چگونه یک موزه یا اثر موزه ای را تماشا کنیم؟

وقتی هم می خواهند  آنچه را که دیده اند برای کسی تعریف کنند ،  کلیاتی از تاریخ که در مدارس خوانده اند را می گویند و در بهترین حالت از زیبایی و ظرافت برخی از آثار.

چرا اینگونه است؟ یا درست تر بگویم ، چگونه باید یک موزه و اثار آن را تماشا کرد تا با لذت و دانایی بیشتر از موزه خارج شویم و اشتیاق دوباره دیدن موزه ها را در دل داشته باشیم؟

مدتهای زیادی  از دوران نوجوانیم را به این سوال اختصاص داده ام. به دلایل متنوعی  ، وقت زیادی از دوران نوجوانیم را در موزه ها گذرانده ام و همیشه برایم مهم بود که موزه ها را با دقت ببینم ولی واقعیت این است که در بسیاری از موارد خسته میشدم و با  دلزدگی از موزه ها خارج میشود. اما در همان موزه ها هم بودند آثاری که با دقت می دیدمشان و لذت میبردم و وقتی به خانه یا نزد دوستانم می رفتم کلی درباره شان حرف برای گفتن داشتم… بعدتر کمی دقت کردم تا وجه مشترک موزه ها و آثاری که مرا مجذوب خودشان کرده بودند را بیابم و آنچه یافتم، پاسخ همان پرسش اصلی این نوشته بود: چکونه باید یک موزه یا یک اثر موزه ای را تماشا کنیم؟

قضیه از این قرار است که هر اثر موزه ای  در دل خود داستان و روایتی دارد که تا وقتی آن را ندانیم و نیابیم ، آن اثر را نتوانسته ایم ببینیم. آثاری که مثلا در موزه لوور هستند یا در موزه ملی ایران ، فرقی نمیکند. هر اثر روایتگر قطعه ای از تاریخ و فرهنگ و هنر و جامعه خودش است . وقتی اثر را خارج از آن روایت و بی اعتنا یا ناآگاه از آن داستان نگاه می کنید ، چیزی به جز ظاهرش را ندیده اید. بدیهی است که در این حالت  تفاوتهای زیادی بین مجموعه سفالهای خاکستری موزه ملی ایران یا آثار بابلی موزه لوور نمی توانید  بیابید و در نتیجه موزه شما را خسته میکند، تعداد انبوهی آثار یکنواخت کنار هم که با دیدن دو سه تای آنها ، انگار همه را دیده ید  و همین باعث می شود که موزه برایتان کسالت بار گردد.ولی وقتی روایتهای  هر اثر را بدانید و بشناسید، آن هنگام هر اثر و شی موزه ای اثری منحصر به فرد می شود،اثری که جدا از باقی آثار دیده می شود ، شبیه به هیچ یک از دیگر اثار نیست  و داستان منحصر به فرد خودش را دارد.

برای اینکه این داستانها و روایتهای  یک اثر را بدانیم و بشناسیم ، طبیعی ترین راه حل مطالعه است. مطالعه تاریخ و فرهنگ یا هر حوزه ای که اثر موزه ای به آن مرتبط است.

اما راه حل میانبر دیگری که خیلی هم سرراست است و تاثیر گذار، راهنماهای موزه و لیدرها هستند. آنها با همه داستانها و حواشی موزه و به عبارتی بافتاری(کانتکست) که شی موزه ای در آن قرار دارد و معنی می شود آشنا هستند و به فنون روایتگری هم مسلط هستند و همین می شود که می توانند شما را با خود به داخل دنیای داستان گونه  آثار ببرند و با آن آشنایتان کنند.

از سوی دیگر نوع چیدمان و  فضای حاکم بر موزه هم در روایت اثار موثر است .یعنی موزه یک انبار نیست…یک فضای روایت است که آثار در آن خوانده می شوند…

این متن کوتاه را اینگونه به پایان ببرم که  اگر شما تماشاگری باشید که قصه آثار و اشیای به نمایش درآمده در موزه را بلد نباشید ، درست مثل فردی ناشنوا هستید که در حال تماشای یک اجرای موسیقی  هستید. به جز حرکات رهبر ارکستر و نوازندگان چیز زیادی عایدتان نمی شود ویحتمل خیلی سریع خسته و دلزده میشوید..

بدون داستانها به دیدن موزه ها نروید.

 

محمد رضا نوروزی-طراح موزه و مرکز علم

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا