پلنگها نمیمیرند، مگر آنکه قلاده داشته باشند!
ردیابی حیاتوحش و بالاخص گونههای در معرض خطر انقراض با استفاده از سامانه موقعیتیاب جهانی (GPS) تکنیکی است که زیستشناسان و محققان موسسات معتبر فعال در عرصه حفاظت از آن برای ارزیابی و پایش علمی الگوهای مهاجرتی و جابجاییها استفاده میکنند. پلنگ ماده ایرانی فوقالذکر، پنجمین پلنگی بود که تیم ایرانی«پروژه تحقیقاتی بومشناسی پلنگ ایرانی در شمالشرقی ایران» در پارک ملی تندوره واقع در استان خراسان رضوی، زندهگیری و مجهز به ردیاب نمود.
از تاریخ ۹ آذر هر ۳ ساعت به ۳ ساعت سیگنالهای ماهوارهای از موقعیت مکانی این حیوان در معرض خطر انقراض دریافت میشد تا اینکه در تاریخ ۱۱ بهمن نشانهای حاکی از مرگ حیوان در ساعت ۱۲ نیمه شب دریافت شد. این سیگنال هشدار در حالی رصد شد که پلنگ مذکور از دو روز قبل هیچ علامتی دال بر جابجایی از خود نشان نداده بود و این سرآغازی بود بر ماجرای مرگ «ایران»، نخستین پلنگ ماده ایرانی مجهز به ردیاب رادیویی، ماهوارهای…
مدیران پروژه از واقعیت ماجرا پرده برمیدارند
شایعات درباره مرگ این پلنگ دقیقاً از نیمهشب سهشنبه مورخ ۱۳ بهمن در شبکههای مجازی کلید خورد. آنچه در ادامه میخوانید نخستین واکنش رسمی و رسانهای مدیران این پروژه تحقیقاتی است که توسط گروه دانش دیجیکالامگ پوشش خبری داده میشود.
نامه مدیران پروژه به خبرنگار دیجیکالامگ
متنی که در ادامه میخوانید، از سوی جناب آقای محمدصادق فرهادینیا کاندیدای دوره دکتری دانشگاه آکسفورد به عنوان مدیر پروژه و جناب دکتر ایمان معماریان، دانشآموخته رشته دامپزشکی دانشگاه تهران بعنوان مدیر تیم دامپزشکی پروژه در اختیار خبرنگار دیجیکالامگ قرار گرفته است:
«از روز ۱۱ بهمن ۱۳۹۴ که در جاده جندق شاهرود ایمیل مرگ قلاده شماره ۳۶۳۴۹ مربوط به «ایران»، تنها ماده پلنگ ایرانی مجهز به ردیاب ماهوارهای در پارک ملی تندوره را دریافت کردیم، امیدوار بودیم که حیوان قلاده را از سرش درآورده باشد. پلنگها گردن قطوری دارند که بستن گردنبند بر گردنشان کمی دشوارتر از سایر گربهسانان است و تنها بر اساس تجربه و مهارت قبلی میتوان آن را بصورت مناسبی نصب کرد. از محیطبانان پارک ملی تندوره خواستیم که برای کنترل وضعیت «ایران» به نقطه اعلام شده با (GPS) بروند. حدود ساعت ۴ بعداز ظهر آقای سلحشور رئیس زحمتکش پارک ملی تندوره تماس گرفت و با ناراحتی خبر از مرگ «ایران» داد. از خبر شوکه شدیم و چند لحظه بعد مجدد با محیطبانانی که در محل بودند، تماس گرفتیم و آنها با ناراحتی موقعیت را توصیف کردند… و این آغاز تلاشی گسترده برای یادگیری ما در میان هجمههای فراوان دلسوختههای پلنگ در دنیای مجازی بود.
یک تاکسیدرمیست اهل مشهد با عصبانیت گفته : «عجب وضعیته… پلنگ ماده را مفت مفت کشتند.» یک تاریخنگار تنوعزیستی درخواست «توقف پروژه توسط سازمان محیطزیست» را داشته و یکی از مجریان تلویزیونی ادعا کرده که تیم پروژه باید ۸۰ میلیون تومان برای جریمه ضرر و زیان به حساب دولت واریز کند. یک متخصص مدعی شده که پلنگ نابالغ بوده و علاقمند ناشناسی هم نگران از دست رفتن تنها پلنگ ماده!!!! تندوره است. یکی از اساتید علت مرگ جانور را تعدی و تجاوز یک پلنگ نر دانسته و یکی از اساتید دانشگاه تهران نیز اظهار کرده: «در اینکه قلاده باعث مرگ ماده پلنگ شده که شکی نیست.» علاقمند دیگری با نادیده گرفتن بیش از نیم قرن دستاوردهای علمی زیستشناسان دنیا «تلهگذاری، بیهوشی، زندهگیری و نصب گردنبند بر روی گربهسانان» را کلاً غلط و مردود دانسته و آن را فاقد ارزش علمی مینامد. این علاقمند در نهایت نتیجهگیری کرده که «این پلنگ اگر به حال خود بود، اکنون زنده بود.» اینها تنها بخش ناچیزی از فرضیات متعددی است که طی روزهای گذشته برای مرگ ماده پلنگ مطرح شده اما سوال اینجاست که آیا ما واقعاً گناه بزرگی مرتکب شدهایم؟
آیا روش استانداردی برای زندهگیری داشتیم؟
دو نوع از چهار نوع تله اصلی برای زندهگیری گربهسانان بزرگ در دنیا بیشتر کاربرد دارد: تله قفسی و تله کمندی. تله قفسی فوقالعاده خطرناک است، شانس پایینی دارد و باعث آسیب جدی به ستون فقرات، پنجهها و دندانهای نیش جانور میشود. از این نوع تله بنابر توصیههای مکرر تنها در شرایط اضطرار استفاده میشود. متاسفانه در سالهای اخیر در چند نوبت برخی کارشناسان در ایران از این نوع تله برای زندهگیری پلنگها استفاده کردهاند، هرچند که از سرنوشت آن پلنگها خبری در دست نیست.
دومین نوع تله کمندی است که بسیار ایمن و کارآمد ولی نیازمند آموزش جدی پیش از اجرای کار دارد. این تلهها هیچگونه آسیبی به جانور نمیرسانند ولی نباید هم چندان تبلیغ شوند چرا که شکارچیان میتوانند با استفاده از آنها پوست پلنگ را سالم بدست بیاورند.
تا بحال ۸ پلنگ در ایران با استفاده از این روش بصورت تخصصی زندهگیری شدهاند که عبارتند از ۵ مورد در تندوره و ۲ مورد در بافق یزد توسط پروژه یوزپلنگ آسیایی و یک مورد تازه قلعه خراسان شمالی. هیچیک از آنها آسیب دندانی، پنجهای و حتی مشکل عضلانی نداشتهاند. خوشبختانه تاکنون هیچ مشکلی در سلامتی موارد مذکور به علت گرفته شدن با این نوع تله گزارش نشده. گزارش کالبدگشایی «ایران» پلنگ ماده ایرانی تندوره نیز که در تاریخ ۱۶ بهمن در فاصله زمانی ۱۰:۳۰ الی ۱۳:۳۵ به سرپرستی پروفسور فرهنگ ساسانی از دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران و دکتر استفان استروسکی از انجمن حفاظت از حیاتوحش و با نظارت دکتر محمدمهدی دهقان و دکتر امیر رستمی از دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران در کلینیک تخصصی حیاتوحش پارک پردیسان، سازمان حفاظت محیطزیست انجام شد؛ موید همین واقعیت در مورد پلنگ تلفشده موسوم به «ایران» است.
کالبدشکافی پلنگ مردهی ایرانی
آیا روش استانداردی برای بیهوشی داشتیم؟
داروهای بکار رفته در این پروژه از بهترین و رایجترین داروهای بیهوشی در دنیاست که فاصله دوز تاثیرگذار و دوزکشنده آنها بسیار زیاد است. حجم اندک دارند، سریع تاثیر میگذارند و از همه مهمتر برگشتپذیر هستند. در بسیاری موارد بیهوشی حیاتوحش چه در دنیا و مخصوصاً در ایران شاهد هستیم که حیوان بیچاره به دلیل دوز بالای داروها، عدم انتخاب داروی مناسب و عدم مسئولیتپذیری یا از دست میرود یا در مواردی حتی به درستی بیهوش نمیشود که این امر در نهایت منجر به فجایعی نظیر شلیک با اسلحه کلاشنیکوف و کلت برای بیهوشی یا بهتر بگوییم مرگ میشود.
در این پروژه از مراحل تلهگذاری تا به هوش آمدن هر ۵ پلنگ فیلم کامل و مستند موجود است و هر ۵ مورد به سلامت در زیستگاه طبیعی رهاسازی و به زندگی طبیعی خودشان ادامه دادهاند.
نزدیک به ۱۰ مورد از تلاشهای صورت گرفته در سالهای اخیر برای نجات پلنگهای گرفتار یا آسیبدیده در ایران گزارش شده که به غیر از ۲ مورد همگی منجر به مرگ جانور، جراحت تیم انسانی و فشار رسانهای گسترده شده است و اینها تنها مواردی هستند که از چشم رسانهها دور نماندهاند.
آیا این درست است که هیچکدام از اعضای تیم این پروژه کمترین پشتوانه تجربی در این خصوص نداشتهاند؟
این مطلب از جانب یکی از علاقمندان که حضور فعالی در تندوره دارد، در فضای مجازی منتشر شد. تیم پروژه ادعایی در خصوص تجربه خود ندارد، با این حال تلاش کرده تا دورههای متعددی در این خصوص در کشورهای مختلف ببیند که از آن جمله باید به حدوداً ۵ ماه حضور مستمر در پروژههای گوناگون کشورهای مختلف آفریقایی و مشارکت در برنامههای مشابه اشاره کرد. دورههای متعدد بیهوشی و مقیدسازی حیاتوحش را در کشورهای مختلف با عنوان دانشجوی نمونه پشت سر گذاشتهایم و به لحاظ علمی تمام تلاش خودمان را کردیم که به روز باشیم و نتایج مطالعات خود را منتشر نماییم.
ادعایی درخصوص دانش اندک خود نداریم و قصد قیاس با نویسنده جمله بالا نیز نداریم. فقط امیدواریم که در ۱۰ مورد درخواست طی یک سال گذشته از سوی ادارات کل محیط زیست سرتاسر کشور برای مشاوره یا مشارکت در بحرانهای جدی و حل تعارض پلنگ با روستاییان، دعوت به همکاری برای پروژه مشابه در مورد پلنگ ایرانی و پلنگ برفی در سایر کشورها، دعوت به تدریس دورههای مقید سازی و بیهوشی حیاتوحش در دانشکدههای دامپزشکی و ادارات محیط زیست سراسر ایران و کشورهای همسایه مفید بوده باشیم، متأسف هستیم که بضاعتی بیشتر برای اشتراک دانستههای اندکمان نداشتیم.
لازم به ذکر است که این پروژه با همکاری فکری، علمی و عملی بهترین متخصصین داخلی از پروژه یوزپلنگ آسیایی و متخصصین بینالمللی نامآشنا در حال انجام است.
آیا پلنگ تلفشده بیش از حد جوان بود؟
در صورت نصب ردیاب روی پلنگهای جوان، قلاده به دلیل سرعت رشد بالای آنها و بالاخص در صورت محکم و تنگ بودن، میتواند باعث ایجاد مشکل بلع یا سختی تنفس شود. در مطالعات متعددی سنین مختلف پلنگها را رصد کردهاند. بعنوان مثال در بزرگترین پروژهای که در زمینه پلنگ برفی در آسیای مرکزی در حال اجراست، ۸ فرد از ۱۷ پلنگ برفی که زندهگیری شده، کمتر از ۳ سال سن داشتهاند. اخیراً دانشجویی در آفریقای جنوبی پایاننامه دکتری خود را با نصب ردیاب روی نزدیک ۲۰ پلنگ نابالغ برای بررسی قلمرویابی آنها به پایان رساند.
ما در این پروژه در پروتکل نصب ردیاب، ۲ سال را پایینترین سن برای نصب قلاده تعیین کردیم. پلنگ تلفشده «ایران» سه ساله بوده و مشکل سنی برای نصب ردیاب نداشت.
آیا سن پلنگ تلفشده به درستی تشخیص داده شده؟
سه مطالعه مختلف برای تعیین سن پلنگها بر اساس ویژگیهای ظاهری، تعویض دندانهای شیری و اصلی، ساییدگی دندانها، رنگ، تیزی لبه خلفی، موقعیت دندانهای پیشین و ویژگیهای ظاهری بدن ارائه شده است که همگی کلیدهای قابلاتکایی هستند. در زمان زندهگیری «ایران» حدود ۳ ساله تخمین زده شد. تصاویر سال قبل این حیوان که در همان منطقه و توسط دوربینهای تلهای ثبت شده بود، به سادگی به تیم پروژه این اطمینان را داد که این حیوان میتواند به ردیاب مجهز شود.
در تصاویر رادیوگراف بسته بودن صفحات رشد مشخص است و سن جانور را با اجماع همه دامپزشکان حاضر به تایید رساند.
آیا گردنبند زندگی «ایران» را مختل کرده بود؟
اختلال در روند معمول زندگی مستلزم تعریف است: تنفس، بلع، شکار، جابجایی، رفتارهای طبیعی و مهاجرت. ثبت وضعیت زیستی این جانور از زمان نصب ردیاب تا زمان مرگ و مشاهدات کالبدگشایی نشان داد که «ایران» طی دو ماهی که ردیابی شده، هیچ مشکل تنفسی نداشته. این حیوان نیمی از پارک ملی تندوره را پیموده و پس از مهاجرت داخل منطقهای به نقطه اولیه خود بازگشته است. طی دو ماه «ایران» حداقل ۶ بار تجربه شکار موفق داشته از جمله یک قوچ بزرگ جثه که یکی از ۶ شکار بزرگ این حیوان بوده. در زمان مرگ، معده این حیوان پر از مو و استخوان بوده که طبیعتاً نشاندهنده آنست که «ایران» مشکل بلع نداشته است. وزن ایران در زمان مرگ کمی حتی از زمان زندهگیری نیز بیشتر بود. (با احتساب آب از دست رفته به دلیل مرگ) چربی دور کلیه بیش از ۲۰ درصده بوده که نشان میدهد این حیوان وضعیت فیزیکی مناسبی داشته.
این نه فقط در مورد ایران، بلکه در مورد سایر پلنگهای ایرانی دارای ردیاب نیز صادق است. برنا، بردیا و برزو بیش از یک سال گردنبند خود را حمل کرده و مشاهدات مستقیم نشان از سلامت ظاهری و عدم کمبود وزن نسبت به زمان زندهگیری دارد. هر سه هنوز هم در پارک ملی تندوره در تردد هستند. آنها جانوران متعددی از تشی تا قوچ و کل و گراز را به کرات شکار کرده و حتی جفتگیری نمودند.
گردنبندها سنگین هستند؟
محققان گزارش کردهاند که ۱ الی ۳ درصد وزن یک جانور میتواند وزن گردنبند ردیاب باشد. گردنبند این پروژه و به طور اخص گردنبند «ایران» حدوداً ۶۴۰ گرم وزن دارد و این بدان معناست که گردنبند کمتر از ۱ درصد وزن برنا (نخستین پلنگ نر ایرانی در پارک ملی تندوره که مجهز به ردیاب ماهوارهای شد) و کمتر از ۲ درصد وزن «ایران» بوده است. به منظور رعایت مسایل ایمنی و در نظر گرفتن شرایط جانور، وزن گردنبندهای این پروژه کمتر از نیمی از حد مجاز بوده.
علت مرگ ایران چه بود؟
در محل یافته شدن لاشه پلنگ، رد پلنگی درشتتر روی برف دیده میشد و در چند نقطه آثار درگیری و دنبال کردن نیز دیده شد. لاشه یک قوچ بالغ نیم خورده نیز در نزدیکی محل مرگ یافت شد. موهای گردن جانور کمی بهم خورده و علایمی دال بر آسیب دیدگی مهره های گردن مشاهده گردید.
لاشه پس از دو روز به تهران و سازمان محیطزیست منتقل شد. پلنگ برای انجام رادیوگرافی و سی تی اسکن به دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران منتقل شده و بعد از انجام بررسیهای اولیه که گزارشات آن به پیوست است، شکستگی مهرههای گردنی ۲ تا ۵ مشخص شد و علت مرگ ناگهانی شکستگی مهرههای گردنی و به طور خاص مهره ۳ گردنی و درگیری ناگهانی نخاع تشخیص داده شد. لاشه مجدداً به سازمان محیطزیست منتقل شد تا زیر نظر بهترین متخصصین ایرانی و خارجی کالبدگشایی در کلینیک حیات وحش پارک پردیسان صورت گیرد. حال پرسش این بود که علت این شکستگی ها و مرگ چه بوده؟
عکس رادیوگراف لترال پلنگ مردهی ایرانی
در کالبدگشایی دکتر استروفسکی و همکارانش تایید کردند که مهرههای ۲ تا ۵ گردن در بخش چپ شکسته و اثر دو دندان نیش با فاصله حدوداً ۵ سانتیمتر هم روی مهرهها و بسیار محدود روی پوست وجود دارد. ادامه ردیابیها در محل درگیری و نصب مجدد دوربین تلهای نشان داد که یک پلنگ نر بالغ درشت جثه در محل حضور داشته و ماده را کشته است. حضور قوچ نیمخورده با این درگیری مرتبط میباشد.
گزارش کامل کالبد گشایی به پیوست است. در این گزارش به صراحت ذکر شده است که: “توانایی شکار، توانایی بلع تکههای استخوان، فقدان تورم و جراحتهای عضلانی و جلدی در محل گردنبند و شرایط فیزیکی مناسب احتمال اینکه گردنبند باعث ضعیف شدن جانور شده یا مستقیماً باعث مرگ جانور شده باشد، را رد میکند.”
آیا این مرگ طبیعی بوده؟
یکی از علاقمندان به پلنگ تندوره در سایت دیدهبان محیطزیست و حیاتوحش ایران نوشته: «چرا درگیری برای ماده پلنگی پیش آمده که مجهز به گردنبند بوده در حالیکه چنین اتفاقی به هیچوجه!!! پیشتر در این پارک سابقه نداشته!!!»
واقعیت این است که در طبیعت برهها، بزغالهها و تولهها دیده میشوند اما مرگ و میر به ندرت مشاهده میشود. بسیاری از محیطبانانی که سالها در زیستگاههای مهم پلنگ خدمت کردهاند، در عمر حرفهایشان شاید ۲ الی ۳ بار لاشه پلنگ دیده باشند. برخلاف باور عموم حتی لاشه علفخواران هم در طبیعت به سادگی یافت نمیشود. بعنوان مثال از مرگ و میر گسترده کل و بزها به دلیل بیماری طاعون نشخوارکنندگان کوچک در سال ۱۳۹۴ در منطقه حفاظتشده هفتادقله حدوداً ۴۲۰ لاشه کشف شد. حال آنکه در سرشماری پس از شیوع طاعون حدوداً ۸۰۰ الی ۹۰۰ فرد کمتر از سال قبل شمرده شد یعنی از هر دو مورد تلفات فقط یک فرد پیدا و ثبت شده.
بررسی ۱۶۲ پلنگ دارای ردیاب در جنوب آفریقا که در سال گذشته توسط سوانپول و همکاران در Oryx منتشر شد، نشاندهنده واقعیت شگفت انگیزی است. شاید اکثر طبیعت دوستان مهمترین عامل تلفات پلنگ ها را داخل مناطق حفاظتشده، انسان بدانند. با این حال نتایج این پژوهش پرده از واقعیت جالبی برداشته و نشان میدهد “کشته شدن توسط همنوعان” مهمترین عامل تلفات پلنگهای ماده بالغ در مناطق حفاظت شده جنوب آفریقا بوده و ۴۳ درصد کل تلفات ماده پلنگها را شامل میشود. با این تفاسیر، آیا مرگ ایران، برخلاف نظر عدهای که تلاش در غیرطبیعی یا ناموجه جلوه دادن آن داشتند، غیرطبیعی است؟ این یافتهها نشان میدهد که اگرچه پلنگهای ماده بالغ داخل مناطق حفاظت شده مانده و زادآوری میکنند، ولی همنوعانشان میتوانند بیش از انسان عامل ازبین رفتنشان شوند. مرگ توسط همنوعانشان صرفاً یک رخداد طبیعی است که در ایران تا به حال ما از آن مطلع نبودیم ولی درعین حال در میان پلنگها شایع و گسترده است و به ما نشان داد: مرگ و میر گسترده مادهها توسط همنوعان در ایران نیز محتمل است.
اینکه بگوییم چون ما در طبیعت لاشه پلنگ نمیبینیم پس چنین اتفاقی هم هیچوقت رخ نمیدهد، یک حرف غیرمستند از نظر علمی است چرا که ۱- در طبیعت به ندرت کسی لاشه پلنگ میبیند، ۲- اگر لاشهای هم دیده شود معمولاً هیچگاه دقیق و علمی مورد کالبدگشایی قرار نمیگیرد و ۳- اگر ما موارد مرگ و میر طبیعی پلنگها را قبول نکنیم، احتمالاً باید بگوییم که کوههای توچال هم ۲۰ پلنگ دارد، چون ظاهراً پلنگها نمیمیرند، مگر آنکه قلاده داشته باشند!!
آیا حضور در زیستگاه پلنگها باعث ناامنی میشود؟
این پرسش به کرات مطرح شده است. اثبات ناامنی نیازمند دلیل و مدرک است. تیم پروژه طی سال گذشته و در حین زندهگیری در مسیرهای خاصی از پارک ملی تندوره، دوربینهای تلهای متعددی نصب کرد. بعنوان مثال در یک دره (از گفتن نام دره به دلیل حساسیت برای پلنگها معذوریم) پیش از زندهگیری حضور ۵ پلنگ تایید شد و در حین زندهگیری نیز ۶ پلنگ از جمله افراد قبلی در آن دره همچنان تردد میکردند. بررسی وضعیت قوچ و میشها نیز نشان میدهد که تعدادشان طی دو سال گذشته در آن دره ثابت بوده. (حدوداً ۶۰۰ فرد) تیم پروژه تاکنون دلیلی دال بر اختلال در منطقه مشاهده نکرده و تضمین این حرف نیز جمعیت پلنگ و طعمههایش است. البته علت مهم این مساله را باید در برنامهریزی دقیق و صحیح زندهگیری جستجو کرد. کل پروسه معمولاً دو هفته طول میکشد و تیم یک ماه از آن منطقه خارج میشود. جابجاییهای پلنگهای دارای ردیاب ماهوارهای نیز تاکنون نشان از الگوی منظم جابجایی و حفظ یک قلمرو دارد.
آیا ردیابی پلنگها یک اولویت است؟
در ظرف بیش از نیم قرن گذشته بیشتر از ۲۵۰ پلنگ در سرتاسر دنیا مجهز به ردیاب شدهاند. کشور ما متأسفانه علیرغم آنکه جمعیت عظیمی از زیرگونه پلنگ ایرانی را میزبانی میکند، به تازگی وارد این عرصه شده و این را باید حاصل کمکاری زیستشناسان و علاقمندان دانست. دانش زیستشناسی و حفاظت در دنیای امروز از این ابزار و فناوری مدرن به طور گستردهای استفاده میکند و پرسشی که امروز در برابر ما قرار دارد، این است که آیا ما هم میخواهیم مسیری را که دنیا نیم قرن پیش آغاز کرده، دنبال کنیم یا همچنان درصدد هستیم که در خیالات و تصورات خود غوطهور بمانیم و بگوییم پلنگ را از روی حدسیات میشناسیم؟
آنچه ما امروز درباره پلنگ در ایران میدانیم، بیش از واقعیت مبتنی بر تصورات و حدسیات است. نتایج ردیابهای نصب شده روی پلنگها اطلاعاتی کاملاً متناقض با باورهای پیشین نشان میدهند. نتایج این پروژه به تفصیل در آینده تشریح خواهد شد با این حال صرفاً یک مثال از یافتههای مقدماتی نشان از آن دارد که پلنگهای ایرانی برخلاف تصور عموم، به سالی ۶۰ طعمه نیاز ندارند. پلنگهای دارای ردیاب در تندوره که از پرطعمهترین مناطق کشور است، درسال حدوداً ۷۰ درصد این رقم شکار میکنند. این بدان معناست که هر منطقه میتواند ۳۰ درصد بیش از برآوردهای پیشین در خود پلنگ داشته باشد.
سخن پایانی
تاکنون تعدادی از مجموع ۱۶۸ پلنگی که در جنوب آفریقا به منظور ردیابی صاحب گردنبند شدهاند، در طول مدت زمان مطالعه از دست رفتهاند. اگر برای هر یک پلنگی که کشتهشده (و همگی مجهز به ردیاب بودهاند)، علاقمندان و رسانههای آن کشورها نیز مثل عدهای از طرفداران در ایران ۱۲ روز مداوم شایعه و فرضیه درست میکردند (از زمان تلفشدن ماده پلنگ تندوره تا انتشار نتایج کالبدگشایی) به طور قطع مجموعاً نزدیک به ۶ سال این جدلها به طول میانجامید. آیا ما نمیبایست در این برهه رویکرد منطقیتر و فنیتری را در پیش بگیریم تا بتوانیم از یکی از ارزشمندترین گونههای حیاتوحش سرزمینمان حفاظت کنیم؟
مرگ و میر جانوران در طبیعت رخ میدهد، بدون آنکه ما متوجه شویم. اما اگر میخواهیم علل این مرگ و میر را بدانیم، نصب ردیاب یکی از بهترین راهکارهاست. جانوران متولد میشوند و میمیرند، نه بخاطر ردیاب، ردیابها صرفاً این شانس را به ما میدهند که دانش خودمان را از واقعیت و به منظور حفاظت بیشتر کنیم. امروزه پروژههای متعددی با نصب ردیاب روی گربه شنی، روباه شنی، یوز، گرگ، زاغ بور، لاکپشت فراتی، کرکس، درنای سیبری، لاکپشت عقابی، هوبره و میش مرغ در کشور به پایان رسیده یا در شرف آغاز است. درنظر گرفتن دانش فنی تیم این پروژهها و نظارت کامل بر اجرا و نتایج توسط سازمانهای مسئول باید صورت گیرد، اما شکی نیست که تاریخ مصرف دانش مبتنی بر حدس و تصورات به پایان رسیده و این فناوریهای روز دنیا هستند که مطالعات حیاتوحش را در نهتنها ایران بلکه در هر جای دیگر از این کره خاکی متحول خواهند ساخت. ما نمیتوانیم و نباید به دلایل شخصی، حفاظت و مدیریت حیاتوحش را از ارزشمندترین ابزار تحقیقاتیاش جدا کنیم.
منبع:دیجی کالا
No tags for this post.