نابرابری توزیع ثروت، تنها مشکل اقتصاد دنیا نیست

توزیع ناعادلانه ثروت در سراسر دنیا کارشناسان را شوکه کرده و بر اساس محاسبات شرکت تحقیقاتی Oxfam، در سال 2015، فقط 62 نفر در دنیا معادل مجموع ثروت نیمی از بشریت یعنی 3.6 میلیارد نفر را در اختیار داشتند و این 62 نفر به شدت ثروتمند هستند.

 این واقعیت وجود دارد که نیمی از مردم دنیا بی‌نهایت فقیر هستند و تمرکز ثروت در دستان تعدادی معدود موضوع جدی است و می‌تواند عامل نابرابری توزیع ثروت در دنیای امروز باشد. اما تحقیقات جدید کارولین فرویند، کارشناس ارشد موسسه اقتصاد بین‌المللی پترسون، نشان می‌دهد در بسیاری از حالت‌ها، سرزنش‌کردن ابرثروتمندان برای فقر جهانی اشتباه است.

این ایده شاید برای غربی‌ها و به ویژه لیبرال‌ها که مشکلات اقتصادی را در چهارچوب نابرابری نگاه می‌کنند، شوکه‌کننده باشد اما فرویند در کتاب جدید خود تحت عنوان "افراد ثروتمند، کشورهای فقیر" می‌نویسد که در اکثر نقاط دنیا مشکل عمده نابرابری نیست بلکه خود فقر است.

بنا بر نوشته فرویند، بسیاری از میلیاردرهای جدید در اقتصادهای نوظهور با تاسیس شرکت‌ها و نه فقیرکردن افراد ثروتمند شده‌اند. این شرکت‌ها آن‌ها را ثروتمند کرده و نابرابری را نیز در آن‌ کشورها ایجاد کرده‌اند؛ با این حال چنین شرکت‌هایی مشاغل و فرصت‌های جدیدی نیز ایجاد کرده‌اند و بسیاری را از فقر نجات داده‌اند. فرویند سیاستمداران غربی که مشکلات اقتصادی دنیا را صرفا از دیدگاه نابرابری بررسی می‌کنند، سرزنش می‌کند.

وی در کتاب خود فهرستی دقیق از ثروتمندان دنیا تهیه کرده و میلیاردرها را بر اساس چگونگی به دست آوردن ثروتشان بررسی می‌کند. فرویند میلیاردرها را به دو گروه اصلی تقسیم کرده است: افرادی که ثروتشان را به ارث برده‌اند و افرادی که خود ثروتشان را اندوخته‌اند. وی سپس گروه دوم یعنی میلیاردرهای خودساخته را به چندین گروه تقسیم می‌کند تا به روشن شدن این موضوع کمک کند که ثروت آن‌‌ها می‌تواند چه تاثیر وسیعی بر روی جامعه داشته باشد.

فرویند می‌نویسد که موسسان شرکت‌ها و مدیران عامل مانند بیل‌گیتس، یکی از موسسان مایکروسافت، یا جک ما، موسس غول چینی علی‌بابا، به ایجاد مشاغل و رشد اقتصادی بیشتر برای افراد پایین‌دست‌تر کمک کرده‌اند. نویسنده کتاب این نکته را متذکر می‌شود که همه میلیاردرهای خودساخته نوآوران واقعی نیستند و فقط تعدادی از آن‌ها چنین ویژگی را دارا هستند. در نهایت افرادی وجود دارند که ثروتشان را بر اساس ارتباطات سیاسی، خصوصی‌سازی یا منابع طبیعی به دست آورده‌اند که این افراد در ارتقای استانداردهای زندگی دیگران مشارکت کمتری دارند.

نمودارهای ارائه‌شده توسط فرویند گروه‌ میلیاردرهای خودساخته را با میلیاردرهای موروثی در هر دوی اقتصادهای نوظهور و پیشرفته مقایسه می‌کند. می‌توان مشاهده کرد که میلیاردهای خودساخته بیشتری که به رنگ‌های آبی، سبز و ارغوانی نشان داده‌ شده‌اند در مقایسه با میلیاردرهای موروثی که به رنگ قرمز نشان داده شده‌اند، وجود دارند. طی دو دهه گذشته، رشد و پویایی جدید در اقتصادهای نوظهور منجر به تغییر وضعیت توزیع ثروت شده است.

در بازارهای نوظهور، بین سال‌های 2001 و 2014 نسبت میلیاردرهایی که ثروتشان را به ارث برده‌اند، به نصف افت کرده در حالی که نسبت افرادی که ثروتشان را خود جمع‌آوری کرده‌اند افزایش یافته است. بخش مهمی از رشد میلیاردرهای خودساخته در بازارهای نوظهور نه به دلیل ارتباطات دولتی یا سواستفاده از منابع طبیعی بوده بلکه توسط موسسان شرکت‌ها و مدیران اجرایی بدست آمده است.

این تصویر در اقتصادهای پیشرفته کمتر پویا و بیشتر نگران‌کننده است. در این جا بین سال‌های 2001 و 2014،  نسبت میلیاردرهای خودساخته افزایش یافته در حالی که نسبت میلیاردرهای موروثی افت کرد گرچه این افت در مقایسه با بازارهای نوظهور شدت کمتری داشت. در این جا، بخش مهمی از رشد میلیاردرهای خودساخته به دلیل ثروت مرتبط با سرمایه‌گذاری و ارتباطات سیاسی بوده که این موضوع برای اقتصادهای پیشرفته فواید کمتری به دنبال دارد.

در مجموع، این روندها بدین معناست که نابرابری در کشورهای پیشرفته بسیار متفاوت از نابرابری در اقتصادهای نوظهور  به نظر می‌رسد.

فرویند در کتاب خود می‌نویسد که پیش از دهه 2000، اکثر ابرثروتمندان در کشورهای فقیر ثروتشان را از طریق منابع طبیعی، ارتباطات دولتی، خصوصی‌سازی یا به طور موروثی اندوخته بودند اما طی 15 سال گذشته، رشد بازارهای مصرفی و شرکت‌های نوآور در کشورهایی مانند چین، هند و اندونزی این تصویر را تغییر داده است. فعالیت‌های اجاره هنوز هم مسئول یک پنجم انباشت ثروت در بازارهای نوظهور است اما طی 15 سال گذشته رشد قابل توجهی در ثروت موسسان شرکت‌ها و مدیران عامل در بازارهای نوظهور به وجود آمده است.

نابرابری هنوز هم موضوعی مهم در سراسر دنیا به شمار می‌آید اما این تنها معیار درباره وضعیت اقتصاد جهانی نیست. به ویژه در کشورهای فقیر، معیار مهم‌تر این موضوع است که آیا استانداردهای زندگی برای افراد فقیر واقعا در حال بهترشدن است یا خیر.

در واقع باید گفت صنایع بازارهای نوظهور در حال شکل‌دادن دوباره دنیا هستند و در سال 2004، حدود  20 درصد میلیاردرهای دنیا از بازارهای نوظهور بودند و یک دهه بعد، این رقم به 43 درصد رسیده است.

البته تمامی بازارهای نوظهور مانند هم نیستند و به طور مثال، بسیاری از میلیاردرهای روسی ثروت خود را از طریق منابع طبیعی یا ارتباطات سیاسی به دست آورده‌اند در حالی که میلیاردرهای چینی بیشتر کارآفرین هستند؛ برزیل و هند نیز جایی در بین این دو قطب قرار دارند و میلیاردرهای آن‌ها ثروت موروثی بیشتری دارند.

در کشورهایی مانند چین که موسسان شرکت‌ها و مدیران عامل بخش مهمی از میلیاردرها را تشکیل می‌دهند، شرکت‌های جدید از هزاران نفر به عنوان کارمند استفاده می‌کنند و این موضوع منجر به ثروت بیشتر برای افراد پایین‌دست می‌شود. در چین، صنایع مبتنی بر دانش و فناوری یک پنجم اقتصاد را تشکیل می‌دهند و بخش اعظم فعالیت‌های اقتصادی توسط شرکت‌های خصوصی انجام می‌شود.

فرویند، ظهور اقتصاد بزرگ در بازارهای نوظهور را با رشد صنعت در ایالات متحده و اروپا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و همچنین مدرنیزه‌شدن سریع ژاپن پس از جنگ جهانی دوم و در نهایت کره جنوبی در دهه‌های 1960 و 1970 مقایسه می‌کند. در همه این حالت‌ها، ظهور ثروت بی‌نهایت، بخشی از فرآیند توسعه بود که در مجموع استانداردهای زندگی را ارتقا داد.

به باور فرویند، نابرابری هنوز هم موضوعی مهم در سراسر دنیا به شمار می‌آید اما این تنها معیار درباره وضعیت اقتصاد جهانی نیست. به ویژه در کشورهای فقیر، معیار مهم‌تر این موضوع است که آیا استانداردهای زندگی برای افراد فقیر واقعا در حال بهترشدن است یا خیر.

 

منبع: مجمع جهانی اقتصاد

ترجمه: شه تاو ناصری

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا