پُرسون پُرسون، یَواش یَواش، اومدن درِ خونَمون!

محسن سوهانی در یادداشتی بر اهمیت جدی گرفتن «قدرت نرم» برای جذب و متقاعدسازی بدون استفاده از زور و پول تاکید کرد و یکی از مظاهر تحقق این امر را استفاده از «دیپلماسی دیجیتال» دانست؛ آنجایی که سفرای کشورهای خارجی در ایران میتوانند با خواندن یک آهنگ یا خوردن آبگوشت و کلهپاچه و انتشار تصاویر آن در فضای مجازی یک پل فرهنگی میان دو کشور ایجاد کنند، اما سفرا و رایزنان ایرانی همچنان با تفکر سنتی در چهارچوبهای خشک و رسمی رفتار میکنند.
به گزارش خبرگزاری سینا، این پژوهشگر میانرشتهای و مدیر رادیو نمایش در این یادداشت که در اختیار ایسنا قرار داده، آورده است:
«پُرسون پُرسون، یَواش یَواش، اومدم درِ خونَتون…! این تصنیفِ آشنا با صدای کیست؟ یک خواننده نوظهورِ پاپ؟! نه، آقای «کیم جون پیو» سفیر کره جنوبی در ایران است که با لهجه شیرینش به فارسی آواز میخواند. روزی روزگاری سفیر، تنها نماینده رسمی و سیاسی یک دولت بود. آدمی عصا قورت داده و اتوکشیده، اهل جلسات رسمی و بیانیههای خشک. اما این روزها، کافیست سری به رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی بزنیم و یکی از ویدئوهای کوتاه و بامزه دیپلماتهای خارجی مقیم تهران را تماشا کنیم تا پِی ببریم بازی عوض شده!
سفیر انگلیس با لحن خودمانی از چای ایرانی و خاطراتش در ساختمان کهنسال سفارت تعریف میکند، سفیر آلمان در خیابان فردوسی دونرکباب میخورد و از زندگی روزمرهاش در تهران میگوید. سفیر ژاپن در گود زورخانه میل و کبّاده میگیرد و…! این رویدادهای شیرین نه تصادفی، بلکه بخشی از استراتژیهای حساب شده مبتنی بر «دیپلماسی دیجیتال» (Digital Diplomacy) هستند. براساس گزارش موسسه بروکینگز، تا سال ۲۰۲۳ بیش از ۸۵ درصد کشورها از سفیران خود خواستهاند در شبکههای اجتماعی فعال باشند. دلیلش روشن است: «گاه یک پست اینستاگرامی تأثیری برابر با صدها ساعت مذاکره رسمی دارد.»
براساس تعریف جوزف نای، قدرت نرم (Soft Power) توانایی جذب و متقاعدسازی، بدون توسل به زور یا پول است؛ ابزاری که از طریق فرهنگ، ارزشها و سیاستهای مشروعیت ساز اِعمال میشود. دیپلماسی عمومی (Public Diplomacy) نیز به عنوان زیرمجموعه و مهمترین پایه قدرت نرم، بر ایجاد ارتباط مستقیم با مردمِ کشورهای دیگر تمرکز دارد. در عصر حاضر، این مفاهیم با ظهور رسانههای اجتماعی و پدیده “جنگ نرم” (Soft War) پیوند خوردهاند. جنگی که نه با سلاح، بلکه با روایت سازی، بِرَندسازی ملّی و دستکاری افکار عمومی پیش میرود و میتوان از آن به “جنگ جهانی هویت” به عنوان مهمترین قطعه در جنگهای ترکیبیِ دنیای امروز تعبیر کرد. در این آوردگاه، هر کشوری که روایت جذابتر و انسانیتری خلق کند، برنده میدان نفوذ است. این جا است که نقش “سفیر – اینفلوئنسرها” پررنگ میشود. آنها با شخصیسازی دیپلماسی، مرزهای خشک دولتی را میشکنند و از طریق ایجاد اعتماد و همدلی، ذهنیتها را تغییر میدهند.
اما در این میان، جای یک سؤال بزرگ خالیست: پس ما چی؟! چرا هیچ سفیر ایرانی یا حتی رایزن فرهنگی در خارج از کشور چنین روایتهایی نمیسازد؟! چرا هیچ دیپلمات ایرانی در لندن، پاریس یا سئول تصویری زنده، انسانی و صمیمی از ایران امروز نشان نمیدهد؟ چرا روایت ما هنوز یا رسمی است، یا سانسورشده، یا با تأخیر؟
پاسخ را باید در ترکیبی از ترس، بیاعتمادی، فقدان دانش – مهارت تخصصی و ضعف ساختاری جست و جو کرد. ساز و کارِ دیپلماسی فرهنگی ما هنوز به قدرت “علوم ارتباطات” ایمان نیاورده است. هنوز اسیر تفکر سنتی هستیم و فکر میکنیم نمایندهمان باید خود را در چهارچوبهای خشک زندانی کند. هنوز از حضور دیپلماتها در فضای مجازی میترسیم و به قدرت تصویر، طنز، نوستالژی و ارتباط مستقیم با افکار عمومی بیاعتمادیم. آن هم در حالی که ایران به عنوان یک ملّت و تمدن کهن داستانهای جذابی برای گفتن و چنته پر و پیمانی برای تسخیر ذهن و قلب مردم دنیا دارد.
در جهانی که حتی یک پایه از جنگهای سخت نیز در روایت رسانهای شکل میگیرد، انفعال در چنین عرصههای سرنوشتسازی برابر است با حذف از نقشه ژئوپلیتیک فرهنگی (Geoculture). ایران نیازمند یک تحولِ بنیادین و پارادایمی در دستگاههای دیپلماسی خود و باز تعریف مفهوم “دیپلماسی عمومی” بهویژه در وزارت امور خارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات است. تحولی که در آن: هر سفیر یا رایزن یک فعال رسانهای و هر کُنش، به ویژه در فضای مجازی یک پل فرهنگی و ابزاری برای کسب قدرت نرم باشد.»