سالمرگ علی اکبر دهخدا

و همراه معاون الدوله غفاری(پدر فرخ غفاری کارگردان سینمای موج نوی ایران)سفیر کبیر ایران در این کشورها، در سفارت انگلستان همراه تحصن کنندگان معترض به استبداد محمد شاه قاجار، در روزنامه نگاری با روزنامه صور اسرافیل در تهران و پاریس و سوییس و صدها جای دیگر که فقط نقل فهرست وار نام این اماکن، خود رساله ای مفصل خواهد شد.درباره دهخدا بسیار نوشته اند و همه ما آن را خوانده ایم.این که سرمقاله های او در روزنامه صور اسرافیل که بعدها تحت عنوان "چرند و پرند" منتشر شد، از نخستین نمونه های نثرهای ساده و روانی است که دین بزرگی به گردن جریان داستان نویسی معاصر دارد و یا شعر بسیار تأثیرگذار او در سوگ جهانگیرخان صور اسرافیل با مصراع مشهور "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" جزو شعرهایی است که به خاطر داشتن زبان و قالبی نو، باید برای آن فضل تقدمی در نوگرایی شعر قائل بود، از مواردی است که بارها و بارها در آثار مربوط به ادبیات معاصر نظم و نثر ایران مورد تأکید قرار گرفته و پرداختن ما به این موضوعات، تکرار مکررات خواهد بود. از این رو بهتر است به وجهی از زندگی این مرد بپردازیم که هرچند ممکن است مربوط به حوزه حواشی دوران حیات او باشد اما خالی از عبرت آموزی و تأمل برانگیزی نیست.

سودای سیاسی کاری سر پیری

دکتر غلامحسن یوسفی در کتاب ارزشمند و دوجلدی "دیداری با اهل قلم"(ج2 و فصل مربوط به دهخدا) آورده که دهخدا پس از پایان جنگ جهانی یکم، از فعالیت‌های سیاسی یکسره کناره گرفت و در دوره سلطنت پهلوی اول به کارهای علمی، ادبی و فرهنگی پرداخت. ریاست دفتر (کابینه) وزارت معارف (وزارت فرهنگ بعدی)، ریاست تفتیش وزارت عدلیه (وزارت دادگستری بعدی)،ریاست مدرسه سیاسی( مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی بعدی) از زمان تأسیس(1306)،ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، عضویت در فرهنگستان و کارهای مشابه که جزو خدمات اصطلاحا دیوانی دهخدا بود اما میل به وقف کارهای فرهنگی باعث شد که در سال 1320، از تمامی مشاغل دولتی خود را بازنشسته کند و یکسره به کار لغت‌نامه بپردازد.در این سال ها اگرچه ایران به علت جنگ جهانی دوم و تغییر سلطنت بسیار مهیای سیاسی کاری بود و افرادی نظیر فروغی که آنها هم از سیاست کناره گرفته بودند، به سودای سیاست پیشگی، پیرانه سر، پای در میدان سیاست گذاشتند( و چندان طرفی نبستند) اما دهخدا در پاسخ کسانی که سعی داشتند او را نیز آلوده سیاسی بازی های آن روزها کنند و از او می خواستند مثل دوران جوانی و به سبک نظم و نثرهای روشنگرانه اش در صور اسرافیل دستی به قلم ببرد، گفت: «در این زمانه بسیارند کسانی که حاضرند وقت و نیروی خود را صرف شعر گفتن و مقاله نوشتن و طبع و نشر آنها در روزنامه‌ها و مجلات کنند، ولی شاید کمتر کسی باشد که بخواهد و بتواند با تألیف آثاری مانند امثال و حکم و لغت‌نامه وظیفه‌ای دشوار و خسته‌کننده و طاقت‌سوز ولی واجب را تحمل نماید.»

ولی افسوس که این احتیاط واجب را در سال های واپسین عمر خود و در روزهایی که هنوز کودتای آمریکایی زاهدی پیروز نشده بود، از کف داد و در شرایطی که طرفداران مصدق کشوری را که شاه آن با همسر دومش(ثریا بختیاری) در رم آواره بود، در آستانه انقلابی عظیم می دیدند که رژیم بعدی اش جمهوری خواهد بود و کاندیدای اصلی ریاست این جمهوری رویایی، علی اکبر دهخدا.پیرمردی در آستانه 75 سالگی که گویا این تصور خود او را هم پیرانه سر غلغلک داده بود.اما کار به گونه ای پیش نرفت که مصدقیان می اندیشیدند و آن شد که همه می دانیم.حمایت دهخدا از مصدق، قرار نبود از چشم پیروز شدگان آن روز کودتا پنهان بماند.از این رو به بهانه پیدا کردن دکتر فاطمي يار وفادار دکتر مصدق و وزیر خارجه وی به خانه دهخدا ريختند و خانه او را زیر و رو کردند و چون فاطمی را نيافتند، او را بازداشت کردند و با خود برده،شکنجه دادند و تن رنجورش را در مقابل خانه اش رها کردند و رفتند.اتفاقی که باعث شد پیرمرد دیگر نتواند قد راست کند و از بستر بیماری برخیزد.بی شک وقتی پیکر بی جان دهخدا در هفتمین روز اسفند سال 1334 بر روی دوش دوستدارانش تا ابن بابویه شهر ری مشایعت و در آرامگاه خانوادگی اش به خاک سپرده شد، بودند کسانی که با خود می اندیشیدند که کاش پیرمرد این دو سه سال آخر عمر را هم بی حاشیه سیاست پیشگی به سر می برد و این گونه غربت دلش را نمی فشرد که در واپسین دقیقه های عمر خود، سر در گوش دوست و یار وفادار خود، دکتر محمد معین کند و از او بخواهد این غزل حافظ را برایش بخواند:درد عشقی کشیده ام که مپرس.

 

مهرداد نصرتی

 

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا