نظریه های رشد اقتصادی و غفلت از نوآوری های نرم

 نظریه های رشد اقتصادی چه در اردوگاه اقتصاددانان جریان اصلیِ علم اقتصاد و چه در پارادایم های اقلیت نظیر نظریه های تکاملی رشد در یک نکته اتفاق نظر دارند و آن نکته این است که "نوآوری" موتور محرک رشد اقتصادی در جهان کنونی است. نظریه های رشد با وجود این به طور ضمنی بر نوآوری های ناظر بر فناوری های سخت تکیه و تاکید دارند و نوآوری های نرمِ ناشی از علوم انسانی را بیرون تصویر می گذارند. خالی از لطف نیست که در اینجا نگاهی کوتاه به این غفلت فراگیر بیندازیم.  

مدل های رشد اقتصادی در اقتصاد رسمی بر محوریت تابع تولید بنگاه بنا می شوند. تازه ترین این مدل ها مدل های رشد درون زا هستند که عمدتاً ارزش کمی دانش فنی را با ميزان سرمايه گذاری واحدهای توليدی در تحقيق و توسعه مورد سنجش قرار می دهند. اين مدلها تحقیق و توسعه را همچون يک لاتاری (آزمون شانس) مورد ملاحظه قرار می دهند که جايزه سرمايه گذاری در آن يک نوآوری موفق خواهد بود. به طور مثال، در مدلی که آگيون و هاويت ارائه می کنند، دستيابی به جايزه اين لاتاری، يعنی دستيابی يک بنگاه به يک نوآوری موفق برای آن بنگاه نوعی موقعيت منحصربفرد (مونوپولی) در توليد کالايی ايجاد می کند که بطور موقت بهترين کالای موجود در بازار در نوع خود خواهد بود.

بنگاه سود سرشار حاصل از اين موقعيت موقت را تا زمانی که بنگاهی ديگر به يک نوآوری بهتر دست پيدا کند از آن خود خواهد کرد. از اين رو در مدلهايی از اين دست فرآيند نوآوری همچون يک "نردبان کيفيت" مورد ملاحظه قرار می گيرد که در آن هر نوآوری جديد بر روی شانه های نوآوری قبلی می ايستد.

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

 

بنگاهها با استفاده از يک تابع احتمال که شانس آنان برای دستيابی به نوآوری را محاسبه می کند می توانند از طريق يک فرآيند تحليل هزينه – فايده ميزان بهينه سرمايه گذاری شان در تحقيق و توسعه را محاسبه کنند. اين مقدار هزينه سپس در بلندمدت به ميزان معينی از نوآوری و در نتيجه به نرخ مشخصی از رشد اقتصادی برای بنگاه و برای کل اقتصاد منجر می گردد.

درست بهمان اندازه که اقتصاددانان نئوکلاسيک به تحليل انتزاعی فرايند رشد از طريق استفاده از فرمولهای رياضی علاقه نشان می دهند، اقتصاددانان تکاملی به مشاهده تاريخ و آنچه که بطور واقعی در رشد اقتصادی جوامع مختلف اتفاق می افتد تمايل دارند. فرايند نوآوری و رشد اقتصادی ناشی از آن در نگاه تکامل گرايان نه يک فرايند معقول و هموار بلکه همچون تحولات تاريخ طبيعی و زيستی شامل موجهای عظيم دوره ای همراه با آشفتگی های ساختاری و تغييرات عظيم در تمام وجوه زندگی اقتصادی و اجتماعی است. رويکرد تکاملی به تحليل رشد، تا حدی متکی است بر اين فرض بنيادی که فعالين و آحاد اقتصادی در برابر پيچيدگی های زايدالوصف تکنولوژی قادر به ارائه رفتاری کاملاً معقول با هدف بيشينه ساختن مطلق منفعت شخصی شان نيستند. بازيگران اقتصادی از اين منظر تحت شرايط عقلانيت محدود به تصميم گيری می پردازند که در طی آن قواعد رفتاری نسبتاً ساده ای که ناشی از روتينهای جاافتاده مديريتی در سازمان تحت سرپرستی شان است را برای تصميم گيری مورد استفاده قرار می دهند.

نلسون و وينتر که دو تن از چهره های برجسته رويکرد تکاملی بشمار می روند در توصيف خود از فرآيندهای خُردِ رشد به اين نکته اشاره می کنند که خلق دانش و نوآوری تکنولوژيکی، ناشی از فعاليتهای جستجوگرانه بنگاههای اقتصادی است اما اين فعاليتهای جستجوگرانه با هدف بهينه سازی کاملاً حساب شده منافع بنگاه صورت نمی گيرد. جستجوی دانش جديد معمولاً هنگامی اتفاق می افتد که درآمد بنگاه بتدريج کاهش می يابد و به آستانه ای می رسد که بنگاه آن آستانه را (معمولاً بشکل دلبخواهی) مخاطره آميز تشخيص می دهد. نتيجه اين فعاليتهای جستجوگرانه اينست که بنگاههای اقتصادی بطور پيوسته نوآوريهای متنوعی را به پيکره اقتصاد معرفی می کنند. ارائه تنوع و تزريق آن به درون سيستم سپس از طريق مکانيزمی که تکامل گرايان آن را مکانيزم "انتخاب" می نامند تعديل می گردد. مکانيزم انتخاب که از طريق بازار و ساير نهادهای اقتصادی اعمال می گردد تنها به برخی از نوآوريها که قدرت بيشتری برای تطبيق با شرايط محيطی دارند اجازه رشد و جولان اقتصادی می دهد و در نتيجه نسلهايی از پارادايمهای تکنولوژيک يا قافله های طبيعی نوآوری بوجود می آيند و در يک مقطع زمانی ساختار اقتصاد را در هم می شکنند و رشد اقتصادی موج وار ايجاد می کنند. مکانيزم انتخاب اقتصادی بنابراين درست مثل مکانيزم انتخاب زيست شناختی در نظريه زيست شناختیِ تکامل، مکانيزمی بی رحم است. بسياری از بازيگران اقتصادی و نوآوريهای آنان تحت اين مکانيزم از دور خارج می شوند و تنها معدودی از بازيگران خوش شانس هستند که توسط محيط انتخاب می شوند و امکان رشد و فعاليت اقتصادی را بدست می آورند.

همان طور که روایت های کوتاه ما در سطور فوق نشان می دهند، درک آکادمیک ما از رشد و توسعه اقتصادی جوامع چه در متن پارادایم نئوکلاسیک شکل گرفته باشد و چه تکاملی باشد نوآوری های نرم در علوم انسانی را در حاشیه قرار می دهند. با وجود این، می دانیم که نوآوری حتی در داخل مرزهای بنگاه اقتصادی تنها به نوآوری در محصول یا نوآوری در فرایندهای تولید منحصر نمی شود. نوع سومی از نوآوری که نوآوری سازمانی نامیده می شود به نحوی اساسی در رشد اقتصادی نقش ایفا می کند. به طور مثال، بسیاری از نوآوری های نیمه اول قرن بیستم که موجب شدند ایالات متحده امریکا این امکان را بیابد تا از سایر اقتصادهای سرمایه داری پیشی بگیرد از جنس نوآوری های سازمانی بودند. نوآوری های سازمانی تنها به شیوه های جدید سازماندهی عوامل تولید در بنگاه منحصر نمی شود بلکه هر گونه نوآوری مدیریتی در سازماندهی فرایندهای تولیدی، توزیعی و حتی نوآوری در سازماندهی مجدد یک صنعت و در نهایت سیاستگذاری های ملی را نیز شامل می شود. واضح است که تمام این نوآوری های سازمانی نوآوری های نرم اند و در متن علوم انسانی کاربردی حادث می شوند.

نوآوری در شرکت های مشاوره مدیریت و نوآوری در سیاستگذاری های ملی به وضوح تاثیرات قابل توجهی بر پیشرفت، اقتدار و رفاه ملی دارند. مدل های رشد همان طور که دیدیم این تاثیرات را چندان در نظر نمی گیرند. بنابراین به نظر می رسد که یکی از زمینه های تحقیقاتی حاصلخیز آینده مطالعه ساز و کارهای تاثیر علوم انسانی کاربردی بر روندهای رشد بلندمدت ملت ها باشد.    

 

دکتر آرش موسوی /عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا