تولد ژان پل سارتر
وي در خردسالي پدر را از دست داد و تحت نظر مادر و مادربزرگش تربيت يافت. سارتر پس از اخذ دانشنامه خود به تدريس پرداخت و از 33 سالگي، فعاليت مطبوعاتي خود را آغاز كرد. وي در سال بعد مجموعه داستانهاي كوتاه را تحت عنوان ديوان منتشر نمود و سپس خود، رماني به نام تهوع نگاشت كه باعث شهرت او شد. وي در اين كتاب، انديشه خود را درباره پوچي زندگي و آرزوهايى كه به ناكامي و آشفتگي روح مي انجامد، منعكس مي سازد. وي همچنين در مجموعه داستانهاي كوتاه ديدار نيز كساني را توصيف كرده است كه هر يك مي خواهند به نحوي از زندگي پوچ خود بگريزند، اما هر جا مي روند به ديواري بر مي خورند كه راه گريزشان را ناممكن مي سازد. سارتر در سالهاي بعد، به نشر عقايد خود پرداخت و در شمار رهبران مكتب اگزيستانسياليسم يا اصالت وجود قرار گرفت. بر اساس اين مكتب فلسفي، انسان و هستي او مركز و غايت همه مسائل است. سارتر شالوده نظريات فلسفي خود را با تكيه بر آثار فلاسفه بزرگ جهان قرار داد. به نظر او، اين فلسفه پاسخي به دردهاي وي و ديگر ابناء بشر بود. پل سارتر مي گفت: آن چه كه من از زندگي دارم اين است كه فقط زنده هستم و اين هم يك كيفيت خسته كننده است. من زندگي مي كنم، فقط براي آنكه بميرم. همه ما، وجودهاي مجعولي در يك دنياي مجعول هستيم. وي درباره آزادي، مي گفت: در اين دنياي ماشيني، ما آدميان محكوم به آزادي هستيم، اما اين آزادي ما را مجبور مي سازد كه در جستجوي ذات واقعي خويش برآييم و رنج و ملال شخصي را با بزرگواري پذيرا گرديم. مذهب اصالت وجودِ سارتر را مي توان به تسليم شجاعانه در برابر سرنوشت توصيف كرد كه تعبير جديدي از بدبيني برخي فلاسفه است، اما بدون گله و شكايت. وي مي گفت، بگذاريد بدين فكر خرسند باشيم كه تماشاگران شيفته وجود هستيم، ولي با آنچه مشاهده مي كنيم هيچگونه نسبت اساسي نداريم. سارتر عقيده نويسندگان گذشته را كه از زير بار تعهد شانه خالي مي كردند و به اصل هنر براي هنر معتقد بودند، طرد مي كند و نظر چنين نويسندگان را كه اگر هم جامعه را وصف مي كردند، چون ناظري ساده يا دانشمندي بودند كه اجتماع را آزمايشگاه خود مي پنداشته اند، قبول ندارد. در نظر سارتر، عالم ادب نيز بايد مانند هر امر ديگر، هدفي را دربرداشته باشد و از حال بي طرفي و بي غرضي بيرون و وظيفه خود را نسبت به عالم بشريت انجام دهد. افراد در نظر ساتر، اجزايى هستند كه در هم تاثير متقابل مي گذارند و ميان آنان تفاهمي است كه موجب تشكيل روح كلي و واحد مي گردد، پس هيچ كس نبايد به كار ديگران بي اعتنا بماند. به عقيده او، در دنيا خدايى وجود ندارد و زندگي چيز بيهوده اي است. وي شخصاً آدم فوق العاده بدبيني بود با اين حال، او ترجمان احساسات نوميدانه ميليونها اروپايى است كه زير شلاق گرسنگي و بيكاري و عواقب جنگ، خرد و خسته شده بودند. پل سارتر نظرات خويش را ضمن يك سري كتاب، داستان كوتاه و قصه و نمايشنامه و مقالاتي منتشر مي ساخت كه بازتاب فراواني در جامعه مي يافت. همان قدر كه فلسفه پل سارتر مورد انتقاد و اتهام قرار گرفته است، نوشته هايش هم از نظر بسياري از مردم و منتقدين، ناپسند و هرزه است. بسياري از جهان، فلسفه اش را فساد انگيز و غيراخلاقي شناخته اند به طوري كه در سال 1948، نوشته هايش از طرف واتيكان، ضاله و گمراه كننده قلمداد گرديد و براي هر كاتوليكي مطالعه آن ممنوع شد. علي رغم آن كه سارتر هميشه از انسان گرايى دم زده است ولي به عنوان نمونه، وي بارها بر مظلوميت رژيم صهيونيستي اشك تمساح مي ريزد و از ستم اعراب، به ويژه آوارگان فلسطين كه سرزمينشان غصب شده، ناله ها سر مي دهد. سارتر، مدتها نويسنده و فيلسوف مورد علاقه و باب روز بود، اما بعدها از اين نفوذ كاسته شد و بر مخالفان عقايد او افزوده گشت. از ديگر آثار سارتر مي توان از تخيل، بود و نبود، راههاي آزادي، شيطان و خدا و انديشه هايي درباره قوم يهود نام برد. ژان پل سارتر سرانجام در سال 1980م در هفتاد و پنج سالگي جان سپرد.
منبع:راسخون
No tags for this post.