سخت گیری و تعصب خامی است

 «در جمهوری آذربایجان دارند کتبیه‌های فارسی را از مقبره نظامی گنجوی بر می‌دارند….» « دو مجسمه کهن بامیان( خنگ بت و سرخ بت در ادبیات کلاسیک ایران) منهدم شدند….» «ایران و ترکیه برای ثبت مشترک «مثنوی مولوی» توافق کرده‌اند….» و ……

گزاره‌های بالا هر از چندی رسانه‌ای می‌شود و انبوهی از علاقه‌مندان حوزه فرهنگ و میراث فرهنگی، بدون این‌که بین گزاره‌های بالا تفاوتی ببینند، فریاد وا فرهنگا و واتمدنا بر می‌آورند‌ و تعصبی می‌شوند. حال آن‌که هر اقدامی از این دست، به منزله از بین رفتن میراث کهن ایران نیست. این که ترکیه ادعای ترک بودن مولانا را داشته باشد( که ادعایی از بیخ و بن بی اساس است) با این که مثنوی بین ایران و ترکیه، ثبت مشترک شود( که اقدام فرهنگی مناسبی است)، فرق دارد. این‌که رفتار شیطنت‌آمیز عرب قلمداد شدن ابن سینا توسط امارات را ربط دهیم به متن و زبان عربی( زبان علم در آن روزگار) غالب آثار بوعلی‌سینا و ابن سینا را در این عرب قلمداد شدن مقصر بدانیم، دو مقوله از هم جدا و بی‌ربط با هم هستند‌. باید کلاه‌مان را قاضی کنیم و ببینیم آیا از تاثیرگذاری مصادیق و مواریث فرهنگی کهن‌مان( اعم از شخصیت‌های فرهنگی وآثارشان) چه توقعی داریم. این‌که بگردیم و هر شاعری و فاضلی را که روزگاری به جغرافیای وسیع فرهنگی ایران تعلق داشته و هر اثری را که تعلق به این جغرافیا  دارد و امروزه در ایران نیست، از اقصای عالم جمع کرده و به داخل کشور بیاوریم یا از این‌که کشورهای دیگری هم دستی بر آتش تکریم مفاخر ما دارند، خوشحال باشیم و به این موضوع، به عنوان یک فرصت نگاه کنیم؟

آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه

بی‌شک همانطور که شیطنت کشورهای بهانه‌گیر را نباید بی پاسخ بگذاریم در عین حال هم باید از حضور مواریث و مفاخر فرهنگی‌مان در کشورهای دیگر که بی‌غرض و مرض‌اند ، به عنوان سفیران فرهنگ کهن و اصیل کشورمان استقبال کنیم. اما اگر هنوز هم هستند کسانی که معتقدند تمامی مواریث ما باید در ایران جمع شود، بهتر است به چند سوال پاسخ دهند:

1ـ اگر از اقدام ترک ها در مصادره مولانا و شمس تبریزی دل خونی داریم و از تکرار ادعای آنها در مصادره مولانا سرسام گرفته‌ایم، لشکرکشی ما در 27 آذر ماه و مراسم روز عُرس( این مراسم همه ساله از اول تا هفدهم دسامبر در شهر قونیه و در بارگاه مولانا برگزار می‌شود) برای شرکت کردن در این مراسم و نیز بسیج کردن کاروان‌های شاعران و هنرمندان‌مان برای حضور در چنین مراسمی در قونیه چیست؟

2ـ اگر بپذیریم تمام شاعران فارسی زبان ما، جزو گنجینه ادبیات غنی فارسی ما محسوب می‌شوند( و نه فقط مولانا و نظامی و سنایی و رودکی)، بر سر امثال "میرزاده‌عشقی"‌ها و "نسیم‌شمال"‌ها( هر دو در ابن بابویه دفن شده‌اند اما چند نفر می دانند نسیم شمال دقیقا کجای ابن بابویه خاک شده است؟) با آن وضع فجیع آرامگاه‌شان چه گُلی زده‌ایم که دوره بیفتیم برویم آن گُل را بر سر سنایی و رودکی و دیگر شاعران مدفون‌مان در اقصی نقاط جهان هم بزنیم؟

 

3ـ برای بخشی از این گنجینه ادبی مان( مثل فردوسی بزرگ و یا سعدی و حافظ) که به مدد برج و باروی آبرومندانه، دست کم آرامگاه چشم نوازتری دارند، دقیقا چه کار فرهنگی‌ای انجام داده‌ایم؟

گام بلند رسیدن به پختگی فرهنگی

این که لحن مسئولان فرهنگی ما در مواجهه با معترضان و مخالفان چنین اقداماتی، لحنی جنگجویانه نیست و لحنی است که به دنبال اقناع مخاطب با پاسخی علمی است، بسیار خوشحال کننده است و نشان می‌دهد برای رسیدن به پختگی فرهنگی، داریم مسیر درستی را طی می‌کنیم. این که مولانا در کودکی همراه خانواده‌اش از بلخ راهی قونیه شده و تا پایان عمر( به جز اوقاتی که در سفر بوده) در آنجا سکونت داشته، بر کسی پوشیده نیست. بنابراین ثبت مشترک مثنوی مولوی با کشوری که تمام سال‌های عمر مولانا در آنجا گذشته و همانجا هم درگذشته و دفن شده است، نمی‌تواند ایراد داشته باشد. در این باره ما نیز با مسئولان فرهنگی همداستانیم که:«ثبت مثنوى با مشاركت تركيه به هيچ وجه به معنى تأييد ادعاى تركيه مبني بر ترك بودن مولوى نيست.» کما این که پیشتر هم( سال قبل) «کلیات سعدی» و «مسالک‌الممالک» در حافظه جهانى یونسکو ثبت شدند و طبیعی است که هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند چون نسخه کهنی از «مسالک‌الممالک» ابواسحاق ابراهيم اصطخرى( کتابی در حوزه جغرافیای تاریخی) در آلمان نگهدارى مي‌شود و این کتاب با کشور آلمان به صورت مشترک به ثبت رسید، بنابراین یک روز لابد آلمان، اسطخری اهل استان فارس را را ژرمن!! معرفی خواهد کرد.

 

گزارش: مهرداد نصرتی

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. من همیشه در مقابل این جریانات یه سوال برام پیش میاد که :
    این نسبتها با توجه به مجموعه آثار مولانا به فارسی، یا بیوگرافی ابن سینا و … چه لطمه ای به اونها میزنه؟ یا بودنشون بعنوان یه بت فراموش شده در فرهنگ ما ، چه لطف و سودی واسه مردم مون که سطح مطالعه شون خیلی پایینه داره؟
    فقط متاسفانه عموم مردم گلو پاره میکنند.

    اما واقعا جناب نصرتی، جا داره به خونسردی و هوشمندیتون در جواب به این جریان تبریک گفت.
    به امید روزی که ارزش هنر و هنرمند به حد لایق و اعتلای خودش برسه

  2. جای شکر آن باقی ست که نزاع بر سر مفاخر فرهنگی باشد و از تیر و تفنگ به دور.
    گزارش تامل برانگیزی است. گرچه اختلاف داشتن در چنین مالکیت هایی هم مسیری به سوی سعادت نیست. چرا که مالک حقیقی هر ذی وجود ارزشمندی در تعلق اشخاصی است که واقعا آن را محفوظ داشته اند. به عنوان مثال سعدی از آن خاک ماست. اما اگر مراجعه ای به آمار ثبت احوال فرانسه بکنیم، بیشترین تعداد اسم سعدی را مشاهده خواهیم کرد. حالا ما تمام مفاخر را بیاریم پشت ویترین کتابخانه هایمان. که به این ترتیب آنها را از صاحبات حقیقی آنها به اسارت گرفته ایم.

    تشکر از مطلب ارزشمند شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا