دانشگاه کارآفرین؛ نیاز عرصه علوم انسانی کشور

علوم انسانی مجموعه فراگیری است با زیرمجموعه‌های متعدد و مختلف و عنوان عامی که بر همه آنها اطلاق می‌شود شاید بیش از حد کلی است. به عبارت دیگر، در حالی که علوم انسانی از رشته‌هایی همچون حسابداری و اقتصاد و مدیریت گرفته تا ادبیات و تاریخ، تا علوم سیاسی و علوم اجتماعی و روانشناسی و فلسفه را در برمی‌گیرد و هر کدام از این رشته‌ها نیز زیرشاخه‌هایی دارند که به مباحثی کاملاً خاص خود و متمایز از دیگر زیرشاخه‌ها و رشته‌ها می‌پردازند، دشوار خواهد بود که همه این رشته‌ها را با هم مورد ارزیابی قرار داد. اما با این وجود و فارغ از اختلافی که میان این رشته‌ها وجود دارد خبرگزاری علم و فرهنگ در گفتگو با دکتر غلامرضا ذکیانی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و معاون فرهنگی و اجتماعی سابق این دانشگاه به بررسی وضعیت علوم انسانی در کشور و راه‌های ارتقای این علوم پرداخته است که ماحصل این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

ارزیابی شما از وضعیت علوم انسانی در کشور ما چیست و مشکلات و ضعف‌های اصلی این علوم را چه می‌دانید؟

وضعیت علوم انسانی به طور عام از دو جهت مبنایی و کارکردی قابل بررسی است. از جهت مباحث مبنایی و تئوریک ما وضعیت چندان مناسبی در علوم انسانی نداریم و می‌توان گفت که دچار یک عقب‌افتادگی هستیم. برای حل مشکل مبنایی و تئوریک در علوم انسانی لازم است که دانشمندان ما از یک سو با سنت‌های فکری ایرانی و اسلامی و از سوی دیگر نیز با جریان‌های فکری عصر مدرن عمیقاً آشنا شوند. آشنایی عمیق با هر دوی این سنت‌ها می‌تواند زمینه‌ای باشد که با عینک و ابزار روش‌های جدید، سنت بومی را واکاوی کرده و ضمن شکل‌دهی به مبانی تئوریک به یافته‌های ارزشمندی دست یابند.

مرحوم علامه طباطبایی و شهید مطهری از جمله اندیشمندانی بوده‌اند که به همین شیوه عمل کرده‌اند. این دو بزرگوار با سنت فلسفی و دینی ما عمیقاً آشنا بودند اما خود را بر سنت‌های غربی نبستند، بلکه اتفاقاً نسبت به سنت موجود در غرب که در آن زمان مارکسیسم بود گشودگی داشتند. ایشان بدون هیچ هراسی به سراغ مارکسیسم رفتند و آن را از کتاب‌های اصلی آن مطالعه کرده و به دلیل اطمینانی که نسبت به سنت خود داشتند و در عین حال با گشودگی نسبت به مارکسیسم برخورد کرده بودند، هم توانستند به ایده‌ها و تئوری‌های نوی در مقام بازشناس سنت اسلامی دست یابند و هم با تکیه بر همین ایده‌ها راهی برای گذر از مارکسیسم بگشایند.

برای حل مشکل مبنایی و تئوریک در علوم انسانی لازم است که دانشمندان ما از یک سو با سنت‌های فکری ایرانی و اسلامی و از سوی دیگر نیز با جریان‌های فکری عصر مدرن عمیقاً آشنا شوند.

باید اعتراف کنیم که همین امروز نیز با این که 50 سال از نوشته شدن کتاب اصول فلسفه علامه طباطبایی با پاورقی‌های استاد مطهری گذشته است ما هنوز داریم از همان ایده‌ها استفاده می‌کنیم. ایده‌هایی همچون بحث اعتبارات، بحث اصالت جامعه و … که حاصل آشنایی هم با سنت مدرن و هم سنت خودی بوده و نائل شدن بدانها پیش از آن مقدور نبوده است. همین الان نیز دانشمندانی که نه آن عمق در شناخت سنت خودمان را دارند و نه آن جدیت در شناخت دنیای غرب را، هنوز به آن ایده‌ها، به آن روشنگری‌ها و به آن اعماق نرسیده‌اند.

رفع بخشی از عقب‌افتادگی ما در مباحث علوم انسانی و علوم اجتماعی جز از این طریق حاصل نمی‌شود که دانشمندان ما در رفت و آمد و گفتگو میان دو سنت بومی و غربی بتوانند گنجینه‌ها و گوهرهایی فکری استخراج و ارائه کنند.

 

از جهت کارکردی ـ که عموماً نیز مورد توجه جدی قرار نمی‌گیرد ـ ارزیابی شما از وضعیت علوم انسانی چیست و چه راهکارهایی را برای ارتقای این علوم از این جهت پیشنهاد می‌کنید؟

در این مورد نکته این است که باید توجه کرد که علوم انسانی فقط مباحث تئوریک و مبنایی نیست. علوم انسانی مباحثی کاملاً کاربردی و مبتلا به در جامعه دارد که اتفاقاً اگر نگوییم همه دانشگاه‌ها در دنیا، باید گفت اغلب آنها برای حل همین معضلات تأسیس شده‌اند. این دانشگاه‌ها هر روز در حال تنظیم و اصلاح خود برای حل بهتر معضلات جامعه هستند.

برای توضیح بهتر این مطلب لازم است که دو مقدمه را عرض کنم. مقدمه اول این که دانشگاه‌ها تاکنون سه نسل را پشت سر گذاشته‌اند. نخستین دانشگاه‌ها و به عبارت دیگر دانشگاه‌های نسل نخست آموزش‌محور بوده و صرفاً به منظور ارائه امور آموزشی تأسیس شده بودند. نسل دوم دانشگاه‌ها با ملاحظه عدم کارایی دانشگاه‌های نسل نخست، دانشگاه‌های پژوهش‌محور شدند. اما امروز دوران دانشگاه‌های پژوهش‌محور نیز گذشته و نسل جدیدی از دانشگاه، به عنوان دانشگاه کارآفرین مطرح است که کارآفرینی اساس رویکرد آن را تشکیل می‌دهد. داشتن رویکرد کارآفرینی یعنی این که دانشگاه‌ها به نیازهای بالفعل و واقعی جامعه ناظر باشند.

مقدمه دوم این است که نیازهای جامعه هیچگاه مطلقاً متوقف نمی‌شود. جامعه هر روز با توجه به شرایط جدیدی که تجربه می‌کند با نیازهای جدیدی نیز مواجه است. ما هر روز شاهد اختلاط‌ها، تألیف‌ها و ترکیباتی میان گروه‌های مختلف یک جامعه یا جوامع مختلف هستیم، ما امروزه شاهد پیدایش تکنولوژی‌های جدیدی هستیم که هر روز در حال تغییر دادن فضای جامعه هستند و شرایط جدیدی را برای آن ایجاد می‌کنند. هر چیز جدیدی نیز که در دنیا روی می‌دهد سبب پیدایش نیازهای جدیدی می‌شود. روزی بود که تلفن همراه نبود و ما نیازهایی را نداشتیم،، اما از روزی که تلفن همراه پیدا شده خب ما نیازهای جدیدی هم پیدا کرده‌ایم. امروزه شبکه‌های اجتماعی شکل زیست ما را تغییر داده و نیازها و ضرورت‌هایی را پیش روی‌مان قرار داده است. 

بر اساس این دو مقدمه اگر بگوییم که دانشگاه باید خود را موظف به حل مشکلات جامعه بداند و جامعه نیز دارای نیازهای متحول، پویا و روزآمدی است نتیجه این می‌شود که دانشگاه باید خود را متولی حل مشکلات نو به نو جامعه بداند. اگر دانشگاه واقعاً چنین رسالتی در حوزه علوم اجتماعی برای خود قائل باشد ـ چنان که در حوزه علوم فنی و پایه و علوم تجربی ـ قطعاً این دانشگاه باید به نحوی پویا نیروهای متخصص خود را ناظر به نیازهای روز جامعه تربیت کند. همچنان که یک دانشجوی رشته کامپیوتر نیازی به آشنایی با یک سیستم عامل از رده خارج شده و ناکارآمد را ندارد، ما باید در سایر رشته‌ها، از جمله رشته‌های علوم انسانی نیز یک چنین ملاحظه‌ای را داشته باشیم و به سمت دانشگاه کارآفرین حرکت کنیم.

دانشگاه کارآفرین یعنی دانشگاهی که کاملاً از طرفی نیازهای جامعه را بشناسد و از طرفی دانشجویان خود را نسبت به آن نیازها تربیت و مهارت‌های روز را به آنها منتقل کند. مهارت‌های روز نیز به مهارت‌های عمومی (شامل مهارت‌های زندگی، مهارت‌های رایانه، مهارت‌های کارآفرینی و آشنایی با یکی از زبان‌های خارجی) و مهارت‌های اختصاصی (مهارت‌های فنی مربوط به هر رشته خاص) تقسیم می‌شود و دانشجویان باید با آشنایی با این مهارت‌ها در مقاطع مختلف، بتوانند به محض اتمام تحصیلات محل اشتغالی برای خود فراهم و یا این که برای خودشان کارآفرینی کنند.

باید فاصله میان دانشگاه و جامعه پر شود… دانشگاه باید خود را موظف به حل نیازهای اجتماعی و اقتصادی و مجموعه موضوعات و مسائلی بداند که در جامعه جریان دارد و تحت عنوان علوم انسانی این مسائل مورد بررسی قرار می‌گیرد. 

در شرایطی که دانشگاه‌های ما هنوز برای گذر از آموزش‌محوری به پژوهش‌محوری دچار چالش و مشکل هستند، ما به چه پیش‌نیازهایی برای تحقق دانشگاه کارآفرین در عرصه علوم انسانی به عنوان نسل سوم دانشگاه‌ها، نیاز داریم؟

در واقع ما باید فرآیند بسیار پیچیده و بسیار دشواری را پشت سر بگذاریم، اما خلاصه و بیان ساده آن این است که باید فاصله میان دانشگاه و جامعه پر شود. این فاصله از هر دو جهت وجود دارد. جامعه ما به دلایل متعدد تاریخی، حداقل در عرصه علوم انسانی و اجتماعی چندان احساس نیاز به دانشگاه ندارد و این موضوعی است که کمتر بدان پرداخته شده و قابل بررسی است. فاصله میان دانشگاه و جامعه هم از این جهت باید پر شود و هم این که دانشگاه باید خود را موظف به حل نیازهای اجتماعی و اقتصادی و مجموعه موضوعات و مسائلی بداند که در جامعه جریان دارد و تحت عنوان علوم انسانی این مسائل مورد بررسی قرار می‌گیرد. 

حقیقتاً چون انقلاب ما نشان داده که در حوزه‌های مختلف می‌تواند کاری شبیه معجزه را به انجام برساند در این مورد هم چنین انتظاری وجود دارد. به عبارتی دیگر امیدواریم که با درکی که در دانشگاه‌ها نسبت به ضرورت داشتن رویکردی کارآفرین پیدا می‌شود شاهد اقداماتی معجزه‌آسا برای طی کردن آن فرآیند پیچیده و دشوار باشیم.

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا