سوال‌ها و نقدهایی درباره طرح تازه ایلان ماسک

ذهن نا آرام و شگفت انگیز ایلان ماسک، کارآفرین، آینده نگر و طراح برجسته معاصر ما بار دیگر طرحی تازه را مطرح کرده است.

این بار و در میانه فتح فضا و سفر به زیر زمین و تغییر معادله انرژی و تلاش برای تغییر ساختار اتوموبیل سازی و البته دهها خرده کار دیگر که از جمله ساخت یک وبسایت طنز را شامل میشود، ماسک به سراغ دنیای رسانه ها آمده است.

او چندی پیش در توییتی، خبر از طرحی داد که در آن قصد دارد سیستمی برای ارزش گذاری خبر بر اساس نوعی امتیاز دهی به محتوای مقاله ها و محتوای منتشر شده و روزنامه نگاران نویسنده آن تشکیل دهد که مردم و روزنامه نگاران دیگر با امتیاز دهی به اعتبار آن مطلب و نویسنده آن، نوعی ساختار اعتبار سنجی برای روزنامه نگاران به وجود آورند.

سیستمی که ماسک امیدوار است نقشی جدی در تشخیص و بی اعتبار کردن اخبار دروغ، مشخص کردن منابع معتبر و بازگرداندن اعتبار به دنیای رسانه بازی کند.

این ایده در امتداد جنجال بر سر اخبار دروغین و جعلی و رواج آن ها مطرح شده است. رویدادی که به خصوص در چند ماه گذشته با معلوم شدن نقش برخی از شبکه های اجتماعی در زمینه توسعه و نشر این خبرها بیش از هر زمانی مطرح شد.

ماسک در این قائله اخیر هم بیطرف نبود و به جرگه هواداران ترک فیس بوک پیوست ( و البته اختلاف او با مارک زاکربرگ در چند ماه پیش از آن با سانحه از دست رفتن ماهواره فیس بوک در انفجار پرتابگر اسپیس ایکس و همین طور جدال لفظی آن دو بر سر هوش مصنوعی و آینده آن بالا گرفته بود)

برای بحث درباره این ایده باید دو موضوع را از هم تفکیک کرد. یکی خود ماسک و سابقه رفتار او با رسانه ها و دومی پیشنهاد او فارغ از شخصیت ماسک.

در مورد اول باید به یاد آورد که ماسک سابقه درخشانی از مواجهه با رسانه ها ندارد. برای نمونه می توانید به برخی از این مواجهه ها در کتاب  «ایلان ماسک: تسلا، اسپیس ایکس، و جستجوی آینده بهتر» نوشته  آشلی ونس (Ashlee Vance) مراجعه کنید.

ماسک به طور طبیعی و قابل درکی بازتاب های منفی درباره فعالیت های خود و شرکتش را بر نمی تابد. یکی از نمونه های معروف آن واکنشی بود که به گزارش برنامه معروف «تخت گاز» بیبیسی درباره خودرو تسلا نشان داد. پیشنهاد تازه او هم از نظر زمانی دقیقا زمانی مطرح شده است که او با موجی از گزارش های منفی مواجه شده است.

گزارش رویل (Reveal) از دست کاری تسلا در گزارش تعداد کارکنان آسیب دیده اش و همچنین گزارشهای مربوط به وضعیت نامناسب معادن استخراج کبالت و نیروی کار کودک در معدن ها و صنایع وابسته در کشورهایی نظیر کنگو که تولید کننده اصلی بخش مهمی از باتری های لیتیوم مورد استفاده تسلا و سایر صنایع الکترونیکی هستند، از جمله این واکنش های منفی رسانه ای است که اخیر متوجه ماسک و شرکت های زیر مجموعه اش شده است.

این مولفه نگاه شخصی و جهت گیری شخصی موسس یک رسانه یا از آن مهم تر ساختار اعتبار سنجی رسانه، نکته ای است که هنگام مرور این طرح باید در نظر داشت.

اما فارغ از نگاه شخصی ایلان ماسک آیا طرح نظام ارزشگذاری و امتیاز دهی به اعتبار نویسندگان رسانه به صورت جمع سپاری می تواند راه حل مشکل باشد؟

 

نخست اینکه این بار اولی نیست که چنین سیستم هایی شکل می گیرد. این موضوع هم در قالب پروژه های تحقیقی و هم در قالب پلت فرم های آزمایشی مورد بررسی قرار گرفته است (از جمله می توان به the Credibility Coalition ، WikiTribune  و NewsGuard اشاره کرد.

قطعا آنچه ماسک در نظر دارد با نسخه های موجود تفاوت دارد اما در نهایت در یک امر مشترک است و آن استفاده از دیدگاه جمعی – مخاطب – برای ارزشگذاری و اعتبار سنجی محتوای تولید شده و در نتیجه تولید کننده آن.

نکته پیش فرضی که باید آن را در نظر گرفت این است که با وجود آنکه اخبار جعلی یا آنچه به فیک نیوز معروف شده است به هیچ وجه موضوع تازه ای نیست و تقریبا همزمان با آغاز خبر وجود داشته است، اما توسعه و رواج خبرهای غیر معتبر و قدرت گرفتن آن ها به طور خاص در عصر شبکه های اجتماعی رونق گرفته است.

یکی از دلایلی که برخی سازمان ها، افراد یا گروه های مختلف با موفقیت کارزارهای رسانه ای ایجاد کرده و به جعل و انتشار خبر در سطح وسیع می پردازند این است که آن ها با استفاده از ویژگی های موفقیت اشتراک گذاری شبکه های اجتماعی، متریک های مختلفی که دیده شدن محتوا را بیشتر تضمین می کند و استفاده از علایق مردم و مخاطبان – چه به صورت خاص و چه به صورت مخاطبان هدفمند – و با استفاده از پایین بودن آنچه به سواد رسانه ای معروف است، می توانند خبرهای خود را دست به دست کرده و بر ذهن مخاطبان اثر بگذارند.

سوال و نکته اول است که آیا اضافه کردن افراد بیشتر به صحت سنجی منابع گره گشای این موقعیت خواهد بود؟ به خصوص آنکه در باره جامعه ای به شدت چند قطبی شده و دارای پیش فرض های محکم ذهنی صحبت می کنیم که به طور عمده در دام حباب های اطلاعاتی و خبری گرفتار است و بازتاب نظرات خود را می شنود و غیر از آن را تحمل نمی کند.

اگر قرار باشد مخاطب عادی دست به اعتبار سنجی و امتیاز دهی به ارزش اعتباری یک محتوا بزند، اول اینکه از کجا می دانیم آن فرد – با فرض بی طرف بودن – دارای توان و تخصص تشخیص محتوای معتبر از غیر معتبر است و دوم اینکه از کجا می توانیم اطمینان حاصل کنیم که رای دهی او به واسطه تشخیص منبع معتبر  و نه بازتاب و تایید دیدگاه پیش فرض خود است؟

ممکن است گفته شود راه حل این است که امتیاز دهی را به روزنامه نگاران منحصر کنیم. سوال بعدی این است که چه کسی را روزنامه نگار معرفی می کنیم؟ یک فعال توییتری، یک وبلاگ نویس، یک خبرنگار رسمی یا یک روزنامه نگار مستقل؟ فرق میان فعال سیاسی، اجتماعی، محیط زیستی و …. را از مجا تشخیص می دهیم؟ از کجا میان رسانه های هدفدار سیاسی، اقتصادی و … با رسانه ای که سعی می کند اصول رسانه را رعایت کند تفاوت قایل می شویم؟ بین یک نشریه پرشمارگان و پر طرفدار زرد و شایعه پرداز و نویسندگان آن، یک رسانه تبلیغاتی پروپاگاندا، یک رسانه روابط عمومی و یک رسانه حرفه ای – به معنی سنتی آن – چگونه تمایز قایل می شویم؟

با فرض اینکه بتوانیم چنین تمایزی را انجام دهیم – موضوعی که هنوز بین محققان حوزه رسانه مورد بحث است و تعریف دقیقی برای مرزهای آن وجود ندارد – چطور ارزیابی نویسنده را می توان به همه کارهای او تعمیم داد؟

برای مثال مگی هبرمن، خبرنگار سرشناس نیویورک تایمز را در نظر بگیرید. او که به واسطه گزارش های خبرساز خود و همکارانش از دولت ترامپ جایزه پولیتزر امسال را نصیب نیویورک تایمز کرد پیش از پیوستنش به دو رسانه معتبر پولیتیکو و بعدتر نیویورک تایمز سال های طولانی در نشریات تابلوید نیویورکی مطلب می نوشت و کار می کرد. آیا امتیاز منفی و غیر معتبر آن رسانه های زرد باید امتیاز او را در این سیستم تنزل دهد؟

نکته دیگر این است که چطور می توانیم از تبدیل این سیستم امتیاز دهی به مسابقه محبوبیت و اعتبار و امتیاز جلوگیری کنیم؟

فراموش نکنیم در ابتدای شکل گیری فضای رسانه ای آنلاین ایده و امید بر این بود که این ابزار به تولید کننده و مصرف کننده این فرصت را بدهد تا محتوای خوب و مرغوب را راحت تر منتشر کرده و به در اختیار دیگران قرار دهد. اما در نهایت این سیستم منجر به طراحی تکنیک هایی شد که صرفا برای بهتر دیده شدن هر مطلبی به کار می رفت از تغییر در محتوا برای بهتر دیده شدن در موتورهای جستجو بگیرید یا کلیک بیت ها یا تله هایی که برای وادار کردن مخاطب به خواندن و شیر کردن مطلب پیش پای او گذاشته می شود.

از سوی دیگر افراد، سازمان ها و نهادهای مختلف برای خود گروه های متخصصی را گرد آورده اند که با استفاده از شبکه های اجتماعی و ابزارهای آنلاین، جریان بحث ها و محتوای در حال انتشار را به نفع خود تغییر دهند. از موج سازی در توییتر و فیس بوک بگیرید تا استفاده از برنامه های رایانه ای یا بات هایی که سعی در تغییر جریان یک روند یا ترند می کنند.

چنین ساختار و طرح امتیاز دهی و اعتبار سنجی – در صورت کسب محبوبیت – به سرعت می تواند منجر به تشکیل گروه های تازه ای در کنار هر رسانه شود تا امتیاز آن رسانه یا همکاران آن را در این نظام اعتبار سنجی و امتیاز دهی افزایش دهد و بار دیگر آن چیزی بیشترین موفقیت را کسب می کند که بهترین تیم تبلیغاتی را در اختیار داشته باشد و نه آن محتوایی که اعتبار بهتری داشته باشد.

نکات دیگری نیز وجود دارد. آیا در این ساختار اعتبار سنجی شامل نویسنده می شود؟ آیا همزمان اعتبار منابع مورد استفاده نیز مورد بررسی قرار می گیرد؟ چطور قرار است اعتبار منابع – اشخاص منبع خبر – را مورد بررسی قرار داد.

آیا ساز و کار آن در راستی آزمایی ادعا نهفته است؟ در این صورت بسیاری از گزارشگرانی که تنها به گزارش مواضع برای مثال دانلد ترامپ می پردازند، به دلیل اینکه منبع آن راست نمی گوید، امتیاز خود را از دست می دهند در حالی که قرار نیست در گزارش یک سخنرانی همزمان داده سنجی هم صورت بگیرد. در نوشته ها و محتوای پیچیده تر و چند لایه چطور قرار است اعتبار سنجی صورت بگیرد؟

 

این ها برخی از چالش ها و سوال هایی است که در باره طرح پیشنهادی ایلان ماسک وجود دارد.

شاید ماسک و همکارانش ایده هایی برای غلبه بر این چالش ها داشته باشند. شاید هم این تنها یکی از ایده های بسیاری باشد که وقتی به مرحله اجرا برسد او و همکارانش متوجه ناکارآمدی آن شوند.

دلیل اینکه درباره این طرح به طور خاص باید صحبت کرد وجود نام ایلان ماسک در پشت آن است. او فردی درخشان با ایده هایی آینده نگر است که همزمان به ستاره ای جهانی بدل شده است به همین دلیل اگرچه ایده های منطقی و پیشرو او می تواند از این پشتوانه استفاده کند و با سرعت بیشتری پیش برود باید مراقب بود تا تنها به واسطه وجود نام او در کنار یک طرح آن را ایمن از هر گزند و ایرادی نبینیم.

شاید یکی از راهکارهای مهم در کاستن از توسعه خبرهای دروغین بازگشت به اصولی باشد که روزنامه نگاری دوران معاصر را شکل داده است.

 

پوریا ناظمی

 

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. اگر با ارزش گذاری اخبار دروغ از اعتبار بیافتد برای بسیاری از افرادی که به کمک همین اخبار به اهداف خود می رسند مشکلات فراوانی ایجاد می شود.
    آنها باید بدنبال روش های جدیدی برای خود باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا