بازمانده» که یک نمایش تقلیدی بومیشده از فرمت Survivor، با اجرای مهران غفوریان و سیامک انصاری بود، نمادی از بیتوجهی به هویت فرهنگی ایران که گویی در سالهای اخیر مستمسکی برای دیده شدن به اصطلاح هنرمندانی است که میخواهند به هر طریقی توجه مخاطب را جلب کرده و از مرزهای اخلاق و شرافت به راحتی می گذرند.
همانطور که همه ما طی روزهای گذشته شاهد بودیم، ویدیویی از این برنامه در شبکههای اجتماعی پخش شد که در بخشی از آن، شرکتکنندگان که متاسفانه در میان آنها برخی چهره های شناخته شده و مدال آور ورزشی نیز دیده میشدند، با پرتاب کیسههای شنی به صفحهای ساخته شده از مکعب های مختلف، آن را هدف قرار میدادند. نکته غیر قابل باور این بود که روی این دیواره، نقشهایی از نمادهای باستانی ایران از جمله درفش کاویانی و شیردال (گریفین، یا هما) از سرستونهای تخت جمشید طراحی شده بود. این پازل به عنوان سیبل عمل میکرد و شرکتکنندگان برای پیروزی، باید آن را خرد میکردند.
در پی انتشار این ویدئو، موجی از خشم در فضای مجازی شکل گرفت. کاربران آن را تخریب نمادهای هویتی و بیاحترامی به تاریخ ایران خواندند و خیلی سریع هشتگهایی مانند #توقیف_مسابقه_بازمانده و #درفش_کاویانی ترند شد. همزمان مردم با هزاران پست که از «پرتاب جهل به خرد» تا «توهین به کاوه آهنگر» سخن میگفتند، به این موضوع واکنش نشان داده و برخی کاربران، سازندگان برنامه فوق را به «ایرانستیزی» متهم و خواستار عذرخواهی شدند.
در پی این واکنش شدید جامعه، روابط عمومی برنامه در اینستاگرام بیانیهای صادر و ادعا کرد که این پازل بخشی از طراحی بازی است و هدف سازندگان، بیاحترامی نبوده، بلکه این طراحی الهامگرفته از تمدن اصیل ایرانی است و هدف آن ارتقای هویت بصری برنامه بود، اما این توضیح، نه تنها خشم عمومی را آرام نکرد بلکه به عنوان یک توجیه ضعیف قلمداد شد.

متعاقبا روز گذشته، سازمان تنظیم مقررات رسانههای صوت و تصویر فراگیر (ساترا) اعلام کرد برنامه فوق بدون مجوز تولید و پخش شده و به همین دلیل فعالیت سکوی پخش برنامه را متوقف و پیگیری قانونی را آغاز کرد.
بدون شک این موضوع نیز از دید مخاطبین، نوشداروی پس از مرگ سهراب بوده و بسیاری از کاربران آن را در راستای توهینهای فرهنگی مانند مورد زینب موسوی (امپراتور کوزکو)، طنزپرداز که در تابستان گذشته با شوخی جنسیتزده و توهینآمیز به ابیات شاهنامه جنجال به پا کرد، مقایسه و در یک راستا دانسته و حتی برخی پا را فراتر گذاشته و مجموع این برنامه ها را یک پروژه برنامه ریزی شده با هدف تخریب فرهنگ ایران و ایرانی محسوب کردند. اگرچه زینب موسوی در دادگاه محکوم شده و عذرخواهی کرد، اما واکنشها نشان داد که جامعه، مرزهای طنز را در برابر مفاخر ملی تنگتر کرده و به هیچ عنوان مسخره کردن و لودگی در این مقوله را برنمیتابد.
فارغ از منظور و هدف سازندگان این برنامه که سابقه خوبی در زمینه مواجه شدن با مباحث ملی و میهنی ندارند، باید توجه داشت این نمادها، ریشه در اسطورهها و تاریخ باستانی ایران داشته و در حافظه تاریخی ایران، فراتر از تزئینات، نمادی از مقاومت، قدرت و سعادت ملیاند.
درفش کاویانی بر اساس شاهنامه فردوسی پرچم اسطورهای ایران از دوران پیشدادیان تا ساسانیان بوده و روایات اساطیری می گوید از پیشبند چرمی کاوه آهنگر علیه ضحاک ماردوش (نماد ستم) ساخته شده و فریدون آن را با نوارهای سرخ، زرد و بنفش (نماد عناصر طبیعی) و جواهرات آراست و به «اختر کاویانی» (درفش کاویان) معروف شد. جنس آن از پوست پلنگ یا شیر بود و در جنگها نماد پیروزی ایرانیان محسوب میشد. این درفش، نه تنها پرچم، بلکه نماد قیام مردمی علیه ظلم است و در جنبشهای سدههای اخیر مانند مشروطه نیز بازتاب یافت.
در متون تاریخی متعددی مانند تاریخ بلعمی و طبری آمده است زمانی که در جنگ قادسیه ساسانیان در مقابل هجوم اعراب شکست خوردند، این پرچم به دست «ضرار بن خطاب» افتاد. وی آن را در برابر سی هزار دینار فروخت در حالی که بهای واقعی آن یک میلیون و دویست هزار یا حتی دو میلیون دینار گفته شده است. آنها پس از برداشتن گوهرهای درفش کاویان آن را سوزاندند.
در منابع کهن اسلامی، این داستان به شیوههای گوناگونی شرح داده شده است. برپایه دادههای تاریخی مانند طبری، مسعودی و مروج الذهب درفش کاویان از پوست پلنگ ساخته شده بود. خوارزمی منابعی را ذکر کرده که به موجب آنها، درفش یاد شده، از پوست خرس یا شیر بود. در سده چهاردهم میلادی ابن خلدون گزارش داده است که این پرچم، مربعی سحرآمیز داشت که داخل آن با یکصد رشته طلایی بافته شده بود، بدین باور که سپاه حامل پرچمی با چنین مربعی، هرگز در جنگ شکست نمیخورد.
از بحث درفش کاویانی که بگذریم، به نقش دیگر استفاده شده در این برنامه کذایی میرسیم که هما یا گریفین (شیردال) بود. به یاد دارم زمانی که در کشور هندوستان روی پایان نامه دکتری خود کار میکردم به ریشهیابی این نقش در امپراتوری هخامنشی پرداخته و ردپای همای ایرانی را در دهلی (موزه دهلی) کوههای هیمالیا و بقایای بازمانده از شاهان مائوری و حتی در استوپای معروف سانچی جستجو کردم. این موجود اسطورهای ترکیبی با سر و بال عقاب، تن و دم شیر، ابداع عیلامیان بوده ریشه آن قدیمی تر از ورود آریاییان به سرزمین ایران است و بدون شک یکی از اصیلترین نمادهای کشورمان به شمار میرود. در ادبیات فارسی، از آن با عنوان هما (پرنده سعادت) یاد شده و مردم ایران هزاران سال معتقد بودند سایهاش شگون میآورد و در جای جای ادبیات ایران ردپای هما دیده شده و در باورهای ایرانی، نماد فرّ ایزدی و پیروزی نور بر تاریکی است.
تاثیرات روانی توهین به نمادهای ملی جامعه
بدون شک باید توجه داشت توهین به نمادها، فراتر از یک رویداد رسانهای، زخمی عمیق بر روان جمعی وارد میکند. از منظر روانشناسی اجتماعی، این نمادها بخشی از هویت ملی بوده و منبع غرور، تعلق و تابآوری ملی است و به همین دلیل توهین به آنها، احساس طرد هویتی ایجاد کرده و اثرات مخربی را به بار میآورد.
در جامعهای مانند ایران که با سابقه فرهنگی چند هزار ساله در سالهای اخیر شاهد فشارهای خارجی کمر شکنی بوده و طی چند دهه دو جنگ را پشت سر گذاشته، این توهینها، حس تهدید هویت را تشدید کرده و اعتماد به نهادهای فرهنگی مانند رسانهها را کاهش و در نهایت منجر به قطبیسازی و تضعیف همبستگی میشود. مطالعات متعددی نشان دادهاند که توهینهای هویتی و قومی مانند فحشهای نژادی یا ملی، بیشترین آسیب را به عزتنفس جامعه وارد کرده و افراد را خشمگین کرده و نهایتا منجر به پرخاشگری میشود.
از سوی دیگر این رویدادها، عملیات روانی دشمنان را تسهیل کرده و دشمنان داخلی و خارجی که سالهاست کمر به نابودی فرهنگ ایرانی بستهاند از شکافها سوءاستفاده کرده و در شرایطی که توده مردم اعتقاد دارند کرد و لر و ترک و فارس و بلوچ و گیلک و عرب خوزستانی و ترکمن و همه اقوام ایرانی دارای ریشه ای مشترک و تاریخ و فرهنگی یکسان هستند، اقدامات سخیف اینچنینی منجر به تضعیف انسجام ملی میشود.
در نهایت و نکته مثبت ماجرا چنین است که این جنجالها نشاندهنده بیداری فرهنگی جامعه بوده و موجب میشود بسیاری از افراد با مفهوم و ریشههای این نمادها که سالها از آن ها استفاده کرده و دیدهاند، بیشتر آشنا شده و در موردش اطلاعات به دست آورند.
موضوع دیگری که باید به آن بپردازیم، بحث روشنفکرنماهایی است که معتقدند این فقط شوخی بوده و با هر چیزی می توان شوخی و آن را مسخره کرد. این موضوع به هیچ عنوان پذیرفته نیست و آن چه باید توجه داشت این است که از نظر فرهنگی و علمی میتوان هر چیزی را با استدلال و بحث منطقی، نقدکرد اما توهین و به سخره گرفتن به هیچ عنوان در هیچ فرهنگی جایز نبوده و برای نمونه قانون کیفری فرانسه (Code Pénal) به صراحت عنوان میکند توهین به سرود ملی یا پرچم سهرنگ کشور و نمادهای ملی به هر شکل و حتی در جریان تجمعات سازمانیافته یا تنظیمشده توسط مقامات عمومی جرم محسوب شده و اگر این توهین به صورت جمعی ارتکاب یابد، با شش ماه حبس و ۷۵۰۰ یورو جریمه مجازات میشود.
در ترکیه نیز بر اساس قانون کیفری Türk Ceza Kanunu ، توهین عمومی به ملت ترکیه، جمهوری ترکیه یا نهادهای دولتی و نمادها و قهرمانان ملی جرم محسوب شده و مجرم به حبس از شش ماه تا دو سال محکوم میشود. در آلمان نیز قانون کیفری Strafgesetzbuch به صراحت توهین یا تحقیر بدخواهانه علنی به جمهوری فدرال آلمان، ایالات یا نمادهای ملی را جرم میداند و مرتکب به حبس تا سه سال یا جریمه محکوم میشود.
در خاتمه باید به این موضوع نیز اشاره کنم که تجربه تاریخی کشورهای مختلفی نشان میدهد زمانی که یک کشور در شرایط جنگ خارجی، تحریم سنگین، فقر گسترده و فشار اقتصادی قرار میگیرند، در مردم به وضوح شاهد بازگشت به هویت ملی، احیای نمادهای تاریخی و شکوفایی احساسات ملیگرایانه هستیم. برای نمونه در آلمان پس از جنگ جهانی اول (جمهوری وایمار ۱۹۱۹–۱۹۳۳) شاهد احیای اسطورههای ژرمنی، بازگشت به نمادهای امپراتوری باستان، رواج آهنگهای حماسی واگنری بوده و حتی در روسیه پس از فروپاشی شوروی که شاهد سقوط ۵۰ درصدی تولید ناخالص داخلی، تورم ۲۵۰۰ درصدی در ۱۹۹۲ و غارت داراییها توسط اولیگارشهای داخلی و البته تحقیر بینالمللی پس از جنگ سرد هستیم، واکنش جامعه به شکل بازگشت به نمادهای تزاری (پرچم سهرنگ سفید-آبی-قرمز، عقاب دوسر بیزانسی)، احیای کلیسای ارتدکس بهعنوان ستون هویت و محبوبیت شدید شخصیتهای قدرتمند تاریخ این کشور و ظهور شعار «روسیه برای روسها» بودیم.
نمونه دیگری از موارد مشابه که میتوان به آن اشاره کرد، شرایط جامعه لهستان در دوره اشغال نازیها و شوروی (۱۹۳۹–۱۹۸۹) است که در نتیجه آن میلیونها نفر کشته شده، ورشو به مرز نابودی کامل رسید و فقر مطلق حاکم بود. در نتیجه شاهد واکنش ملیگرایانه مردم این کشور و احیای نمادهای «لهستان مسیحی»، بازگشت به عقاب سفید سلطنتی و تأکید بر شعار «لهستان هنوز گم نشده است» بودیم.
سخن آخر بنده خطاب به هنرمندان، نویسندگان و سیاستمداران است که توجه داشته باشند این بازه زمانی و شرایطی که کشور در آن به سر میبرد، ایجاب می کند که به هیچ وجه هوس شوخی با مضامین ملی را نداشته و توجه کنند مردم، این مفاهیم را آخرین سنگر روحی و روانی خود دانسته و اگر با این موضوعات شوخی کنند بدون شک شاهد واکنش های تند خواهند بود.
تجربیات تاریخی نشان داده هر جا که ملتی در فشار خارجی و تنگنای معیشتی قرار گرفته، تاریخ و نمادهایش از موزه بیرون آمده و به سپر روانی تبدیل شدهاند. این نه استثنا، که قاعدهای تاریخی است: هر چه فشار بیرونی بیشتر، آتش هویت درون شعلهورتر.
شرایط فوق برای اهل فرهنگ، نویسندگان، هنرمندان و به ویژه باستانشناسان مسئولیتی سنگین پدید میآورد تا این خشم مقدس را مدیریت کرده و با روشنگری از نیروی آن برای ساخت فردایی بهتر استفاده کنند تا همای سعادت بار دیگر ققنوس وار از لبان خشک دریاچه ارومیه، بغض زاینده رود و خاکسترهای هیرکانی برخاسته و سایه درفش کاویانی نوید بخش داد و فر این سرزمین ایزدی باشد.
*دکتر احسان محمدحسینی، باستانشناس





