توهم نابرابری
بیعدالتی در جهان زیاد شده و هر روز هم تشدید میشود. اما بعدی به نظر میرسد که به این که چقدر در اطراف شما نابرابری وجود دارد، اهمیت دهید. مجله New Scientist در جدیدترین نسخه خود به این موضوع پرداخته است.
با تصویری ساده میتوان نابرابری را در جهان مشاهده کرد. بهعنوانمثال، ثروت 8 نفر از ثروتمندترین مردم جهان را با هم ترکیب کنید. سپس همین کار را با دارایی فقیرترین مردم جهان انجام دهید. مبلغ هر دو به طور یکسان حدود 496 میلیارد دلار میشود بهطوریکه تنها ثروت 8 نفر در دنیا با نیمی از ثروت جمعیت جهان برابری میکند. این تنها گوشهای از بیعدالتی است. در نظر بگیرید که حدود 85 درصد ثروت در دستان تنها 20 درصد جمعیت آمریکاست و 40 درصد نیز فقط 0.3 درصد از این ثروت را در اختیار دارند. در سال 1960 میلادی، حقوق دریافتی یک مدیر اجرایی در آمریکا حدود 20 برابر متوسط دریافتی یک کارگر بود و امروز این مقدار به 354 برابر رسیده است.
بسیاری از مردم این آمار را تکاندهنده میدانند و بیعدالتی به یکی از جدیترین موضوعات حال حاضر جهان تبدیل شده است. باراک اوباما در دوران ریاست جمهوریاش، بیعدالتی را موضوع چالشبرانگیز زمانه اعلام کرد. از سوی دیگر، پاپ فرانسیس هم آن را ریشه شرارت و بدبختی در جامعه است که عموم مردم با این نظر موافق هستند. مرکز تحقیقاتی «پیو» در آمریکا طی نظرسنجیای که چندی پیش در 44 کشور دنیا انجام داده بود، به این موضوع پرداخته که آیا شکاف بین فقرا و ثروتمندان مشکل بزرگی را ایجاد میکند؟ اکثریت جمعیت این کشورها این موضوع را تأیید کردند و مردم 28 کشور معتقد بودند که این مسئله بسیار بزرگ و پراهمیت است.
این ایده که باید نابرابری را در دنیا کاهش داد، امری مسلم است اما باید توجه داشت که چگونه در این راه حرکت میکنیم. برخی مبارزهها برای برابری، مانند حذف تعصب نژادی، از نظر اخلاقی ساده است اما مبارزه علیه نابرابری اقتصادی کار سادهای نیست. شاید در نگاه اول عجیب به نظر برسد اما گاهی همین نابرابری اقتصادی از نظر اخلاقی شایسته است. مهمترین گام برای مبارزه با بیعدالتی و نابرابری درک این مسئله است که نابرابری اقتصادی آنقدرها هم که تصور میشود، بد نیست.
تنفر از نا عدالتی و نابرابری اقتصادی ریشه در روان انسان دارد. خصوصیتی که آن را «نابرابری گریزی» مینامیم، در ابتدا در رشد و توسعه شکل میگیرد و در بسیاری از فرهنگها وجود دارد. مطالعات آزمایشگاهی بر این نکته تأکید میکنند که نابرابری گریزی یک انگیزه قوی رفتاری محسوب میشود. میل به برابری آنقدر قدرتمند است که افراد اغلب ترجیح میدهند مقدار کمتری از هر چیزی داشته باشند اما این سهم با دیگران برابرتر باشد. اما تحقیقات جداگانهای نتایج متناقضی را نشان داد بهطوریکه وقتی از مردم درباره توزیع عادلانه ثروت در کشورشان بهجای گروهی کوچک سؤال میشود، در برابر نابرابری راحتتر اظهارنظر میکنند.
محققان با تحقیقات متعددی که دراینباره انجام دادهاند به این نتیجه رسیدند که بیشتر آمریکاییها خواهان برابری بیشتر هستند اما نه به اندازه زندگی در یک جامعه کاملاً برابر. نتایج مشابهی نیز در بسیاری از کشورهای دیگر به دست آمده و افراد در طیف سیاسی نقطهنظرهای متفاوتی دارند.
آمریکاییها تصور میکنند که در جامعه آمریکا برابری بیشتر از آنچه باید باشد، وجود دارد اما آنها به دنبال برابری مطلق نیز نیستند. به عنوان مثال، معلمها موقع نمره دادن به برگههای دانشآموزان، بهترین نمرهها را به برگههایی میدهند که بهترین جوابها داخل آن نوشته شده باشد. یا اگر دو نفر در یک نانوایی کار میکنند و نفر اول چهار روز در هفته و نفر دوم سه روز دیگر را کار میکنند، انتظار میرود که نفر اول چهار هفتم سود را به دست آورد. در مدرسهای که صرفنظر از شایستگی دانشآموزان، به همه آنها نمره یکسان میدهد یا در نانواییای که یکی از کارگران بیشتر کار میکند اما حقوق یکسان با بقیه دریافت میکند، برابری است اما عدالت وجود ندارد. در مقابل نابرابری منصفانه، بیشتر مردم برای کسب گزینه بهتر اعتصاب میکنند. وقتی عدالت و برابری با هم برخورد میکنند، مردم نابرابری منصفانه را به برابری غیرمنصفانه ترجیح میدهند.
محققان در مطالعات آزمایشگاهی خود دریافتهاند که بیزاری ما نسبت به بیعدالتی قویتر از بیزاری ما به نابرابری است. این دوست داشتن ذاتی عدالت معماهایی را حل میکند که نابرابری گریزی قادر به انجام آن نیست. به عنوان مثال، اگرچه وضعیت اقتصادی فعلی در ملتهای متمول و ثروتمند منجر به کاهش نابرابری میشود، در سایر جوامع مختلف جهان و در طول تاریخ، نگرانی نسبت به عدالت باعث خشم نسبت به برابری بیش از اندازه شده است.
دلایل مختلفی وجود دارند که نشان میدهد چرا ما جامعهای با نابرابری ثروت را ترجیح میدهیم. یکی از دلایل این است که امید داریم یکی از ثروتمندترین افراد دنیا شویم. دلیل دیگر هم این است که جامعه را به سمت صنعتی شدن و تحرک بیشتر سوق میدهد. اما انگیزه مهمتر، قضاوت درونی است به عنوان مثال، ما تصور میکنیم دانشمندی که دارویی را برای نجات جان بسیاری از بیماران تولید میکند یا نویسندهای که برای لذت میلیونها نفر قصهای را خلق میکند، ثروتمندتر از ما هستند زیرا پول بیشتری به دست میآورند.
کار کردن با یکدیگر
برای این که ببینیم چرا عدالت مهم است، کسی را تصور کنید که برای زندگی به جزیرهای مهاجرت کرده است و از تمام هوش خود برای زنده ماندن استفاده میکند. این تنها زمانی است که میتوان انسان را در قالب یک گروه تصور کرد که با هم همکاری میکنند و این چیزی است که انسان را از سایر گونههای جانوری متمایز میکند. عدالت چیزی است که به انسانها اجازه میدهد که با هم در گروههای بزرگ کار کنند. آیا شما ترجیح میدهید با کسی هم گروه شوید که برای رسیدن به سهم منصفانهای تلاش میکند و در نهایت نیز به این هدف دست مییابد یا کسی که تنبل است و حرکتی نمیکند؟ همچنین اگر شما سابقه خوبی در کسب عدالت داشته باشید، دیگران ترجیح میدهند با شما هم گروه شوند.
در مبارزه علیه نابرابری غیرمنصفانه به عبارتی چون «هنر جنگ» میرسیم که در واقع به این معناست که اگر دشمنان و خودت را بشناسی، در صد مبارزه هم خود را به خطر نمیاندازی. دانستن این که درباره عدالت و برابری چگونه میاندیشیم و این قضاوتها از کجا نشأت میگیرند، برای مبارزهای مناسب علیه نابرابری غیرمنصفانه ضروری است.
برای دسترسی به جدیدترین شماره مجله NewScientist فایل پیوست را ملاحظه فرمائید.
No tags for this post.