ملاقات علم و هنر در اوج

کمتر پیش می آید که روایتی علمی – تخیلی در سینما، بتواند آنچنان نظر منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند که در رده شاهکارهای سینمایی قرار گیرد. فیلم 2001، یک اودیسه فضایی نمونه کمیابی از چنین فیلم هایی بود.

داستانی چندلایه که همزمان در حالی که الهام فراوانی از آثار فلسفی به خصوص نوشته های نیچه، فیلسوف آلمانی گرفته است، توانسته تا بستر علمی دقیقی را برای روایت خود انتخاب کند و همزمان سوال های مهمی را که دربرابر ما ممکن است قرار بگیرد مورد توجه قرار دهد.

از آینده نگری های دقیق گرفته تا هشدار نسبت به از دست دادن مهار فناوری تا مواجه با بیگانه ها و ورود انسان به مرحله ای فراتر از ماده، در کنار تصویر برداری و داستان گویی بی نظیر کنار هم قرار گرفته اند تا فیلمی را بسازند که توانسته است فراتر از دوران خود معنی و جذابیت و پیام خود را حفظ کند. این فیمل حاصل مشارکت خیره کننده دو نابغه دوران از دو دنیایا مختلف بود. استنلی کوبریک و آرتور سی . کلارک.

 

استنلی کوبریک، کارگردان پرآوازه آمریکایی پس از آنکه در سال ۱۹۶۴/۱۳۴۳ فیلم دکتر استرنجلاو را به روی پرده برد، تحت تاثیر امکان وجود موجودات هوشمند فرازمینی به دنبال ایده‌ای برای ساخت فیلمی علمی-تخیلی در این باره بود. برای این کار او در بین نویسنده‌های علمی-تخیلی به دنبال شخصی بود که بتواند در طراحی چنین داستانی به او کمک کند. یکی از همکارانش به وی توصیه کرد با نویسنده علمی-تخیلی سرشناس اما عجیب و غریبی به نام آرتور سی. کلارک تماس بگیرد؛ مردی که در دوران جنگ و سال‌ها قبل از آغاز فضا ایده مدارهای ماهواره‌های زمین ثابت را مطرح کرده بود و اکنون در سریلانکا زندگی می‌کرد. پس از تماس‌های اولیه آن‌ها برای اولین بار در نیویورک ملاقات کردند و درباره این موضوع صحبت کردند و کلارک چند نمونه از داستان‌های کوتاهش را به کوبریک داد. یکی از این داستان‌ها به نام نگهبان (The Sentinel)  مورد توجه کوبریک قرار گرفت و قرار شد بر آن مبنا کار را پیش ببرند. داستان نهایی با همکاری مشترک کوبریک و کلارک نوشته شد و البته به طور همزمان کلارک کار برروی رمان این داستان را آغاز کرد. حاصل این همکاری به شاهکاری به نام «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» بدل شد. البته در نهایت میان رمان و فیلم تفاوت‌هایی وجود داشت و غیر از تفاوت‌های داستان در بخشی از موارد رمان به طور دقیق‌تر و جزیی‌تری به موضوعات پرداخته بود و توضیحات دقیقی را درزمینه‌های مختلف ارایه می‌کرد در حالیکه در فیلم‌نامه کمتر خبری از توضیحات جنبی و حتی دیالوگ‌ها بود. فیلم در نهایت به تجربه‌ای تصویری بدل شد که در آن از حداقل دیالوگ‌ها استفاده شده بود و بیش‌تر نماهای تصویری و موسیقی بود که جلوه‌گری می‌کرد.
کلارک بعدا داستان ۲۰۰۱ را ادامه داد و ۳ رمان در ادامه آن نوشت (۲۰۱۰، ۲۰۶۱ و ۳۰۰۱) اما داستان و فیلم ۲۰۰۱ به یکی از ماندگارترین آثار علمی-تخیلی بدل شدند
این فیلم علاوه بر روایت علمی-تخیلی‌اش دربردارنده لایه‌های عمیق‌تری بود که تاویل‌های متعددی نیز از آن بیان شده است. این فیلم در حالی که به تنهایی اثری چشمگیر و بی‌نظیر است، اما تاثیر دیگری داشت و آن الهام‌بخشی به نسل جدیدی از سینماگران و بزرگان علمی-تخیلی سینما (از جمله استیون اسپیلبرگ و جرج لوکاس) بود.

داستانی در چهار پرده

داستان ۲۰۰۱ در ۴ پرده روایت می‌شود. روایت اول به نخستین روزهای حضور انسان‌نماها بر سیاره ما بر می‌گردد. در داستانی طولانی و بدون دیالوگ، فیلم به نمایش نماهایی از زندگی نخستین راست‌قامتان روی زمین می‌پردازد. در بین زندگی روزمره آن‌ها ناگهان تخته‌سنگی سیاهرنگ در محل زندگی آن‌ها ظاهر می‌شود که به نظر می‌رسد بر روند تکامل و رشد این موجودات نقش بازی می‌کند. جزییات بیش‌تر از تاثیر این تخته سنگ بیگانه در روند رشد این نخستی‌ها در کتاب آمده است. تحت تاثیر آموزه‌ها و تاثیرات این تخته‌سنگ موجودات اولیه شروع به همکاری با یکدیگر برای تصاحب منابع موجود (چشمه آب) می‌کنند و موفق به استفاده از ابزارهای اولیه می‌شوند. استخوانی که نقش سلاحی اولیه‌ای را بازی می‌کند در نمایی خیره‌کننده از فیلم وقتی از سوی یکی از نخستی‌ها به هوا پرتاب می‌شود پیچ‌وتاب می‌خورد و بیننده را با خود به جهشی عظیم و چند میلیون ساله در تاریخ می‌برد و در نهایت ساختاری شبیه آن استخوان در مدار زمین دیده می‌شود که سلاحی مدرن و فضایی است. بدین ترتیب به آغاز قرن ۲۱ می‌رسیم
ایستگاهی مداری به عنوان پایگاهی برای سفر میان زمین و پایگاه‌های موجود روی ماه بنا شده است که با چرخش به دور محور خود گرانشی مصنوعی را تولید می‌کند. دانشمندی از طریق این ایستگاه به ماه می‌رود تا در پایگاهی تحقیقاتی به بررسی کشف تازه‌ای بپردازد. کاوشگرهای ماه منطقه‌ای دربردارنده ناهنجاری مغناطیسی شدیدی پیدا کرده‌اند. با حفاری اطراف آن، دانشمندان متوجه وجود تخته سنگ سیاهی می‌شوند که گویی چند میلیون سال پیش زیر خاک ماه دفن شده است. این سنگ زمانی که اولین بار نور خورشید را بر خود می‌بیند، موجی الکترومغناطیسی به سوی مشتری می‌فرستد.
بخش سوم فیلم ماجرای ماموریتی به سوی مشتری است. خدمه این ماموریت غیر از دو نفر در خواب زمستانی قرار دارند و غیر از رایانه اصلی این مجموعه هیچ کس از هدف اصلی ماموریت خبر ندارد. کامپیوتر اصلی به نام HAL-9000 مدیر اصلی و چشم و گوش سفینه است؛ اما در جریان این سفر به دلایلی – که به ویژه در کتاب و بخشی از آن در کتاب‌های بعدی کلارک درباره این داستان مشخص می‌شود – شروع به طغیان می‌کند و تصمیم به از بین بردن خدمه سفینه می‌برد و در نهایت یکی از فضانوردان به نام دیوید بومن می‌تواند او را از کار بیاندازد و با هدف اصلی ماموریت آشنا می‌شود.
بدین ترتیب بخش آخر فیلم که به سفر شگفت‌انگیز و افسون‌کننده بومن و گذر او از دروازه ستاره‌ای است آغاز می‌شود؛ سفری که در آن بومن تجربه‌ای شگفت را پشت سر می‌گذارد و همچون جنینی در کنار سیاره ما گویی دوباره قصد تولد دارد. سفر پرماجرای بومن چون سفر اسطوره‌ای اودیسه سفری برای بازگشت است، اما آنکه برمی‌گردد با آنکه سفر را آغاز کرده است تفاوت‌های بنیادینی خواهد داشت.

اوج هنر آینده نگری

فیلم سرشار از آینده‌نگری‌های دقیق است و البته از داستانی که نویسنده آن آرتور سی. کلارک یکی از بزرگ‌ترین ایده‌پردازان و آینده‌نگارهای معاصر است غیر از این هم انتظاری نمی‌رود.
فیلم در زمان خود از نظر پیشرفت‌های سینمایی و جلوه‌های ویژه فیلمی به طور جدی پیشرفته به شمار می‌رفت و جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه آن سال را نیز از آن خود کرد؛ اما برای اینکه درکی از جزییات دیده شده در این فیلم و ارزش آن پیدا کنیم، باید به یاد داشته باشیم که این فیلم در سال ۱۹۶۸/۱۳۴۷ به روی پرده‌های سینما رفت و یک سال پس از آن بود که نخستین انسان بر سطح ماه فرود آمد. جزییات دقیق ماه و سفینه‌ها و جزییات سفرهای فضایی بین سیاره‌ای به قدری دقیق بودند که این فیلم را به اثری فراموش‌نشدنی بدل کردند. بعد از نمایش این فیلم بود که آپولو۸ به مدار ماه رفت و اولین فضاپیمایی لقب گرفت که ماه را دور زد. فضانوردان این ماموریت فیلم «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» را دیده بودند و بعدها کلارک تعریف می‌کرد که فرمانده ماموریت آپولو ۸ (جیمز لاول) به او گفته که صحنه‌های این فیلم پیش چشمانش بوده و حتی اگر هنگام دور زدن ماه تکه سنگی افراشته را می‌دیده، تعجب نمی‌کرده است
فیلم در عین حال مفاهیمی مانند شبکه‌های اطلاع‌رسانی، خواب زمستانی خدمه، لوحه‌های لمسی هوشمند و از همه مهم‌تر ایده ابررایانه‌های هوشمند را مطرح کرد. بخشی از فیلم به روایت چندگانه‌ای از مرزها و محدودیت‌ها و خطرات توسعه رایانه‌های هوشمند می‌پردازد و نگرانی جایگزین شدن ماشین به جای انسان و درواقع جایگزین شدن اعتماد انسان به ماشین به جای اعتماد به انسان را مطرح می‌کند.

بسیاری از منتقدان این فیلم را یکی از نمونه های پیشگام تکنوفوبیا و یا شاید اندکی سهل گیرانه تر پیشتاز ایده هشدار نسبت به هوش مصنوعی می دانند که اختیار را از انسان سلب کرده وب ه جای او تصمیم می گیرد. این ایده در سال های بعد بارها و بارها مورد بازبینی قرار گرفت و به خصوص در سال های ایخر، با توسعه فناوری اطلاعات ارجاعت مکرری را دیده است. در دنیای سینما نیز بارها این ایده مورد توجه قرار گرفت. از فیلم هایی چون نابودگر (رمیناتور) گرفته تا ماتریس و در سال های اخیر در نمونه هایی چون او (Her)، سابقا ماشین و حتی در داستان های سینمایی الهام گرفته از دنیای کمیک ها نظیر انتقام جویان: دوران اولترون. اگرچه در فیلم و داستان 2001 به نظر می آید این موضوع اعتابر دارد و سازندگان آن قصد داشته اند تا به تصویر کشیدن ابر رایانه ای به نام هال که خود طعنه ای درباره پیشرفته ترین ماشین را به همراه دارد، نسبت به آینده هشدار دهند (حروف تشکیل دهنده نام HAL یک به یک متقدم بر حروف تشکیل دهنده IBM هستند که در آن زمان پیشرفته ترین تولید کننده رایانه بود.) اما کلارک بعدها و به خصوص در کتاب بعدی از مجموعه اودیسه، این دیدگاه را تا حدی اصلاح کرد. او در آن داستان توضیح می دهد آنچه به طغیان هال منجر شده ذات شریر ماشین نبود بلکه دروغ و بی اعتمادی انسان ها به یکدیگر بود که با پنهان کردن حقیقت از همقطاران خود و وادار کردن هال به دروغ گویی او را تنشی اخلاقی رسانده بودند.
فیلم «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» البته همراه با تفسیرها و روایت‌های متعدد فلسفی، اسطوره‌ای، روان‌شناسی و فنی است و از زوایای مختلفی چه از جهت سینمایی و چه از دیدگاه های روانشناسی و فلسفی به آن نگاه شده است.

دیدن این فیلم پس از این همه سال هنوز لذت‌بخش و تجربه حاصل از آن شگفت‌انگیز است. دیدن این فیلم همچنین می‌تواند دروازه‌ای برای ورود به دنیای جادویی علمی-تخیلی باشد. خوشبختانه هر ۴ رمان آرتور سی کلارک به زبان فارسی منتشر شده است (کتاب «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» به نام راز کیهان نیز به چاپ رسیده است) و علاقه‌مندان می‌توانند دنباله داستان کلارک را در آن رمان‌ها دنبال کنند. «۲۰۰۱، یک اودیسه فضایی» چیزی فراتر از بهترین اثر علمی-تخیلی تاریخ سینماست.

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا