من به نیروی جوان ایمان دارم

 او متولد 1311 و دانش آموخته رشته سینما از فرانسه است. پری صابری پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت ولی‌رغم آنکه در رشته سینما، تحصیل کرده بود، جذب تئاتر شد. او  به همراه «حمید سمندریان» گروه تئاتر «پاسارگاد» را بنا نهاد و  در این دوره  آثار ادبی و نمایشی مهمی از کارهای دراماتیک جهان را به روی صحنه برد. اما پس از ده سال، از گروه«حمید سمندریان» جدا شد تا بنا به گفته خودش به دنبال تئاتر خاص خود برود. پس از آن از سال 1347 تا سال 1357، ریاست فوق‌برنامه دانشگاه تهران را بر عهده گرفت و تالار مولوی را تاسیس کرد. او پس از انقلاب حدود ۵ سال خارج از ایران به سر برد، پس از بازگشت به سراغ متون کهن و ادبیات کلاسیک ایران رفت و بر اساس داستان‌های شاهنامه، عطار، مولوی و اشعار فروغ و سپهری متن‌هایش را نوشت و با همان شیوه خاص خود با استفاده از آواز، موسیقی زنده، رقص، طراحی دکور و لباس، تئاترهایش را به صحنه برد. «هفت شهر عشق»، «لیلی و مجنون»، «رستم و اسفندیار»، «بیژن و منیژه»،« شمس پرنده» و… از جمله این نمایش­­ هاست. با این هنرمند پیشکسوت به گفتگو نشستیم که در ادامه می­خوانید.

شما تالار مولوی را در دورانی که ریاست فوق برنامه دانشگاه تهران را بر عهده داشتید، تأسیس کردید، کمی از تأسیس این تالار می ­گویید؟

من تالار مولوی را ده سال پیش از انقلاب ساختم. این تالار، در حال حاضر دوباره بازسازی شده است. تالار مولوی کانون پرورش تمام کسانی بود که در زمینه‌ تئاتر کار می‌کردند. شاید یکی از دوره‌های درخشان دانشجویی همان زمانی بود که تالار مولوی ساخته شد و بچه‌ها آمدند در آنجا کار کردند. در این سالن چند جور کار می‌کردیم. یا در آن استاد کار می‌کرد یا استاد و دانشجو کار می‌کردند یا خودِ دانشجویان به تنهایی کار می‌کردند. با وجود اینکه من این سالن را ساخته ­ام اما طیِ این سال‌ها حتی یکبار هم نیامده‌اند، بگویند تو هم به عنوان میهمان بیا و ببین ما در این سالن داریم چه کار می‌کنیم.

در کارهای شما حضور جوانان همیشه پر رنگ است، نظرتان راجع به نیروهای جوان تئاتر چیست؟

من خودم به نیروی جوان خیلی اعتقاد دارم. من به نیروی جوان بکر و خلاقیت او خیلی ایمان دارم. همان­طور که شما گفتید، اگر کارهای مرا ببینند، می‌بینند که در کارهای من چهره‌های سرشناس تئاتری حضور نداشته­ اند، اما کسانی که با من کار کردند، پس از این کارها به چهره‌های سرشناس نمایش تبدیل شده­اند. مثلاً آقای اثباتی که آهنگ کارِ مرا ساخت در همان سال برای آهنگسازی آماده شد. آقای اثباتی و امثال او هنگامی که با من کار می‌کردند، بسیار جوان بودند. شاید 20 سال بیشتر نداشتند. در تمامِ کارهای من، بچه‌هایی که آمده‌اند و کار کرده‌اند، اولش هیچ کس آنها را نمی‌شناخت. از جمله این افراد سوسن تسلیمی است. سوسن تسلیمی، نخستین کارش را با من انجام داد. او خیلی با استعداد بود و روز به روز  استعدادش شکفته‌تر شد تا جایی که این روزها به چهره‌ای سرشناس در تئاتر کشورمان تبدیل شده است. این افراد آنقدر زیاد هستند که من نمی‌دانم از کدام یکی از آنها حرف بزنم و می‌ترسم اگر اسمی را فراموش کنم، فکر کنند به آنها بی اعتنایی کرده‌ام.

کار کردن با جوان­ها سختی­های خاصِ خودش را دارد، اما دلیل انتخاب جوانان برای کارهایتان چه بود؟

هیچ کس از روز نخست آفرینشش، هنرمند برجسته‌ای نیست. اما در حال حاضر نیز همین اعتقاد را دارم، اگر بخواهم کاری را انجام دهم، حداقل 80 درصد از اعضای گروهم را از میان جوانان انتخاب می‌کنم. من خیلی به حرکت و میدان دادن به جوانان مملکت اعتقاد دارم و در جوانان شوریدگی و استعداد خارق‌العاده‌ای می‌بینم که امیدوارم در شوره‌زار تئاتر مملکت این جوانان نا امید نشوند، جا نمانند و حرکتی رو به جلو داشته باشند. انسان‌ها به مرور، در جامعه شکل می‌گیرند و آن‌هایی که واقعاً استعداد خارق‌العاده‌ای دارند و خسته نمی‌شوند و در مقابل این نابسامانی‌هایی که همه با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، جا نمی‌زنند، آنها موفق می‌شوند. من امیدوارم که شور و هیجانی که در بچه‌های تئاتر و اصولاً بچه‌های مملکت هست به ثمر برسد. اگر  این شور و هیجان به ثمر نرسد، تبدیل به تلخی می‌شود و  تلخی جز انعکاس خشم و نا امیدی، چیزی را در خود حمل نمی‌کند. مانند درخت است. شما درختی را می­کارید و آن درخت شروع به میوه دادن می‌کند. اگر شما به این درخت نرسید، میوه‌ها روی درخت خراب می‌شوند و اگر به آن برسی، سیب، گلابی، زرد آلو و… می‌دهد. ما باید به این میوه‌ها رسیدگی کنیم. امیدوارم که ما قدر داده‌هایی که خداوند به رایگان در اختیار ما گذاشته است، چه از جهت انسان‌هایی که در کشور ما وجود دارند، چه از نظر طبیعتی که از موهبت وجود آن برخورداریم، از تمام جلوه‌های دینی، عرفانی که در اختیارمان است، بتوانیم حداکثر استفاده را ببریم.

شما در آثارتان به ایران، شاهکارهای ادبی و شاعران و نویسندگانِ برجسته آن، نگاهی ویژه دارید و همیشه سعی می­کنید زندگی و آثار این افراد را به روی صحنه بیاورید، چرا؟    

همیشه می‌گویند وقتی شما می‌خواهید کشوری را ببینید، بروید و تئاتر اصیل آن مملکت را نگاه کنید. هنگامی که تئاتر اصیل یک مملکت را ببینید روح آن مملکت را می‌بینید. سعدی، حافظ، فردوسی و… تنها نام نیستند، روح یک ملت هستند. من به کشور ایران، همیشه با نوعی شیفتگی نگاه کرده‌ام. تمام تاریخ ایران را از ابتدا خوانده‌ام و دیده‌ام که این ملت با یک ذکاوتِ خاصی توانسته از تمام این تنگناها بگذرد. ما حوادث تاریخی خیلی خونینی داشته‌ایم، اما این حوادث خونین گذشته و هنوز که هنوز است، زبان هزار ساله فردوسی، برای تمام جامعه قابل درک است. لزومی ندارد که برای فهم فردوسی و حافظ و امثال آنها کتاب لغت به دست بگیرید، البته منظورم این نیست که آثار این بزرگان، جملات مشکلی ندارد، منظورم این است که این زبان پس از هزار سال قابل فهم است. زبانِ فروسی و سعدی زبانِ امروز من است و به اعتقادِ من، این یک شاهکار است.ما حکیمی داریم که مربی اخلاق جهان است. به عنوان موجودی که به فرهنگ این مملکت مدیون هستم، فکر می‌کنم باید تلاش کنم و این فرهنگی که به رایگان به ما ارث رسیده است را زنده نگه دارم و اول این فرهنگ را به خودمان معرفی کنیم و به مردم دنیا خود را معرفی کنیم. این کارها، کارهایی بسیار اثر گذار است.  انجام این کارها حمایت‌های ملی می‌خواهد.

مردم سرزمین ما، تنها در تهران ساکن نیستند. تالار وحدت گنجایش محدودی دارد، شهر تهران 14میلیون نفر جمعیت دارد، اگر ما بخواهیم به این 14 میلیون نفر، خوراک ادبی، فرهنگی و تصویری بدهیم، زمان زیادی می‌برد و مستلزم کارِ بسیار است.

می­شود بیشتر توضیح دهید؟

من نمی‌گویم که هر کاری از من یا دیگران را حمایت کنند، همه کارها ارزش همچین تلاشی را ندارد ولی برای شناساندن، حافظ، سعدی، مولوی، فردوسی، ناصر خسرو و امثال آنها، ما موظف هستیم که این کارها را انجام دهیم. من شخصاً موظف هستم و فکر می‌کنم که مسئولان کشور هم خیلی باید موظف باشند. چون آثار این افراد، روح تک تک ایرانی‌ها را در درون خود دارد. آیینه‌های یک ملت هستند و دروغ نمی‌گویند. یعنی شما وقتی سعدی را می‌خوانید، تمامِ زوایای فکری و عرفانی را در آثارش می‌بیند. این آثار آینه‌های ملت ایران هستند و ارزش دارد که بارها و بارها هم شنیده شوند و هم روی صحنه باشند.

برای بهتر دیدن و شناختن به تعبیر شما آینه‌های ملت ایران، چه کارهایی می­توان انجام شود؟

مردم سرزمین ما، تنها در تهران ساکن نیستند. تالار وحدت گنجایش محدودی دارد، شهر تهران 14میلیون نفر جمعیت دارد، اگر ما بخواهیم به این 14 میلیون نفر، خوراک ادبی، فرهنگی و تصویری بدهیم، زمان زیادی می‌برد و مستلزم کارِ بسیار است. این کار، کاری بسیار دشوار است. من بسیار خوشحالم که در این زمینه فعالیت می‌کنم ولی بعضی اوقات، توانِ آدم به آدم اجازه نمی‌دهد یشتر از این فعالیت کند. شما آدمی هستید که نیروی محدودی دارید که علی‌رغم گذاشتن نیرویتان، نیاز به پشتوانه ملی دارید. پشتوانه ملی‌ای که بگوید: اگر من بخواهم درس اخلاق به مردم بدهم، سعدی را به صورت اجباری در برنامه‌های دوره دبستان می‌گنجانم. مثلاً من پنج کتاب نوشته‌ام و فکر می‌کنم خودِ مسئولان می‌توانند این کتاب‌ها که بسیار ارزان هستند را بخرند و بین دانشجوها پخش کنند. چون وقتی شما نمایشنامه می‌نویسید به نوعی امیال و افکار نویسنده را مصور می‌کنید. این کتاب‌ها قیمت زیادی ندارند. نشر قطره تمام کتاب‌های مرا چاپ کرده است اما به علت کمبود امکانات، چاپ کردن دو هزار نسخه برای کشوری که 14 میلیون نفر در پایتخت آن زندگی می‌کنند، اتفاق ناخوشایندی است. انجام این کارها، مقداری دلسوزی، مسئولیت و همکاری لازم دارد. چه از جهت کسانی که این آثار را تولید می­کنند و چه از جهت کسانی که می‌توانند در پخش، معرفی و توضیحش موثر باشند.

 

گفت­گو: اعظم حسن تقی- مهرداد نصرتی

 

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا