تهران،ایران دوم!

طبیعی است که تمام جاده‌ های کشور هم به تهران ختم می‌شود. ضمن اینکه، علاوه بر تمرکز گرایی اداری، دچار تمرکز گرایی اقتصادی هم هستیم و این کار را خیلی بدتر کرده است.

کافی است به نقشه‌ حمل و نقل ایران نگاه کنید، انتهای همه راه‌ها تهران است. جاده و ریل و بزرگراه از دوردست‌ها به تهران می‌رسند و شروع همه راه‌های مهم نیز از تهران است.

ممکن است بگویید این نقشه غیر عادی نیست چون تهران پایتخت و بزرگ‌ترین بازار مصرف کالا است اما مگر در ترکیه همه راه‌ها به آنکارا ختم می‌شود؟ مگر همه تولیدات قطب‌های صنعتی ترکیه به بازار آنکارا یا استانبول ارسال می‌شود؟

این تصویر پیچیده و در هم تنیده از راه‌ها و جاده‌های کشور بیش از هرچیز نشان از تمرکزگرایی اقتصادی در کشور ماست.

از همین رو، تهران شده شهر رسیدن به آمال و آرزوها؛ شهر رسیدن به هر آنچه در دیگر شهرهای ایران امکانش نیست یا اگر باشد خیلی سخت‌تر از تهران است و همین موضوع جمعیت تهران و حومه اش را چندین برابر و بسیاری از شهرها و روستاها را خالی کرده که این اتفاق کشور را دچار مشکلات عدیده ای کرده است.

سؤالی که در این‌جا پیش می‌آید این است که چرا تهران به چنین جایگاهی رسیده است؟ ممکن است در همین ابتدا برخی بگویند در تمام دنیا نیز اینطور است که پایتخت‌ها، موقعیت بهتری از دیگر شهرهای آن کشور دارند و درنتیجه جمعیت بیشتری آنجا متمرکز است. اجازه دهید نگاهی بیندازید به ترکیب جمعیتی پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا یعنی ایالات‌متحده آمریکا و آلمان.

نه واشنگتن و نه برلین پرجمعیت‌ترین شهرهای این کشورها و یا حتی دومین یا سومین شهر پرجمعیت این کشورها هم نیستند و به ترتیب واشنگتن هفتمین و برلین هشتمین شهرها ازلحاظ تعداد جمعیت در کشورهای خودشان هستند. اتفاقی که در اغلب کشورهای پیشرفته جهان شاهدش هستیم این است که زیرساخت‌ها، فرصت‌ها و دیگر عناصر توسعه‌ای به شکلی هوشمندانه در نقاط مختلف پراکنده شده‌اند و جلوی تجمیع همه آنها در یک شهر یا ایالت گرفته شده است تا هر منطقه‌ای با توجه به شرایط جغرافیایی و شرایط سیاسی و اقتصادی که دارد، به شکلی پیشرفت کند و ساکنان آن منطقه با تکیه به شرایط خاصی که مختص همان منطقه است، به آنجا چسبندگی پیدا کنند.

در پژوهش بررسی علل و چگونگی تمرکزگرایی تهران در سه دهۀ گذشته ایران آمده است: به عنوان یکی از کشورهای درحال توسعه، تا قبل از آغاز قرن حاضر، نظام شهری نسبتآ متعادلی داشته است، اما با به­وجودآمدن حکومت متمرکز، تکیه بر درآمدهای نفتی و تزریق آن به قطب های انتخاب شده، به ویژه تهران، زمینه تمرکزگرایی فراهم شده و سبب شکل گیری و کاهش تعادل سرزمینی شده است. به علاوه، عوامل سیاسی، اقتصادی، زیرساختی، جمعیتی و نیروی انسانی نیز به تمرکزگرایی تهران دامن زده است و فاصله تهران از سایر مناطق کشور را افزایش داده است. بر اساس نتایج این پژوهش استقرار درازمدت دولت مرکزی در تهران، ساختار سیاسی و اداری متمرکزی را در این شهر پایه ریزی کرده است که نتیجه آن زهکش کردن بخش وسیعی از جمعیت، فعالیت و امکانات به این محدوده جغرافیایی بوده است؛ به گونه ای که اغلب امکانات مدیریتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، یا در تهران متمرکزند یا از تهران کنترل می شوند.

 

تمرکز گرایی اقتصادی عامل اصلی مشکلات تهران

با توجه به مباحث مطرح شده در این گزارش و با استناد به پژوهش  تمرکزگرایی و تمرکززدایی در فرایند برنامه ریزی توسعه آموزشی: چالش ها و موانع که توسط دکتر حسن ملکی، استاد دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی تهران و جواد آقامحمدی، دانشجوی دکتری مدیریت آموزشی دانشگاه علامه طباطبایی تهران تالیف شده نکات زیر قابل توجه است:   

بررسی تجربه 60 ساله اخیر برنامه ریزی توسعه ای در ایران نشان می دهد که فرآیند برنامه ریزی توسعه آموزشی در دل برنامه های توسعه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بوده و این روند عملا از سال 1327 هجری شمسی شروع شده و ماهیت برنامه های توسعه آموزشی در ایران دستوری است.

برخلاف اکثر کشورهای توسعه یافته که ماهیت برنامه های آنها ارشادی – دستوری و بعضا ارشادی کامل بوده است. از چهار الگوی رایج در حوزه توسعه و با توجه به ویژگی های هر کدام از آن ها، الگوی توسعه رشد درون زا به دلیل توجه به ظرفیت ها، توانمندی ها و استعدادهای درونی به جای بیرونی کامل تر و منطقی از سایرین به توسعه پایدار می نگرد.

گرچه ساختار متمرکز و غیرمتمرکز دارای نقاط برجسته و مثبتی است و چشم پوشی از آن ها به هیچ وجه امکانپذیر نبوده و نیست اما دارای چالش ها و موانعی نیز است که عدم توجه به آن ها در برخی موارد مشکالت جبران ناپذیری به بار می آورد.

از جمله چالش ها و موانع فرآیند برنامه ریزی توسعه آموزشی در حوزه منطقه ای(غیرمتمرکز) می توان به کمبود نیروی متخصص و ضعف برنامه ها، چالش مفهومی، بخشی نگری، فقدان نظام مدیریت منطقه ای و فقدان فرهنگ برنامه ریزی در سطح منطقه ای نام برد.

از جمله چالش ها و موانع فرآیند برنامه ریزی توسعه آموزشی در حوزه ملی(متمرکز) نیز می توان به نبود تعریف جامع از توسعه، نگاه فصلی و عدم استمرار برنامه ریزی، تمرکزگرایی در برنامه ریزی، عدم اولویت گذاری در اهداف برنامه ها با توجه به محدودیت ها و ضعف دولت ها در اجرایی و عملیاتی کردن برنامه ها یاد کرد.

گزارش: هانیه حقیقی

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا