نخبه پروری را نمی‌توان با تعارفات اجرا کرد

وی از متخصصان برجسته مغز و اعصاب کشور است. دکترمجتبی زارعی پس از 24سال به دلیل عشق به وطن، به ایران بازگشت تا بتواند خدمتی برای مملکتش انجام دهد.به بهانه چندین سال تلاش و کسب موفقیت های فراوان با وی به گفتگو نشستیم.

در ابتدا مختصري درباره سوابق علمي و پژوهشي تان بگوئید.

 متولد شیراز هستم ولی در تهران بزرگ شدم. در سال ۱۳۶۲ وارد دانشگاه علوم پزشکی شیراز شدم. سابقه فعالیت هایم در علوم اعصاب به دوران دانشجویی ام باز می‌گردد. اولین کتاب علوم اعصاب توسط من و دوست عزیزم جناب آقای دکتر اسماعیل فخاریان (رئیس فعلی دانشکده پزشکی کاشان) در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. همچنین احتمالا اولین متن نوشته شده در نقشه برداری مغز در کشور، رساله دکترای پزشکی ام بود که در سال ۱۳۶۹ منتشر شد.

در سال ۱۳۷۰، پس از پایان دوره پزشکی عمومی، به کالج کینگز دانشگاه لندن رفتم و ۴ سال دوره دکترای تحقیقاتی در علوم اعصاب (PhD) را گذراندم. پس از آن ۴ سال در بیمارستان های لندن، ردینگ و کمبریج آموزش تخصص بیماریها را گذراندم و پس از گذراندن امتحان کالج سلطنتی پزشکان انگلستان (معادل بورد داخلی)، وارد دوره ۴ ساله فوق تخصصی نورولوژی در بیمارستان های منطقه بیرمنگهام شدم.

همچنین دوره های فلوشیپ بیماری های حرکتی و شناختی (پارکینسون و آلزایمر) را در دانشگاه کمبریج و دانشگاه نورث وسترن شیکاگو، دوره فلوشیپ نقشه برداری مغز و تصویربرداری عملکردی را در دانشگاه آکسفورد، و دوره فلوشیپ نوروفیزیولوژی بالینی را در بیمارستان ملی مغز و اعصاب دانشگاه لندن گذراندم. طی این سالها عضو هیات علمی دانشگاه های لندن، بیرمنگهام، آکسفورد و ناتیگهام بوده و کلیه مدارج علمی مربوطه را طی کردم . در حال حاضر استاد تمام مغز و اعصاب و رئیس مرکز ملی نقشه برداری مغز هستم. همچنین به‌عنوان مشاور در معاونت تحقیقات و فنآوری وزارت بهداشت نیز تاچند مدتی قبل خدمت می کردم و مسئول اجرای برنامه پزشک محقق بودم.

 از کارهای تحقیقاتی که انجام داده ام میتوان به کاربردهای بالینی نقشه برداری مغز با استفاده از ام آر آی، مگنتوانسفالوگرافی و الکتروانسفالوگرافی، مطالعه روی بیماری های پارکینسون، آلزهایمر، و ام اس با استفاده از روش های نقشه برداری، تصویربرداری عملکردی و ساختاری از مغز، نورولوژی رفتاری و شناختی و.. اشاره کنم.

اگر به عقب برگردید بازهم این رشته را انتخاب می کنید ؟

تقریبا به مسائل علوم اعصاب از سن 17سالگی علاقه مند شدم و به تشویق معلمی که داشتم وارد دانشکده پزشکی شدم بنابراین این راه را با علاقه انتخاب کردم .

چرا بعداز 24سال به ایران بازگشتید؟

درسال 2005 چند باری به ایران آمدم و کارهای تحقیقاتی انجام میدادیم.اما همیشه دلم میخواست خدمت یا کاری برای مملکتم انجام دهم.اما کارم را به طور جدی از اواخر دولت قبل با پیشنهاد طرح ملی مرکز نقشه برداری مغز شروع کردم.بعداز آن در دولت جدید از سوی دوستان در وزارت بهداشت پیشنهاد همکاری داشتم و به ایران دعوت شدم و به عنوان مشاور رئیس مرکز تحقیات و فناوری وزارت بهداشت در کنار دکتر ملک زاده به ارائه خدمت پرداختم.از سوی دیگر این فکر که در ایران خیلی کارهاو خدمات علمی می توان انجام داد که بر زمین مانده است و دیگر با دور کاری نمیشود کاری پیش برد مرا به ایران کشاند.اما متاسفانه بعداز گذشت 3سال متوجه شدم که در ایران همت جمعی برای انجام کارهای مهم وجود ندارد یعنی هرکاری بخواهیم انجام دهیم 99درصد مخالف وجود دارد و سنگ اندازی بسیار است.البته کار من تربیت دانشجو و درس دادن و پژوهش کردن است و حس وطن دوستی باعث بازگشتم بوده است .

به نظر شما چرا ایران باوجود منابع غنی و گنجینه ای به نام جوانانش تاامروز پیشرفت های خوبی نداشته است؟

به عقیده من علل زیادی وجود دارد .یکی از آنها به دلیل فقر فرهنگی است یا شاید روی کارآمدن افراد نالایق در سی و چند سال گذشته باشد.انبوهی از دانشمندان از ایران مهاجرت کردند و جای خالی آنها را افرادی نالایق پر کردند .

چرا این روند مهاجرت نخبگان همچنان بیشتر ازگذشته ادامه دارد؟

متاسفانه در طول سه سالی که ایران بودم، دریافتم آنچه که شایسته سالاری میگویند در حد یک کلمه است.هرکس در هر پستی بی توجه به اینکه کارش را خوب انجام میدهد یا خیر فقط در حال گذراندن دوران خدمتش است.درسیستمی که تعارفات وجود دارد نخبه پروری را نمی‌توان اجرا کرد و عملا اتفاق خاصی نمی افتد جز مهاجرت دانشجویان و فارغ التحصیلان.

به عقیده شما علت بی انگیزه بودن دانشجویان و اساتید نسبت به علم آموزی و تحقیق چیست ؟

عدم وجود عدالت اجتماعی یکی از عللی است که انگیزه را از دانشجو و استاد گرفته است.سیستم اکادمیک یا هر سیستم پیش رونده از قوانینی پیروی می کند یعنی در هرجای دنیا فعالیت خوبی داشته باشید پاداش خوب میگیرید و اگر کار درست نکنید حذف می‌شوید.وقتی در یک سیستم دانشگاهی ریاست دانشگاه فرد نالایق و عموما بی سوادی باشد و افراد با سواد و علمی جایی در این سیستم نداشته باشند جوان چه انگیزه ای برای ماندن و علم آموزی و تحقیق برایش می‌ماند؟بنابراین انگیزه پیشرفت و چاپ مقالات در مجلات علمی معتبر از بین می رود.به عنوان مثال وقتی ریاست دانشگاهی تعیین می شود در همه جای دنیا مدرک و محل اخذ آن مدرک اهمیت بسزایی دارد یعنی امکان عقلی وجود ندارد که رئیس دانشگاه آکسفورد یا کمبریج  از دانشگاه های سطح پایین باشند اما اینجا برعکس اینگونه است. از سوی دیگر دانشگاه آزاد با 40هزار صندلی خالی و بدون نیاز به کنکور، دانشجو میپذیرد و نیازی به درس خواندن زیاد هم نیست.درنتیجه کسی که وارد سیستم آکادمیک می‌شود بدون نگاه به اینکه از دانشگاه شهید بهشتی است یا علمی و کاربردی ،جذب شده و مشغول به فعالیت می گردد.

وضعیت مقالات و تحقیقاتمان رادر حوزه مغز و پزشکی چگونه برآورد می‌کنید؟

این موضوع در رشته های مختلف پزشکی متفاوت است . بسیاری از همکاران هستند که در همین محیط توانسته اند مقالات معتبر خوبی با کیفیت علمی بالایی ارائه دهند اما همین افراد با عذاب علیمی تحقیقاتشان را انجام می دهند و کار می کنند.همچنین درمورد تحقیقات در برخی سطوح میتوان گفت که حتی همتراز کشورهای همسطح خودمان هم نیستیم و به لحاظ کیفیتی مشکلاتی داریم.آنهم به این دلیل که دانشگاهیان ترجیح میدهند به جای تحقیق و پژوهش که درنهایت پولی برایشان نمی‌آورد به سمت کارهای خدماتی بروند و تحقیقات پزشکی بر زمین می ماند.

چه افقی را دراین حوزه پیش بینی می کنید؟

ایران در حوزه هایی مثل تحقیقات علوم پایه و پزشکی به جز تحقیقات اپیدمولوژی وکوهورت(مطالعه هم گروهی) که به واسطه افرادی مثل دکتر عزیزی و دکتر ملک زاده فعالیت میکنند،عقب است و کارهای عمقی و خاصی صورت نگرفته است.البته گفتنی است که مشکل عقب بودن این نوع تحقیقات عدم انگیزه افراد نیست بلکه نبود بودجه های مالی و حمایتی است.

 

گفتگو: فرگل غفاری

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا