خدا مملکت را از تعرض آن قزاق حفظ کند
نقل است که بعد از این دیدار، آیتالله حائری گفته بود: خدا مملکت را از تعرض آن قزاق حفظ کند.از اسفند 1299 تا بهمن 1357، 48 بار «نخستوزیر» انتخاب شده که قوام با 5 بار و هویدا با حدود 13 سال نخستوزیری، جایگاه ویژهای دارند که برای هر دو سرانجام نامیمونی داشت. قوامالسلطنه با پذیرفتن صدارت در آستانه واقعه 28 تیر 1331، بزرگترین قمار زندگی خود را انجام داد؛ چرا که نخستوزیریاش 72 ساعت بیشتر طول نکشید و با کنارهگیریاش عملا پرونده سیاسی زندگی سیاسی او بسته شد. نقل میکنند که در روزهایی که صدای «مرده باد قوام» بلند بود، پنهانی از کاخ نخستوزیری گرفت و در منزل برادرش معتمدالسلطنه در امامزاده قاسم تهران پنهان شد. به هر حال 3 سال بعد در سالگرد استعفای قوام و به صدارت رسیدن مصدق، درگذشت و در قم دفن شد. امیرعباس هویدا هم که در پایان دوره نخستوزیریاش، عملا جمشید آموزگار را جانشین خود دیده و راهی وزارت دربار شده بود، 7 آبان 1357 در رژیم پهلوی بازداشت شد و در زندان شاه ماند و پس از پیروزی انقلاب، در 18 فروردین 1358 تیرباران شد. هر چقدر پایان نخستوزیری برای این دو نفر نافرجام بود، برای سردار سپه شگون داشت و با سیلی محکمی که دکتر بهرامی (احیاءالسلطنه) به گوش آیتالله مدرس در مجلس دوره نخستوزیری سردار سپه نواخت، عملا تیر خلاصی به شقیقه جمهوریخواهی در آن عصر شلیک شد و سردار سپه خیز بلندی به سمت پادشاهی برداشت و به فاصله کوتاهی «آن قزاق»، رضاشاه شد!
پیشدرآمد برچیدن پادشاهی قاجار
تنها چند روز از تشکیل کابینه سردار سپه نگذشته بود که احمد شاه هوس سفر به اروپا را کرد. این تصمیم شاه بسیاری از آزادیخواهان را شوکه و ناامید کرد. تمامی مبارزات افرادی نظیر مدرس با جدیدترین نمایش رضاخان داشت نقش بر آب میشد. رضاخان در معیت احمدشاه، تا مرز قصر شیرین رفت و احمد شاه و در حقیقت تمام تاریخ پادشاهی قاجار را بدرقه کرد. منطقه در آستانه تغییری بزرگ بود. همزمان با عبور شاه از مرزهای ایران، خبر انقراض امپراتوری (خلافت) عثمانی و روی کار آمدن افراد ترک به رهبری رفرمیستی به نام مصطفی کمالپاشا (آتاتورک بعدی)، برای صاحبمنصبان دولت و دربار دو پیغام داشت: برای درباریان که بعد از سفر احمدشاه، در رأسشان محمدحسن میرزا (ولیعهد) قرار داشت، در حد آگاهی یافتن از یک تغییر و تحول سیاسی بود که لزوما باید تبریک گفته میشد. از اینرو ولیعهد به مناسبت تشکیل جمهوری ترکیه، تلگرام تبریکی فرستاد. این اتفاق برای دولت و مجلسیان طرفدار دولت سردار سپه اما حاوی پیغامی متفاوت بود. تغییر رژیم در ترکیه، شروع توطئهای بود که از مرزهای ترکیه میگذشت و به ایران میرسید. در آن مقطع دولتیان به سرکردگی سردار سپه، لابد در دلشان به سادهلوحی ولیعهدِ شاه قاجار میخندیدند؛ چرا که داشت توطئهای را تهنیت میگفت که به زودی تاریخ 153 ساله قاجار را هم در مینوردید و طومار پادشاهی برادر تاجدارش را در هم میپیچید. محمدحسن میرزا این پیام را نشنید و آنقدر در این جهل مانده تا در نهم آبان، طرح مربوط به انقراض سلطنت قاجاریه را شنید و مخالفت نمایندگانی نظیر سیدحسن تقیزاده، حسین علا، مدرس و مصدق هم به جایی نرسید.
پایان این تاریخ، در آثار مورخان روایت تراژیکی دارد: غروب روزی که مجلس پنجم زیر سرنیزه و فشار آشکارای خلاف قانون، احمدشاه را از حکومت برانداخت، عبدالله امیرطهماسبی(رئیس گارد شاه)، به همراهی مرتضی خان یزدانپناه (فرمانده پیادهنظام قوای کودتا) وارد اندرون کاخ نیاوران شد تا محمدحسن میرزا و خانواده سلطنتی را از آنجا بیرون کند. شیون حرم و خانههای اطراف بلند بود… محمدحسن میرزا زیر نظارت یزدانپناه، انگشتر خود را به صرافی یهودی فروخت تا هزینه سفر خانواده خود و برادرش را به خارج از کشور تأمین کند. به این ترتیب سلسله یکصد و پنجاه و سه ساله قاجار… سرنگون و رضاخان به عنوان «رئیس حکومت موقت» برگزیده شد اما از 3 روز پیش متملقان به محمدرضا فرزند شش ساله او عنوان «ولیعهد» داده بودند.
یک ماه و نیم بعد مجلس موسسان در تکیه دولت برپا شد. رضاخان که در یک قدمی تاج بود، وارد شد. او پیش از این بارها در جوانی به عنوان قزاق، به محافظت از انتظامات تکیه دولت، از جمله وقتی ناصرالدین شاه در لژ مخصوص مینشست، در کنار در تفنگ به دوش ایستاده بود اما اینک…
روز 25 آذر در کنار تخت مرمر (در کاخ گلستان) خطبه خواندند و رضاخان رسما به شاهی رسید. به این ترتیب دوران 24 ماهه ریاستوزرایی او پایان یافت.
مهرداد نصرتی
No tags for this post.