از این عکس و عکاسش چه میدانید؟

حدود 28سال قبل یعنی در 5 ژوئن سال 1989 بعد از چند هفته درگیری متوالی در میدان اصلی شهر پکن که موجب کشته شدن صدها معترض گردیده بود مردی تنها در مقابل ستون تانکهای ارتش که در میدان به سمت معترضین درحرکت بودند ایستاد . آن لحظه به نمادی تبدیل شد که مقاومت در برابر ظلم و استبداد را در ضمیر ناخودآگاه ما متجلی می‌سازد.

همه‌چیز از این تیتر روزنامه نیویورک‌تایمز شروع شد a man in a white shirt مردی با لباس سفید  . جیمز بورن در اشاره ( لید) این عکس و تیتر The New York Times نوشت " مردی با لباس سفید، قدم‌زنان به خیابان آمد و دستش را کمتر از اندازه‌ای که در نیویورک برای تاکسی‌ها بلند می‌کنیم برای نگه داشتن تانک بلند کرد ". این عکس و تیتر در صفحه نخست آن روز منتشر شد و چیزی نگذشت که به تعداد غیرقابل‌شمارشی در مجلات و روزنامه‌های دیگر بازنشر یافت.  منبع تصویر صفحه یک نیویورک‌تایمز

از این صحنه تنها یک عکس وجود ندارد  بلکه 5عکاس خارجی دقیقاً از همین چند لحظه تصویربرداری کرده‌اند که 4تای آن‌ها از بالکن طبقه 8 و پشت‌بام هتل پکن (Beijing Hotel) واقع در خیابان شانژن  و مشرف به خیابان صلح آسمانی (Eternal Peace)  و یکی از میان افراد معترض در حاشیه میدان این صحنه را دیده و ثبت کرده اند. طبق شواهد عکاسان چینی دیگری هم بوده اند که از این صحنه تصویر گرفته اند اما در همان روز از ترس دستگیری سریع محل هتل را ترک کرده اند و سرنوشت عکسهای آنها هم مشخص نیست .

و اما عکس …

معروفترین عکس با نام "man with the shopping bag" ( مردی با کیسه خرید) مردی لاغر اندام را نشان میدهد که با جلیقه ای در یک دست و کیسه خریدی در دست دیگر در مقابل 4تانک  با نشان ستاره سرخ ارتش که با غرش تمام در حرکت بودند با آرامش ، اطمینان و قدرت تمام ایستاد و نماد مقاوت میدان تیان آ من شد.

 

عکاس این عکس کیست؟

این صحنه توسط فردی آمریکایی به نام Charlie Cole از مجله  نیوزویک است. این عکس در تاریخ 05-06-1989 گرفته شد و همان سال در World Press Photo of the Year  در قسمت تک عکس انتخاب شد .

عکس یک وردپرس فتو

 

چارلی کول واقعه را این‌طور بیان می کند که : روز 4می سال 1989 برخورد مردم با یکی نفربرهای زرهی باعث شد از کار بیفتند و مردم سرنشینان آن را کشته و نفربر را آتش زدند که این موضوع باعث بالاگرفتن خشونت شد . صبح روز 5ام از خیابان  شانژن  ستونی از تانکهای زرهی شروع به حرکت به سمت پایین کردند و هر اتفاقی ممکن بود رخ دهد. تانکها نزدیک هتل میشدند که ناگاه از کنار خیابان مردی وارد خیابان شد و کیسه خرید و ژاکت خود را در مقابل تانکها گرفت . من دوربین را بر روی این واقعه متمرکز کردم تا ببینم چه عذابی در انتظار اوست. اما در کمال تعجب تانکها با رسیدن به او متوقف شدند و سعی کردند او را دور بزنند اما مرد دوباره راه آنان را سد کرد . در نهایت نیروهای اداره امنیت عمومی موسوم به (Public Security Bureau) PSB او را گرفته و از مسیر بیرون بردند . من و استوارت متحیرانه از چیزی که دیده و عکس گرفته بودیم به هم نگاه میکردیم.

عکسی که در سیفون دستشویی نگهداری شد

 

از ترس مأمورانی که مرا دیده بودند فیلم آخر را در قاب پلاستیکی خودش گذاشتم و آن را هم در یک کیسه پلاستیکی پیچیدم  تا آسیبی به آن نرسد و حلقه فیلم را در داخل مخزن سیفون دستشویی پنهان کردم . پس از حدود یک ساعت نیروهای امنیتی PSB به زور وارد اتاق شدند و در عرض 5دقیقه دوربین را یافته و بعد مرا مجبور کردند اعتراف نامه ای را امضا کنم که نشان میداد من در زمان حکومت نظامی و با اطلاع از عواقب آن اقدام به این کار کرده ام .

بعد از مدتی که توانستم به اتاقم بازگردم فیلم را از جایش خارج کردم و آنرا به دفتر AP رساندم .

*****************

و اما عکس دوم …

عکس کوچک دوم

حلقه های کوچک 36تایی..

استوارت فرانکلین می نویسید : در بالای هتل پکن به دانشجویان نگاه میکردم که در خیابان چیان ژن  متوجه خطی از سربازان و یک ردیف از تانکها شدم.

بیشتر بخوانید:

من سعی میکردم از کل موضوع و وقایع در حال رخ دادن عکاسی کنم اما مانند سایرین با نگاتیو کار میکردیم و همیشه نگران تمام شدن حلقه های 36تایی فیلم بودم.

به عقیده  برخی تانکها تنها میخواستند با عبور از این خیابان میدان را پشت سر بگذارند که ناگاه راهشان توسط یک معترض مسدود شد . من هم از او تصویر برداشتم.  او دو کیسه خرید حمل میکرد و از دستور راننده تانک سرپیچی کرد و در حقیقت به آنها  بی اعتنا بود . سپس توسط دو ناظر از کنار خیابان به کنار خیابان برده شده و در جمعیت ناپدید شد.

قاچاق نگاتیو با بسته چای …

فیلم من توسط یک دانشجوی فرانسوی در یک بسته چای چینی به فرانسه قاچاق شد و در آنجا تحویل دفتر مگنوم گردید.

******************* 

عکاس سوم …

یکی دیگر از عکسهای گرفته شده از این صحنه  که بسیار شبیه عکس چارلی کول است توسط جف وایندر گرفته شده است که اختلاف عکسش با تصویر چارلی در یک  تانک اضافه و البته یک چراغ روشنایی کنار خیابان است . Jeff Widener برای آسوشیتدپرس  عکاسی میکرده .

دوربینی که جانم را نجات داد …

جف مینویسد : در صبح روز 5 ژوئن 1989  در مسیر رفتن به دفتر AP از کنار اتوبوس سوخته و دوچرخه های شکسته گذشتم. آن روز مثل سگ مریض بودم { عین عبارت ایشان این است  : I was sick as a dog } و از آنفولانزای شدید و ضربه ای که به سرم خورده بود  رنج می بردم. روز قبل در حالیکه از ماشین زرهی درحال سوختن عکس میگرفتم یک سنگ سرگردان به صورتم خورده بود . آن موقع یک دوربین نیکون F3  تیتانیوم داشتم که سنگ به آن خورد و شدیدا ضربه دید اما جان مرا هم نجات داد .

وقتی به دفتر A.P  رسیدم متوجه پیامی شدم که از مرکز ارسال شده و در آن نوشته بود " ما نمیخواهیم هیچ کس خطر غیر ضروری بپذیرد اما اگر کسی توانست  از میدان تیان آمن تصویر تهیه کند مورد تقدیر قرار خواهد گرفت" .

با کمک یک بچه دبیرستانی به نام  Kirk  یا  Kurt که بدون کمک او آن عکس خاطره انگیز از دست میرفت توانستم دوربین را به داخل هتل ببرم.

 حلقه های فیلم من تمام شده بود و از Kurt/Kirk خواستم تا کمک کند نگاتیو پیدا کنم ، او یک ساعت بعد با یک حلقه فیلم فوجی 100ASA  ( حساسیت 100) برگشت که در آن موقع فقط میتوانست از اتاق خالی یک توریست پیدا کرده باشد . البته من معمولاً با فیلم 800ASA عکاسی میکردم که این خود یک موضوع مهم بود.

من تنها حلقه فیلم را در دوربین Nikon FE2  خود قرار دادم. همینطور که  من سعی داشتم سردرد وحشتناکم  رو بخوابانم  صدای آشنای تانکها رو از دور شنیدم. از جا پریدم و به سمت پنجره رفتم، پسر بچه هم دنبالم آمد. که یک دسته عظیم از تانکها را دیدم و این همان لحظه مورد نظر من برای عکاسی بود .

اما ناگهان مردی پیراهن سفید وسط تصویر دویدند و من داد زدم" Kurt/Kirk اینها اومدن تو اثر هنری من " و Kurt/Kirk با فریاد جواب داد " اونها میرن بکشنش" . من دوربین نیکون را که لنز 400mm 5.6 ED IF روی اون بود زوم کردم تا عکس بگیرم اما اون مرد مشخص نبود.  صحنه از من دور و تصویر خوب نبود ، برگشتم به تخت نگاه کردم و یک لنز TC-301 تله خودم را دیدم که میتوانست تصویر دوبرابر به من بدهد اما ممکن بود تا وقتی لنز را عوض میکنم او رفته باشد  و این یعنی از دست دادن هر دو .  و این لحظه تصمیم بود.

 در یک لحظه روی تخت پریدم و سریع برگشتم و لنز بزرگتر را جا زدم.  با دقت  فوکوس گرفتم  و شاتر زدم…. یکی .. دوتا  .. سه تا … تا اینکه متوجه شدم سرعت شاترم خیلی پایین است . سرعت روی 30 تا 60 در ثانیه بود که هر دوربین به دستی میداند  عکس با فاصله کانونی 800 و سرعت شاتر پایین چیز بدرد بخوری نیست. از بالکن بیرون اومدم و به گوشه ای خزیدم ، ناراحت و مأیوس از لحظه ای که از دست رفته بود .

کاری نمیشد کرد به هر حال من وظیفه خود تا قبل از اتفاق میدان را انجام داده بودم باید عکسهای خارج میدان و روز قبل را ارسال میکردم . در نتیجه تمام فیلمها رو به Kurt/Kirk دادم تا قاچاقی زیر لباسش به دفتر AP برساند  . پسربچه مو بلند یک تی شرت کثیف با عکس راکی رامبو  را به همراه یک شلوارک و یک دمپایی پوشیده بود و پلیس امنیتی هیچ وقت فکر نمیکرد او یک ژورنالیست باشد.

پنج ساعت بعد بدون هیچ فیلمی،  وامانده و خسته  با دفتر تماس گرفتم . Mark Avery ادیتور عکس دفتر تا صدای من را شنید گفت : " جف با چه سرعت شاتری اینا رو گرفتی؟" قلبم داشت از جا کنده میشد . مارک ادامه داد " خوب بود، استفاده کردیم ،اما زیاد شفاف نبود". 

 

امید ….

روز بعد وقتی به دفتر رسیدم Liu Heung Shing همکار چینی ما به شوخی گفت " یه پیام بد از نیویورک داری".

 

روی تابلو پیامی برای من زده شده بود که بعد از تبریک از دفتر AP پیامهای  تبریکی را که از سراسر جهان برایم مخابره کرده بودند را ردیف کرده بودند. پیامها این بود . " تبریک تصویر (مرد و تانک) ویندر در نیم صفحه اول تمام روزنامه های بریتانیا منتشر شد" . " تصویر (مرد و تانک) ویندر در تمام اروپا منتشر شد" . روزنامه اصلی فرانسه Liberation درخواست مصاحبه اختصاصی با جف ویندر را دارد" . " تصویر (مرد و تانک) جف عکس اول USA Today شد " و در نهایت " بابت عکس (مرد و تانک) با مجله لایف تماس بگیرید" .

اتفاقی باور نکردنی رخ داده بود.

********************* 

عکاس چهارم …

آرتور تسونگ هین وا  (Arthur Tsang Hin Wah) عکاس ژاپنی رویترز  که دو شب قبل از روز  واقعه در خیابان توسط دانشجویان به گمان اینکه یک جاسوس است مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. در  عکس او مرد و تانکها در قابی متشکل از پایه دوچراغ روشنایی خیابان محصور است و اتوبوس سوخته بخوبی در عکس او پیداست.

او  مینویسد : صدای شلیک اسلحه ها از غرب و شرق شنیده میشد. شایعه شد که پلیس برای پاکسازی به داخل هتل می آید و برای همین بسیاری از همکاران رسانه و مخصوصا چینی ها وسایل را جمع کرده و رفتند .

من دوربین Nikon F3HP خود را با لنز 300mm آماده کردم که ناگهان یکی از دوستانم فریاد زد " این مرد دیوانه است!" من از وینزور دوربین نگاه کردم و دیدم مردی که دو کیسه خرید را با دست حمل میکند از حاشیه خیابان به قسمت خالی خیابان آمد و تانکها را متوقف کرد.  تانک اول کمی تغییر مسیر داد اما مرد باز راهش  را سد کرد و مانع پیشرفت آن شد. من لنزی با 2برابر زوم بیشتر گذاشتم  و دو عکس بسته گرفتم . مرد از تانک بالا رفت و سعی کرد با سربازان داخل آن حرف بزند. وقتی پایین آمد حدود 4 یا 5 نفر از حاشیه خیابان آمدند و او را از محل خارج کردند . او برای همیشه ناپدید شد.

باخت به علت بی دقتی سردبیر …

من سریع با دفتر کارم تماس گرفتم و گفتم " یک شات فوق العاده دارم" و توسط یک دانش آموز دبیرستانی دوچرخه سوار فیلم را به دفتر رساندم و خودم دو روز در هتل ماندم.

بنا به برخی دلایل سردبیر عکسی که نشان میداد مرد راه تانک را بسته است را انتخاب نکرد و عکسی را انتخاب کرد که مرد در حال بالارفتن از تانک بود. روز بعد که نسخه APهمان عکس  بطور گسترده منتشر شد از دفتر با من تماس گرفتند و من به آنها گفتن نگاه دقیقتری به عکسهایم داشته باشند. در نتیجه عکس من که سد شدن راه تانکها را نشان میداد حدود 12ساعت دیرتر از همکارانم منتشر شد.

***************** 

عکاس پنجم …

20سال باید میگذشت تا عکس پنجم این صحنه یافت شود .

تریل جونز که عکاس AP در منطقه بوده است بعد از حدود 20 سال با تایمز تماس میگیرد  و از وجود این عکس خبر میدهد. 

تصویر او تماما متفاوت از سایر تصاویر است چرا که از ارتفاع معمول بینایی قد یک انسان (eye level) و  البته دقایقی قبل از توقف تانکها در مقابل مرد معترض گرفته شده است که هرج . مرجی تمام عیار را نشان میدهد. در این تصویر مردی گریزان از تیر اندازی و مرد دیگری با خنده در حال دویدن و در سوی دیگر هم دوچرخه سواری در حال رکاب زدن به سوی تانکهاست .

در روز 5 ام ژوئن از شدت خستگی 3 هفته کار آدرنالین خونم پایین آمده و تلاشم برای نزدیک بودن به صحنه خسته ام کرد بود . به خیابان نزدیک شدم از پشت یک دسته دوچرخه پارک شده به انتهای خیابان نگاه کردم . مردم فریادهای دلخراشی میکشیدند و  نقش زمین میشدند . برخی فریاد زانان به سوی من می دویدند. دوربینم را جمع و جور کرده و تنها یک شات از آمدن تانکها گرفتم و به سمت درختان  و بوته های کنار خیابان دویدم آن زمان نمیدانستم دقیقا از چه چیزی عکس گرفته .

یک ماه بعد …

به توکیو باز گشتم و به سراغ نگاتیوها رفتم. وقتی این عکس را چاپ کردم با تعجب دیدم که من هم  آن صحنه را گرفته ام ، اما با زاویه ای کاملا متفاوت. تصویر مرد کوچک بود اما  اشتباه نمی کردم و مشخص بود که او دقیقا در وسط خیابان .

 

سعید نوری آزاد/ روزنامه‌نگار – برنامه‌ساز و محقق حوزه رسانه

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا