ضرورت پرداختن به نقش فرهنگ در روانشناسی و روان‌درمانی

علوم انسانی و تحول و ارتقای این حوزه چندی است که به بحثی جدی و پردامنه در فضای علمی کشور بدل شده است. خبرگزاری علم و فرهنگ در گفتگو با دکتر مهرانگیز پیوسته‌گر، دانشیار روانشناسی دانشگاه الزهرا(س) به بررسی نیازها و کاستی‌ها رشته روانشناسی در کشور پرداخته است که ماحصل این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

 

آیا به نظر شما نیازهایی که در مباحث رشته روانشناسی منعکس شده و مسائلی که در متون این رشته از آن بحث می‌شود به حدی فراگیر است که نیازهای جامعه ما نیز با همین مباحث مرتفع شود یا معتقدید که ما باید برای نیازها و شرایط خودمان به طرح مباحث متفاوتی بپردازیم؟

مباحثی که در کتاب‌های روانشناسی مطرح شده است، البته اگر به صورت کامل مورد توجه قرار بگیرد، می‌تواند نیازهای ما را هم مرتفع کند. در واقع مباحثی که در زمینه مشکلات روانی، اختلالات رفتاری، اختلالات شخصیت و … مطرح است، در موارد معدودی تحت تأثیر شرایط یا فرهنگ قرار می‌گیرد و بسیاری از آنها سراسری یا جهانی است. به طور مثال ما نمی‌توانیم بگوییم که بیماری اسکیزوفرنی در فرهنگ و جامعه ایران یک تعریف دارد، در آفریقا به نحو دیگری است و در اروپا چیزی متفاوت است. در بعضی از مسائل روانشناسی، مانند اختلالات شخصیت و به طور نمونه اعتیاد، بر اساس تحقیقاتی که در سراسر دنیا صورت گرفته است، در اکثر قریب به اتفاق موارد نتایج مشابهی حاصل شده و صرفاً در بعضی موارد شیوه بروز متفاوت بوده است؛ اما زمینه و عوامل بروز که شامل مواردی همچون ژنتیک، تجربیات دوره کودکی و یا عوامل خانوادگی است، در همه جا یکسان است.

در مورادی که می‌توان از تفاوت سخن گفت، به طور مشخص چه زمینه‌هایی را عامل این تفاوت می‌دانید و این تفاوت‌ها چگونه در شکل‌گیری مباحث یا شیوه‌های به کار گرفته شده در روانشناسی تأثیرگذار می‌شوند؟ 

زمینه اصلی ایجاد تفاوت را باید فرهنگ دانست. برای مثال در فرهنگ ما نوشیدن مشروبات الکلی یا انجام برخی کارها حرام است. در اینجا اگر کسی دارای اعتقادات مستحکمی باشد، این اعتقادات او در رفتار و حالات روانی‌اش تأثیرگذار خواهد شد. بر این اساس اصولاً اعتقادات می‌توانند به عنوان یک عامل پیشگیری عمل کنند. حالا اگر در کشور دیگری چنین اعتقاداتی در میان نباشد، ممکن است از برخی شیوه‌های جایگزین مانند بالا بردن بینش افراد نسبت به مسائل مبتلا به استفاده شود و یا شیوه‌های دیگری به کار گرفته شود.

مباحثی که در زمینه مشکلات روانی، اختلالات رفتاری، اختلالات شخصیت و … مطرح است، در موارد معدودی تحت تأثیر شرایط یا فرهنگ قرار می‌گیرد و بسیاری از آنها سراسری یا جهانی است.

تا چه حد چنین تفاوت‌ها و فاصله‌هایی در متون روانشناسی ما انعکاس داشته است؟ آیا به عقیده شما با توجه به چنین تفاوت‌هایی منابع موجود روانشناسی که عموماً هم خارجی است پاسخگوی دانشجویان هست؟

بستگی دارد که شما به عنوان ایرانی به دنبال چه چیزی باشید. بعضی از مسائل در دایره روانشناسی مانند مسائل پزشکی است و همان گونه که شما نمی‌توانید میان عوامل تب در ایران و آمریکا تفاوت قائل بشوید در آن مسائل هم تفاوتی در کار نیست. مسئله این است که عوامل متعدد و متنوعی، از عفونت تا استرس، می‌تواند باعث تب شود و در حالی که در یک منطقه برخی عوامل می‌تواند قوی‌تر و جدی‌تر باشد در منطقه‌ای دیگر عوامل اصلی می‌تواند متفاوت باشد. حتی ممکن است در دو مورد استرس عامل تب شده باشد اما عامل استرس در آن دو مورد تفاوت داشته باشد. 

اما اینکه می‌فرمایید تا چه حد همان عوامل زمینه‌ای فرهنگ و جامعه ما در مباحث و کتاب‌های روانشناسی مورد توجه قرار گرفته و لحاظ شده است، باید بگویم که توجهی به این موضوع نشده است؛ چون کتاب‌های ما اکثراً ترجمه است. حتی ما در این زمینه نیز که فرهنگ در مباحث روانشناسی تأثیرگذار است کار خاصی انجام نداده‌ایم؛ هر چند همین نکته نیز در کتاب‌های روانشناسی ترجمه شده مورد توجه بوده است.

آیا شما عامل این قضیه را یک غفلت یا یک مقاومت می‌دانید؟

نه، مقاومت نیست؛ بلکه نپرداختن به حوزه‌ها و عرصه‌های تفاوت اغلب به خاطر شرایطی بوده که در کلیت فضای علمی ما وجود دارد. اکثر کتاب‌های دانشگاهی ما ترجمه است و نه تألیف و اگر در تألیفات هم به این موضوعات توجه نشده بیشتر از سر غفلت بوده است.

نپرداختن به حوزه‌ها و عرصه‌های تفاوت اغلب به خاطر شرایطی بوده که در کلیت فضای علمی ما وجود دارد. اکثر کتاب‌های دانشگاهی ما ترجمه است و نه تألیف و اگر در تألیفات هم به این موضوعات توجه نشده بیشتر از سر غفلت بوده است.

به نظر شما اگر قرار بر تألیفات جدید با توجه به این نکته باشد، مهمترین مباحث و مسائلی که باید در این کتب انعکاس پیدا کند، چیست؟

به عقیده من باید برخی از زمینه‌های روان درمانی با چنین نگاهی مورد توجه و بازبینی قرار بگیرد. همچنین نقش فرهنگ در بروز بیماری و پیشگیری از بیماری در حیطه روانشناسی از عمده‌ترین و اصولی‌ترین مباحثی است که در کتاب‌های ما جای خالی آن احساس می‌شود.

یکی از مواردی که امروزه علم  روانشناسی را بیش از پیش به زندگی و نیازهای مردم نزدیک کرده است کارگاه‌هایی است که توسط متخصصین برگزار می‌شود. ارزیابی شما از تأثیر این موضوع هم بر نیازها و زندگی مردم و هم بر علم روانشناسی چیست؟

کارگاه‌های روانشناسی در واقع همان هدف اصلی روانشناسی را تعقیب می‌کنند؛ یعنی تشخیص بیماری، درمان و در مجموع حل معضلات جامعه. این چیزی است که باید بسیار بیش از پیش مورد توجه قرار بگیرد. این کارگاه‌ها به روند تشخیص و سنجش فرضیه‌ها نیز بسیار کمک می‌کند؛ چنان که آزمایشگاه‌های پزشکی زمینه تشخیص بیماری و تحقیقات علمی را فراهم می‌کند. اگر یک پزشک امکانات مناسبی برای فعالیت پاراکلینیکی در اختیار داشته باشد می‌تواند تشخیص درستی بدهد و درمان به موقع و مناسبی صورت دهد؛ در روانشناسی نیز قضیه به همین شکل است.

دانشجویان روانشناسی در دوره تحصیل با مکاتب روانشناسی آشنا می‌شوند و اکثر این مکاتب نیز شیوه‌هایی برای تشخیص و درمان ارائه می‌کنند. آنها ایده‌هایی در مورد مراحل رشد، محیط خانوادگی، شخصیت و … به روانشناس می‌دهند و او در مرحله اصلی فعالیت‌اش باید در برخورد با موارد نیازمند مشاوره یا درمان بر این ایده‌ها متمرکز شده و کار مشاوره یا درمان را به پیش ببرد. این موقعیتی است که در کارگاه‌ها فراهم می‌شود.

کارگاه‌های آموزشی نیز که مخاطبان آن دانشجویان و پژوهشگران و حتی می‌تواند اساتید روانشناسی باشد، طبعاً با هدف غنابخشی به اطلاعات در حوزه‌های خاص، می‌تواند به ارتقای کیفیت جامعه علمی بسیار کمک کند.

نکته پایانی!

در راستای پرسش اخیرتان می‌خواهم عرض کنم که اگر به مسئله بیمه در حوزه روانشناسی توجه شود، قطعاً مراجعه مردم برای حل مسائل و معضلات‌شان تسهیل می‌شود. حتی این بیمه می‌تواند صرفاً مسائل و مشکلات فراگیرتر را تحت پوشش قرار دهد؛ مواردی مانند شیوه‌های تربیتی کودکان، مشکلات خفیف عاطفی، مشاوره ازدواج و مواردی از این دست را که افراد زیادی با آن سر و کار دارند.

 

گفتگو : سوگند علیزاده

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا