رو در رو با چهرههای مطرح هنر نمایش(قسمت پایانی)
بهروز غریبپور؛ کارگردان اپراهای عروسکی
اپرا تنها سوغات غرب نیست
روزهای اولی که ما «اپرای عاشورا» و بعد «اپرای مولوی» را کار میکردیم، کسانی بودند که ادعا میکردند این اپرا نیست و اپرا تعریف و اجرای دیگری دارد.
من گفتم که بیایید و میزگردی بگذاریم تا من به شما ثابت کنم، شما دانش این قضیه را ندارید. چطور ادعا میکنید که این اپرا نیست. اپرا وجه مشترکی در تمام دنیا دارد، باید منظوم باشد، باید ایفاگران خواننده- بازیگر باشند، باید موسیقی در سرتاسر اثر، حضور دائم داشته باشد اما این اپرا، شکلهای مختلف میتواند داشته باشد، اپرایی که در چین اجرا میشود، مطلقاً شبیه اپراهای غربی نیست. منتها چون ما اعتماد به نفسمان را نسبت به این شکل هنری از دست داده بودیم، تصور کردیم که این تنها سوغات غرب است و ما باید فقط تقلید بکنیم. من در دوران دانشجویی از 20 سالگی تماشاگر اپراهای تالار رودکی بودم و بسیار هم از آن آموختم. آن زمان من آرزو میکردم آثار فردی که بنیانگزار اپرای آسیایی بود، روی صحنه تالار رودکی برود. بعد از این و آن شنیدم که آقای پهلبد وزیر وقت فرهنگ و هنر گفته است که از این دهاتی بازیها پیش من نیاورید. اصلاً تالار رودکی، جای این دهاتی بازیها نیست، در حالیکه «اپرای لیلی و مجنون» که من افتخار این را داشتم که در ایران به شیوه عروسکی اجرا کردم، گنجینه ملودیهای آذری و فلات ایران است. من هم ادعا میکنم و هم اثبات کردهام که ما در امتداد یک سنت چندین صد ساله قرار داریم اما بهشیوه مدرن داریم به این میپردازیم و در هر جای دنیا هم که این کارها را اجرا کردهایم، هنر ما را یک هنر ایرانی و یک تألیف ایرانی به تمام معنا میدانند.
مجید مظفری؛ بازیگر سینما و تئاتر:
از تئاتر به سینما آمدم
من پیشینه تئاتری دارم و جزو گروهی بودم که از تئاتر به سینما آمدیم. این که با غلامحسین لطفی در کوچه سرخپوستها کار کردم برای این بود که هر دوی ما تئاتری بودیم و از آنجا هم را میشناختیم.
من سال 49 و 50 بود که نمایشنامه آسید کاظم را بازی کردم که مرحوم محمود استاد محمد آن را نوشته و هوشنگ توزیع کارگردانی کرده بود و من با بزرگانی مانند هادی اسلامی، خسرو شکیبایی و خود محمود استاد محمد بازی میکردم که الان همه به رحمت خدا رفتهاند و این مرا میآزارد و دلم را تنگ میکند. این که از تئاتر به سینما رفتیم مربوط به بعد از انقلاب بود. البته قبل از انقلاب هم در سینما با فیلمهایی نظیر زیر پوست شب و کوچه سرخپوستها، شهر قصه و …. حضور داشتم اما تئاتر دغدغه جدیای برایم بود. با وقوع انقلاب، خیلی از هنرپیشههای سینما به دلایل مختلف دیگر در سینما نماندند و بازیگران تئاتر جایگزین آنها شدند که تعداد کمی هم نبودند و از بین آنها میتوانم نامهای فراوانی را بشمارم که مهدی هاشمی، فرامرز صدیقی، استادانم عزتالله انتظامی و علی نصیریان و …. بخشی از این افرادند که پیشینه پر و پیمانی در زمینه تئاتر دارند. وضعیت فعلی تئاتر را در مقایسه با قبل، بهتر و رو به رشد میبینم و برای این مدعایم دلایلی دارم. یکی از دلایل تعدد جوانهای علاقهمندی است که بسیار پرقدرت کار میکنند و انرژی فوقالعادهای دارند. دیگر این که سالنهای نمایش فراوان شدهاند و اصلا با دوره ما که دو سه سالن بیشتر نبود، قابل مقایسه نیست. این نکته هم که امروزه آدمهای مرتبط با حوزه تخصصیشان بر سر کارند، از دیگر نکات بارز و ارزشی این دوره است که به پویایی تئاتر کمک میکند. البته نه تنها تئاتر که در سینما و تلویزیون هم این اتفاق افتاده است. تنها موضوعی که به اعتقاد من میتواند آسیب جدی به این روند بزند مساله بودجه و پول است که باید برای آن تدبیری جدی اندیشید. به هرحال امروز هم تماشاگران تئاتر بیشتر شدهاند و مخاطبان هوشمندی جذب سالنهای نمایش شدهاند که باید این امر را به فال نیک گرفت و برای تداوم آن، برنامهای داشت.
شیوا اردویی؛ بازیگر و کارگردان تئاتر
تئاتر مثل لحظه دعاست
در تئاتر ایران امروزه انتخاب واقعا فقط برای تعداد اندکی آنهم نه خیلی زیاد ممکن است. چون اینقدر محدودیت در فضای اجرایی و متن خوب و کارگردان خوب وجود دارد که یک بازیگر حرفه ای که تنها منبع درآمدش بازیگری باشد رسما اگر بخواهد انتخاب کند باید قید زندگی را بزند.
همینقدر تلخ است که به عنوان بازیگر از دایره فرصت هایی که داری مجبوری که انتخاب کنی و این درحالیست که این شغل با روح بازیگر روبه روست و کار کردن از سر اجبار و عادت می تواند ضربه های روحی شدیدی به بازیگر بزند. با شرایط خصوصی سازی تئاتر این وضعیت روز به روز بدتر هم شده است. چون تعدادی بازیگر محدود مدام از کاری به کار دیگر خود را تکرار می کنند و عده ای دیگر فراموش می شوند و فرصتی نمی یابند. تمام آن چیزی که مرا شیفته ی تئاتر می کند شبیه بودن آن به زندگیست. زندگی ای که هرلحظه اش با لحظه بعدی فرق می کند و هیچ لحظه ای قابل برگشت نیست. تئاتر مثل لحظه دعاست. جریان دارد. وجود دارد. کامل و غنی و بعد مثل قطره های آب از لابه لای انگشتان آدم می چکد. من این حس را با هیچ چیزی عوض نمی کنم. این آیینی که خود زندگیست.
مهرداد نصرتی
No tags for this post.