نگاهی به جذب گردشگر از طریق جشنوارههای هنری/ 14
سفر به مازندران بدون موسیقی بومی، مثل رفتن به اسپانیاست بدون فلامینکو

یک پژوهشگر و نوازنده سازهای بومی مازندران بر این باور است: گردشگری که به مازندران و گیلان سفر میکند و موسیقی بومی این دو استان را نمیشنود درست شبیه کسی است که به اسپانیا میرود و دیدن و شنیدن رقص و موسیقی فلامینکو را در فهرست برنامههایش نمیگذارد.
زهره نیلی: قرار بود مردم به بوشهر بروند و در کوچه پسکوچههایش بخوانند و کِل بکشند و شادی کنند. اما مردمانی، کمی آنسوتر جان عزیزشان را در انفجار بندر رجایی از دست دادند. مردم باز هم به کوچهها آمدند.شروه خواندند و با نواختن سنج و دمام با مردم مهربان، خونگرم و مهماننواز بندرعباس همدردی کردند. چراکه موسیقی، تنها یک هنر نیست. موسیقی فرهنگ است؛ تاریخ است؛ هویت است. اصلا گویاترین زبان است. همه آدمها با هر نژاد و مذهبو قومیتی این زبان را درک میکنند و با آن همراه میشوند. اصلا همین پیوند عمیق با جان و روان انسانهاست که موسیقی را به یکی از اصیلترین جلوههای فرهنگ مردمی تبدیل کرده که برای هر گردشگری میتواند شگفتانگیز و دلنشین باشد.
این گستردگی نقش موسیقی در زندگی جاری و خوشیها و ناخوشیهای مردم است که آن را به یکی از جاذبههای اصیل و تأثیرگذار گردشگری فرهنگی تبدیل کرده است. برای گردشگری که به دنبال تجربهای زنده، انسانی و بومی است، شنیدن یک موسیقی محلی در دل یک رویداد فرهنگی واقعی، تجربهای تکرارناشدنی است.

رضا دیوسالار، نوازنده سازهای سرنا و قره نی در گفتوگوی اختصاصی با خبرگزاری سینا، موسیقی بومی مازندران، بهویژه نواحی نور، کجور، نوشهر و کلاردشت را یکی از غنیترین و اصیلترین جلوههای موسیقی نواحی میداند و میگوید: این موسیقی در طبیعت و کوه و جنگل ریشه دارد و زندگی کشاورزان و دامداران و دیگر مردمان این منطقه را بازتاب میدهد. کلا در موسیقی مازندران، سازهایی چون لَلِهوا که نوعی نی بومی است، کمانچه محلی، دَسَرکوتن (نوعی طبل کوچک) و گاهی دهل و ُسرنا نقش کلیدی دارند. لحنها بیشتر مقاممحورند و بر پایه روایتهای شفاهی، منظومههای عاشقانه، اسطورهای یا حماسی شکل گرفتهاند.
بیشتر بخوانید:
نگاه جزیرهای، مانع بهرهبرداری فرهنگی و اقتصادی از رویدادها
سیدعلی کاشفی خوانساری: حضور در نمایشگاه کتاب تهران برای خارجیها منطقی نیست
به گفته نویسنده کتاب «موسیقی غرب مازندران» در نواحی کجور و نور، آوازهای سنتی مانند «طالبا» که روایتگر داستانهای عاشقانه یا جدایی و فراق است با لحنی حزین و کشیده خوانده میشود. «کارآواها» هم نغمهها و ترانههایی است که مردان و زنان، هنگام برنجکاری میخوانند و باز ریشه در طبیعت و عناصر طبیعی این منطقه دارد.
دیوسالار بر این باور است که موسیقی مازندران، آینهای از زندگی مردم در دل جنگل و کوه است؛ از شادیهای دستهجمعی تا تنهاییهای غمانگیز. طبیعی است شنیدن یک آواز زنده طالبا در دل روستایی کوهستانی یا تماشای یک مراسم بومی همراه با موسیقی محلی، تجربهای ناب و فراموشنشدنی است. اما در درجه نخست باید مکانی برای شنیدن این موسیقی وجود داشته باشد و مهمتر از آن این موسیقی و ظرفیتهایش به مردم معرفی شود.
این پژوهشگر موسیقی بومی مازندران به تاثیر رسانه ملی، همچنین شبکههای اجتماعی اشاره و بیان میکند: بسیاری از مردم، فریدون پوررضا را با سریال «پس از باران» شناختند یا آریا عظیمینژاد در مجموعه «پایتخت» توانست آنها را تا اندازهای با موسیقی اقوام ایرانی آشنا کند. ای کاش چنین فعالیتهای تاثیرگذار و خوشایندی ادامه یابد و به یک حرکت و جریان دائمی در تلویزیون تبدیل شود. ما نمیتوانیم از نوجوانها و جوانهامان انتظار داشته باشیم تار و دوتار و قیچک و سنتور را بشناسند و به گیتار و ارگ ترجیح دهند وقتی با شکل و ظاهر این سازها هم آشنا نیستند.
به گفته دیوسالار، جشنوارهها فرصت و بهانهای هستند تا هنرمندان با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. از طرفی، زمان و مجالی در اختیار مردم میگذارند تا با موسیقی اقوام مختلف ایران آشنا شوند بهشرط اینکه رسانههای مختلف، به ویژه رسانه ملی و شبکههای اجتماعی، این نوع موسیقی را با تمام ظرفیتها و جذابیتهایش معرفی کرده باشند وگرنه چطور میتوانیم از آدمها انتظار داشته باشیم قدر چیزی را بدانند که نمیشناسند؟! از سوی دیگر وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با همکاری شهرداریها میتواند فضای ثابتی را در هر شهر به اجرای موسیقی نواحی اختصاص دهد. مگر میشود این همه گردشگر به مازندران و گیلان سفر کنند و موسیقی بومی این دو استان را نشوند؟ درست به این میماند که من به اسپانیا بروم و دیدن و شنیدن رقص و موسیقی فلامینگو در فهرست برنامههایم نباشد.
این نوازنده سازهای بومی مازندران به ضرورت علمی و به روز کردن موسیقی نواحی اشاره و بیان میکند: ما باید شرایط و ضروریات جامعه را درک کنیم اما این به معنای همراه شدن با پسند مخاطب نیست چراکه هنرمند میتواند به سلیقه مخاطب خود جهت دهد. از سوی دیگر براین باورم که هر منطقه باید از سازهای بومی خود بهره ببرد. برای مثال در موسیقی مازندران نمیتوان از بربط و تار ایرانی و دف استفاده کرد چراکه هر کدام از این سازها به خطه و گوشه دیگری از ایران تعلق دارند. من به توسعه سازهای بومی به لحاظ وسعت و دامنه صوتی معتقدم. برای مثال ما در موسیقی مازندران میتوانیم پردههای بیشتری روی دوتار نصب کنیم.