پلیفونیک شدن ادبیات را دوست دارم
برومند در رشته زبان وادبيات فارسي لیسانس گرفت و چند سال بعد، با توجه به علاقهمندياش به سينما، در عرصه مطبوعات سينمايي فعال شد و در رشتهي ادبيات نمايشي ادامه تحصیل داد. اولين نمايشنامه او به نام «گرهي در تار و پود يك نقش» كه از متون برگزيده جشنواره تئاتر فجر 1387 شناختهشد، بعد از انتشار توسط «انتشارات نمايش»، به وسيله گروههاي مختلف تئاتري در تهران و ديگر شهرهاي ايران اجرا شده است. از ديگر نمايشنامههاي شاخص او در اين سالها ميتوان به «زندگي او»، «هشت» و «نيلوفر مرداب»، «راه رفتن روی آب» اشاره كرد. ترجمه متون ادبي- نمايشي چون «ميز كنار پنجره»، «ميز شماره هفت» اثر ترنس راتيگان، «ناتاشا» ولاديمير ناباكوف و «خيابان هراس»، از فعالیتهای ترانه برومند در زمینه ترجمه است. او همچنين صاحب مجموعه داستاني به نام «سحرتصوير» است و مجموعه شعری به نام «پارههای یاد تو» دارد که سال گذشته توسط انتشارات نگاه منتشر شده است.
خیلی وقتها نگاه متفاوت و زبان متفاوت زنان و مردان در آثار نویسندگان از جمله نمایشنامهنویسان تأثیر دارد. شما این گفته را قبول دارید؟ اگر قبول دارید کمی درباره تفاوت نوشتاری زنانه و مردانه و تفاوتها و نقاط قوت و ضعف آنها بگویید.
بله قبول دارم و فکر میکنم که حدود چهار دهه است که تفاوت کاربری زبان در زنان و مردان از منظر زبانشناسی به شکل علمی هم مورد بررسی قرار گرفته یعنی زمانی که ویلیام لباو (William Labov) قسمت اعظم متدولوژی جامعهشناسی زبان را پایهگذاری کرد و متغیرهای اجتماعی زبان از جمله مسئله تفاوت جنسیتی را در آن مورد مداقه قرار داد. اما اینکه این تفاوتها چرا و به چه شکلی بروز میکنند مبحث مفصلی است و البته در گونههای دیگر ادبی خصوصاً رمان قابل رویتتر است تا نمایشنامه؛ چرا که نمایشنامه بیشتر بر نگارش دیالوگ استوار است و نمایشنامهنویس در استخدام زبان برای نوشتن دیالوگهای جنس مخالف باید آنقدر دقیق و فنی رفتار کند که خواننده نتواند از آن به جنسیت نمایشنامهنویس پی ببرد… و این در سایه دقت و مطالعه در نوع گویش زنان و مردان در جغرافیا، تاریخ و فرهنگی که نمایش در آن طرح شده کاملا امکانپذیر است. اما همانطور که گفتید گاهی نگاه یا زاویه دید نویسنده و نوع برخوردش با یک مسئله واحد میتواند به آشکار شدن این تفاوت جنسیتی منجر شود . مثل روایت موضوعی به نام جنگ از نگاه زنان و مردان که آگاهانه و یا ناآگاهانه(یعنی بر اساس تصمیم نویسنده و یا کاملا غریزی- تربیتی) میتواند دغدغه یکی از این دو جنس را بیشتر نمایان کند. این تفاوت برای من دوستداشتنی است و ادبیات را پلیفونیک میکند، به آن قوام میدهد و کمک میکند مخاطبش را حفظ کند. چیزی که برای من دوست نداشتنی است و آن را نقطه ضعف یک نوشته میدانم عدم اشراف نویسنده است به فضا یا اشخاص کارش… همان جنگ را مثال میآورم که اگر نویسنده به آن فضا اشراف نداشته باشد .چه زن باشد چه مرد نوشته ساختگی از آب در میآید و شخصیتها در بزنگاههای خاص واکنشهای درستی از خود نشان نمیدهند… اما چون تلقی اجتماعی این است که مردها اتمسفر جنگ را بهتر میشناسند به نوشته زنان در این زمینه موشکافانه و با خردهگیری نگاه میکنند حال آنکه دیدهایم که زنانی که به هر علتی در جنگ بودهاند گاهی با همان جزئی نگری خاص خودشان در توصیف فضا و شرایط بسیار موفقتر عمل کردهاند مثل خانم فالاچی در «زندگی جنگ و دیگر هیچ»… بطور کلی اگر تلقی اجتماع را در بحث جنسیتی ملاک قضاوت قرار ندهیم حرف اول را در یک نوشته تلاش وچیرهدستی نویسنده میزند؛ چه در هر زمان و مکان و موقعیتی میتواند آن را چنان بازنمایی کند که اگر جلد کتاب گم شده باشد هویت جنسیتی نویسنده آشکار نشود.
چون تلقی اجتماعی این است که مردها اتمسفر جنگ را بهتر میشناسند به نوشته زنان در این زمینه موشکافانه و با خردهگیری نگاه میکنند حال آنکه دیدهایم که زنانی که به هر علتی در جنگ بودهاند گاهی با همان جزئی نگری خاص خودشان در توصیف فضا و شرایط بسیار موفقتر عمل کردهاند
برای نزدیک شدن به شخصیت و موقعیتهای مختلف، نمایشنامهنویس- شما- چه تمهیداتی باید بیاندیشید؟
بستگی به موضوع کارم دارد، پیش آمده حتی یک موضوع را چند سال در سر بپرورانم، با آن زندگی کنم و شخصیتهایم را در آن شرایط بیازمایم و دیالوگهای احتمالیشان را به مرور نتبرداری کنم و یا حتی آدمهای واقعی را در آن موقعیتهای مثالی بنشانم و پاسخها و واکنشهایشان را بررسی کنم و همه را اندوخته کنم تا روز نگارش. این اتفاقی است که در مورد نمایشنامهام « زندگی او» مصداق داشت. شاید خود نگارشش چندان طول نکشید اما به قول سینماییها پیش تولیدش بسیار طولانی بود. اما گاهی چیزی در سرم آنچنان طوفان میکند که زود دست به قلم میشوم اما این همزمانی تحقیق و تولید نفسگیر است. هر صبح همه چیز از نقطه آغاز با یک ریاضت موشکافانه شروع میشود مبادا نوشته، تسلیم هیجانزدگی و اشتیاق شده باشد و تا دیرگاهی که مطمئن شوم به اندازه یک کارگر معدن، عرق ریختهام اما عرقِ روح ادامه مییابد. به عبارت دیگر از هیچ تمهیدی برای نزدیک شدن به موقعیت و شخصیتهایم رویگردان نیستم.
با توجه به اینکه شما مدتی خارج از کشور زندگی کرده اید، مشابهتها و تفاوتهای تئاتر در خارج و داخل کشور را رصد کردهاید؟
مقایسه تئاتر ما با آنچه بر صحنههای برادوی و حتی آف برادوی میگذرد مقایسه نابهجایی است؛ مثل این است که تولیدات سینمایی پرهزینه هالیوود را با تولیدات بزرگ خودمان مقایسه کنیم.
مقایسه تئاتر ما با آنچه بر صحنههای برادوی و حتی آف برادوی میگذرد مقایسه نابهجایی است؛ مثل این است که تولیدات سینمایی پرهزینه هالیوود را با تولیدات بزرگ خودمان مقایسه کنیم. یعنی بودجهای که برای تولید آن اجراها اختصاص پیدا میکند، قابل قیاس با بودجههای تولید اجرا در ایران نیست، به همین دلیل خروجی نمایشها در آن کشورها، بسیار با عظمت و بینقص است. اما در جواب سوال شما میتوانم بگویم که تئاتر هنر لوکسی محسوب میشود و مخاطبینش میدانند و پذیرفتهاند که برای دیدن آن باید تمام تشریفاتش را از پیشخرید بلیت گرفته تا پرداخت بهای نسبتا بالای آن و حتی پوششی درخور شأن سالن تئاتر رعایت کنند.
سفارشینویسی در نمایشنامهنویسی جایگاهی دارد؟ بطورکلی این کار برای یک نمایشنامهنویس چه محاسن و معایبی دارد؟
راستش سفارشینویسی در نمایشنامه به آن معنا در تجربیات من نیست و دوست ندارم. فقط یک بار آقای آریان رضایی که از متخصصین تئاتر شورایی هستند پیشنهاد دادند یک مونولوگ بنویسم که صدای زنی باشد که در مونولوگ آقای یعقوبی «برلین» شنیده نمیشود. ابتدا قبول نکردم ولی بعدا که برلین را خواندم تصمیم گرفتم که دیدگاه زن قصه را به رشته نمایش در آورم و عاقبتش شد مونولوگی به نام «ارنست» که بسیار دوست دارم. به هر حال کار سفارشی را به این شکل که کسی یک طرح ناب در سر داشته باشد و به نویسندهای پیشنهاد کند و آن نویسنده هم آن را جذاب و چالش برانگیز بیابد و شروع به نوشتن کند را خوب میدانم اما خیلی وقتها سفارشدهنده و نویسنده در طول کار نمیتوانند همواره همنظر بمانند و این منجر به صرف انرژی و وقت زیادی میشود که میتواند عواقب روحی بدی برای نویسنده داشته باشد خصوصا اگر کار به بار ننشیند . اما نوشتههای سفارشی را که در راستای اهداف دیگری است بر تولید یک اثر والای ادبی ترجیح نمیدهم و معمولا هم نتیجهاش چشمگیر نیست.
گفتگو : مهرداد نصرتی
No tags for this post.