مدیران چگونه میتوانند نوآوری را در اقتصاد اشاعه دهند؟
بسیاری از شرکتهای بزرگ و قدیمی حول کارآیی اداره میشوند و بر صلاحیتهای عمده موجود تمرکز دارند؛ بنابراین در آن ها خطرکردن و امتحانکردن رویکردهای جدید برای ارائه خدمات یا محصولات بسیار کارآمد، اغلب اساسی انگاشته نمیشود.
مدیریتکردن نوآوری و پذیرفتن ناکامیها و موفقیتها از ویژگیهای مدیران ارزشمند سازمانهاست.
در چنین شرکتها و نهادهایی، مدیریت، اجتناب از خطر و پیشبینیپذیری همگی متضاد با آنچه است که برای نوآوری لازم هستند.
بنابراین این پرسش وجود دارد که چنانچه این شرکتها بخواهند نوآوری بیشتری داشته باشند، باید از کجا شروع کنند و این که راز نوآوری چیست؟ کارشناسان بر این باورند راز خاصی در پس نوآوری در شرکتهای بزرگ و قدیمی وجود ندارد با این حال، عناصری وجود دارند که صرف نظر از هر نوع عامل خارجی یا داخلی، نقش خود را ایفا میکنند.
نخستین عامل رهبری است. همان طوری که دیوید هورس، کارشناس اقتصادی، میگوید رهبران اقتصادی اغلب تصور میکنند هدف از نوآوری تولیدکردن ایدههاست، در حالی که سازمانها عاری از ایدهها نیستند.
وی ادامه میدهد: دانستن این که با این ایدهها باید چه کار کرد، چالش بزرگتری در مقابل نوآوری کارآمد است زیرا اغلب ایدهها در درون سازمانها پیگیری نمیشوند و در واقع مطرحکننده ایده متوجه میشود که گوش شنوایی برای شنیدن ایدههای وی وجود ندارد.
نوآوری در تعریف خطرپذیر و کمتر قابل پیشبینی است و چون نیازمند منابع و زمان است، هنجارها و سنتهای سازمان را به چالش میکشد.
اسکات آنتونی، کارشناس اقتصادی، میگوید: برای ایجاد تغییر باید از رده بالا شروع کرد و در واقع کارشناسان مدعیاند شرکتهایی که معتقدند مشکل نوآوری دارند، مشکل نوآوری ندارند بلکه مشکل مدیریتی دارند. با این حال، تمرکزکردن بر روی مدیریت رده بالا کافی نیست و این که مشکل مدیریت در تمامی سطوح سازمانها وجود دارد.
عامل دوم در اشاعه نوآوری، ایجاد فرهنگ مناسب است زیرا نوآوری، هنجارها، سیاستها، سنتها و منافع ریشه دار را به چالش میکشد. نوآوری همچنین تنشهایی را در میان گروهها و سهامداران مختلف ایجاد کرده و گاهی اوقات منافع قدیمی شرکت را به چالش میکشد. نوآوری همچنین بین اولویتبخشیدن به اکنون و آینده تنش ایجاد میکند.
در این میان، مدیران میتوانند انگیزه ایجاد کنند و آتش نوآوری را برافروزند اما ایجاد فرهنگ مناسبی برای مدیریت این نوآوری مانند سوختی است که برای نگهداشتن آتش ضروری است. فرهنگ اشتباه اکسیژن را از آتش میگیرد و ادامه روشنایی آن را دشوار میکند.
برای ایجاد فرهنگ مناسب، مدیران باید نخستین گام را در برقراری ارتباط بردارند اما مهمتر از آن، باید ارزشهای درست مانند همکاری، خطرپذیری با آگاهی و در آغوش گرفتن ایدههای نو را به نمایش بگذارند. برای انجام این کار، بهتر است آنها انگیزههای مناسب را برای این ارزشها ایجاد کنند زیرا هیچ چیز برای مدیران به بدی تضاد بین گفتهها و عمل آنها نیست.
افزون بر این، مدیران باید پرسنلی که مبتکر ایدههای نو هستند و ایدههای نو را آزمایش میکنند، حتی چنانچه تعدادی از این ایدهها موفق نباشند، را ارج بنهند. مدیرانی که از نوآوری حمایت میکنند باید برای رفتارشان پاداش به آنها تعلق گیرد حتی اگر این نوآوری ناکام بماند.
عامل سوم در اشاعه نوآوری، پذیرفتن خطرها و برخوردکردن با ترس از ناکامی است. هیچ فردی شکستخوردن را دوست ندارد و نوآوری در تعریف مولفهای است که دارای بازدهی مشخصی نیست. در واقع بدون شکستخوردن نمیتوان نوآور بود و ایجاد فضایی مناسب برای ریسکپذیری آگاهانه و شکستخوردن احتمالی حائز اهمیت است.
مدیریتکردن خطرها و نه اجتنابکردن از آنها نقش مهمی در نوآوری دارد و تولید فرآیندهایی که یادگیری سریع و آزمایش ایدهها را ممکن میسازد، حیاتی است. شرکتها همچنین میتوانند با استفاده از رویکردی نوآورانه ریسکپذیری را اشاعه دهند و در این میان، ترکیبکردن مدیریت خطر و نوآوری میتواند تلاشهای نوآورانه را تقویت کند.
همچنین مدیران باید مضامین خطرکردن بر روی پرسنل را نیز در نظر بگیرند زیرا یکی از بزرگترین قاتلین نوآوری زمانی است که کارمندان احساس کنند شکست خوردن در هنگام نوآوری میتواند تاثیرات منفی بر کارشان داشته باشد. در این بین، سیستمهای مدیریت اجرایی کارآمد، اغلب به موفقیت و بازدهیهای ملموس پاداش میدهد.
آنچه از این گزارش بر می آید آن است که مدیریتکردن نوآوری و پذیرفتن ناکامیها و موفقیتها از ویژگیهای مدیران ارزشمند سازمانهاست.
منبع: مجمع جهانی اقتصاد
ترجمه: شه تاو ناصری
No tags for this post.