نگاهی متفاوت به فرهنگ جامعه دانشگاهی ایران
در سال ۱۹۷۱ میلادی و در سالهای پیش از انقلاب اسلامی، من به مدت یکترم در دانشگاه شیراز تدریس کردم. یکی از اساتید هموطنم که پیش از من سابقه تدریس در ایران را داشت به من اخطار داد که دو چالش عمده در هنگام تدریس و فعالیت در محیط دانشگاهی ایران خواهم داشت. نخستین مشکل، بحث تقلب و تلاش برای تقلب در امتحانات بوده و مشکل دوم هم چانهزنی دانشجویان برای گرفتن نمره بالاتر است.
نباید تأثیرات عوامل فرهنگی را در مذاکرات و نحوه برخوردها ازنظر دور داشته و این موضوع میتواند هر نوع مذاکرهای را تحت تأثیر خود قرار دهد.
من تلاش کردم این مشکلات را در دوره آموزشی خود حل کنم که فکر میکنم در هر دو زمینه موفق بودم. در مورد مشکل تقلب در امتحان، مدتها پیش از حضور در ایران و با در پیش گرفتن سیاست امتحان با قانون کتابباز و اجازه استفاده از کتاب در جلسه امتحان این مشکل را حل کرده و تنها راه تقلب دانشجویان در جلسه امتحان، نگاه کردن به برگه امتحان نفر کناری است که برای حل این مشکل، چهار نوع مختلف سؤال طرح کردم که اگر چهکارم را برای تصحیح سؤالات مشکلتر میکرد اما برای هیچ دانشجویی امکان تقلب از نفر کناری وجود نداشت.
در مورد مشکل دوم یعنی چانهزنی برای کسب نمره هم من یک جلسه پیش از امتحان را به بحث درباره فرهنگ دانشگاهی و اهمیت عدم صحبت دانشجویان با من درباره نمره اختصاص داده و اعلام کردم که این فرهنگ و سیاست کلاس من در تمام دانشگاهها چه در ایران و چه در ایالاتمتحده است.
من در طول مدت تدریس در ایران دریافتم که فرهنگ آشنایی و کمک به افراد آشنا در ایران بهشدت رایج است و به همین دلیل سعی کردم رابطه بین استاد و دانشجو را بهخوبی در کلاسهایم ترسیم کرده و مواردی که میتواند این ارتباط را تحت تأثیر قرار دهد مشخص کنم.
من تمام این موارد را برای همسرم تعریف کرده و احساس میکردم که در دستیابی به اهدافم موفق بودم و این موضوع در شرایطی بود که امتحان اصلی پایانترم در پیش بود. در این هنگام یک نامه از یکی از دانشجویانم دریافت کردم که اعتمادبهنفس مرا از بین برد. در این نامه وی باصداقت و صراحت گفته بود که اگر از میزان کمتری نمره در امتحان کسب کند، شانس بورسیه تحصیلی در خارج از کشور را ازدستداده و تمام خانواده وی با نگرانی به من و واکنش من معطوف بوده و مرا مسئول آینده این دانشجو و رسیدن یا عدم رسیدن به آرزوهایش میدانستند.
این نامه مرا متزلزل کرد اما من از راه خود منحرف نشدم، تصمیم گرفتم با این موضوع بر اساس باورهای خودم برخورد کنم. امتحان را برگزار کرده و نمرهها را مشخص کردم. آخرین جلسه کلاس قرار بود بعد از امتحان برگزارشده و من قصد داشتم بابیان دوباره اصول خود، نمرهها را بهطور نهایی اعلام کنم اما شرایط بهگونهای کاملاً متفاوت رقم خورده و من ابداً نتوانستم این برنامه را عملی کنم. زمانی که وارد کلاس درس شدم با یک دستهگل بسیار زیبا و بزرگ ازگلهای سرخ، روی میزم مواجه شدم که روی آن نوشتهشده بود: تقدیم به استاد بسیار عزیز ما!
پیشازاین که من فرصت هر واکنشی را داشته باشم یکی از دانشجویان بلند شده و به نمایندگی از دیگران اعلام کرد که چقدر در طول این ترم از من درس آموختهاند و این مسائل چقدر برایشان آموزنده و باارزش بوده و در آینده برایشان مفید خواهد بود. دانشجویان اعلام کردند که دوست دارند درترم های بعدی هم در کلاس من باشند و بهاینترتیب کل زمان کلاس بهنوعی پیش رفت که من اصلاً انتظار آن را نداشتم. من اصلاً انتظار این برخورد را نداشتم و تنها توانستم از دانشجویانم تشکر کنم. پسازآن به دفترم رفته و دانشجویان بهنوبت در صف ایستاده و برای نهایی کردن نمراتشان حاضر شدند و تقریباً همه آنها گفتند که به نمره بیشتری نیاز داشته و من نیز تقریباً با همه درخواستها موافقت کردم.
وقتی به خانه بازگشتم، همسرم از من پرسید: چه کردی؟ من پاسخ دادم که آنها مرا شکست دادند.
حال ممکن است برایتان این سؤال پیش آید که چه چیزی باعث شد تا من در مورد تجربه تدریس در ایران پسازاین همهسال صحبت کنم؟ بهتازگی من درگیر برنامهریزی برای سرمایهگذاری در کسبوکاری خاص شدهام که شامل مذاکرات با شرکتها در چندین صنایع معتبر است و هرکدام از این صنایع متعلق به یک کشور و فرهنگ هستند و من این خاطره را برای یادآوری این موضوع مطرح کردم که نباید تأثیرات عوامل فرهنگی را در مذاکرات و نحوه برخوردها ازنظر دور داشته و این موضوع میتواند هر نوع مذاکرهای را تحت تأثیر خود قرار دهد.
ترجمه: احسان محمدحسینی
منبع: forbes
No tags for this post.