باستانشناسي، عتيقه شناسي نيست
سجادي كه مجموعهاي از علوم ميان رشتهاي باستانشناسي از قبيل انسانشناسي استخواني، گياه باستانشناسي، مطالعات باستانشناسي روي سنگهاي قيمتي را در شهر سوخته راه انداخته، يكي از شناختهترين باستانشناسان جهان است و تاكنون علاوه بر فعاليتهاي باستانشناسي در ايران، محوطههاي باستانشناسي ديگري را در ايتاليا و ديگر كشورهاي جهان حفاري كرده است.
براي اينكه درباره علم باستانشناسي و پيوستگي آن با ساير علوم بيشتر بدانيم، هيچكس را بهتر از دكتر سجادي نيافتيم.
آقاي دكتر، شايد خيلي از ما وقتي صحبت از باستانشناسي ميشود، آن را بيشتر مرتبط با حوزه تاريخ، فرهنگ و هنر و… بدانيم اما همانطور كه از عنوان اين رشته برميآيد باستانشناسي يك علم است. بنابراين فكر ميكنم بهتر است در ابتدا تعريفي از باستانشناسي وچرايي نامگذاري آن به عنوان يك علم ارائه دهيد.
اجازه دهيد ابتدا به اين نكته خاص بپردازم كه شايد پاسخهاي من به پرسشهاي شما در اين زمينه نااميدكننده و خارج از چارچوبي باشد كه شما به عنوان باستانشناس ميشناسيد يا ارزيابي ميكنيد زيرا در مجموع و با شناختي كه از توجه عمومي به باستانشناسي دارم، تصور ميكنم پاسخ به برخي پرسشهاي شما از اين قواعد و شكلهاي معمول خارج باشد.
در هر صورت ميخواهم به اين پرسش من در باره علمي بودن باستانشناسي و تعريفي از آن پاسخ دهيد.
در اين صورت بايد بگويم باستانشناسي علمي است كه با بسياري از دانشها و علوم بشري گره خورده است. در حقيقت باستانشناسي در حوزه تاريخ، فرهنگ، هنر، معماري و امثالهم نيست بلكه تغذيهكننده آنهاست.
در واقع اگر باستانشناسي نبود، بيش از 99 درصد تاريخ بشر گم ميشد زيرا تاريخ را تنها ميتوانيم از حدود چهار يا پنج هزار سال پيش و از دوران آغاز نگارش شروع كنيم كه اين مدت زمان در قياس با بيش از 3.5 ميليون سال سابقه بشر در روي كره زمين قابل مقايسه نيست.
يكي از باستانشناسان بزرگ، برايان فاگان در پاسخ به اين سوال كه آيا باستانشناسي علم است پاسخ ميدهد آري و جواب اين سوال كاملا مثبت است. از آنجا كه باستانشناسي به منظور كشفيات و تحقيقات و تحليل دادههاي مربوط به آثار و بقاياي جوامع به طريق علمي كمك ميكند، يك علم به شمار ميآيد، ولي از آن جهت كه به عنوان بخشي از مردمشناسي به بررسي و مطالعه افكار و عقايد غيرملموس و نامحسوس فلسفي و همچنين باورهاي مذهبي يك جامعه ميپردازد، نميتواند يك علم باشد. براي بسياري از افراد و حتي محققان علوم ديگر، باستانشناسان كارهايي انجام ميدهند كه زائد است و شايد بيمعنا و مخرب نيز ارزيابي شود.
متاسفانه عملكرد بعضي باستانشناسان دو سده گذشته كه برخي از آنها تنها دلالهاي موزهها و كلكسيونرها و برخي نيز عوامل خبرچيني و جاسوسي كشورهاي امپرياليستي در كشورهايي با فرهنگ غني و باستاني بوده اند نيز به اين جو و طرز تفكر كمك زيادي كرده است.
استعمارگران هم براي پركردن موزههاي خود و هم براي ساير مقاصد استعماري نه تنها در خاورميانه و آفريقا بلكه حتي در استراليا و آمريكا نيز از اين علم و حربه استفاده فراوان كردهاند و به محض جايگيري اوليه و اثبات خود در محل كه همراه كشتارهاي خونين و نسل كشي مردم بومي اين سرزمينها بوده، بلافاصله به غارت آثار فرهنگي و تمدني آنان پرداخته و حتي قبور اين مردم نيز از دست آنان رهايي پيدا نكردهاند بنابراين طبيعي است تصوير غلطي از باستانشناس و باستانشناسي در اذهان برخي افراد جا گيرد و اگر به اينگونه مسائل، پرسشها و درخواستهاي عوامانه و غيرعلمي را نيز اضافه كنيد اين تصوير خدشه بيشتري برميدارد.
حتي امروزه و به عنوان مثال وقتي در جايي شما خود را باستانشناس معرفي ميكنيد، با سيل پرسشهايي چون آيا شما از كتابهاي قديمي براي كشفيات خود بهره ميگيريد؟ من يك ظرف مسي قديمي از مادر بزرگم به ارث بردهام، قيمت آن چند است؟ در ده ما تپهاي هست كه طلسم شده آيا شما ميتوانيد اين طلسم را بشكنيد؟ روبهرو شويد و وقتي شما پاسخ ميدهيد از انجام اين گونه كارها ناتوانيد با بهت و حيرت به شما نگاه ميكنند و احتمالا از خود ميپرسند كه اين چگونه باستانشناسي است كه قادر به پاسخگويي به اين سوالات ساده نيست.
به همين دليل و با توجه به ناآگاهي از رسالت علم باستانشناسي است كه برخي افراد اختصاص بودجه و سرمايهگذاري در باستانشناسي را صرف هزينههاي زائد ميدانند و حتي بعضي ديگر، باستانشناسان را كهنهپرستان تندخويي به شمار ميآورند كه ميان آت و آشغالها غوطه ورند و واله و شيداي استخوانهاي پوسيده و ظرفهاي شكسته هستند.
در خوشبينانهترين وجه نيز باستانشناسان حداكثر با نام عتيقهشناس شناخته ميشوند و در نتيجه تفاوتهاي عظيمي كه بين اين دو وجود دارد، ناديده گرفته ميشود. در مقابل اينگونه تفكرات، نظرات ديگري وجود دارد كه باستانشناس را كسي ميداند كه آنچه در زمان گذشته محو شده را مجدد و با خرسندي حاصل از يك آفرينش احيا ميكند بنابراين در مقابل آن نظريههاي افراطي ابتدا بايد بدانيم كه باستانشناسي دقيقا به چه معناست؟ واژه آركئولوژي Archaeology از كلمه يوناني آرخايالوژيا arkhaialogia آمده كه در اصل به معناي مباحثه درباره چيزهاي قديمي است؛ اما امروزه به معناي مطالعه گذشته انسان از طريق موادي است كه از او به جا مانده است و بالاخره بايد بگوييم كه بنا به قول يكي از باستانشناسان معتبر و معاصر انگليسي، باستانشناسي يك پژوهش دائمي و پايدار است؛ مسافرتي دائم و ابدي است كه به مقصد حقيقي و كاملي نميرسد.
در باستانشناسي هر كاري تنها كوششي است براي رسيدن به يك نتيجه مطلوب علمي و البته و هيچ چيزي نهايي و كامل نيست.
وجود فناوريهاي جديد چقدر ميتواند به كشف محوطههاي باستاني كمك كند، مثلا وجود ابزاري همچون ماهوارهها يا گوگل ارث تا چه حد در پيداكردن مناطق جديد موثر هستند و بهطوركلي چقدر استفاده از علوم وفناوريهاي روز در پيشبرد باستانشناسي موثر است؟ مثلا براي كاوش در يك منطقه چه ابزارهاي علمي مورد نياز است ودر ادامه و در مراحل مختلف كار، تيم حاضر در محل چقدر به ابزار و دستگاههاي فني و علمي وابسته هستند؟
پيشرفتهاي علمي بشر در اين اواخر، داستان كار و مطالعه دادههاي باستاني را بهكلي دگرگون كرده است. روشهاي گوناگون و وسايل مختلفي براي كشف آثار باستاني وجود دارد كه از سده هجدهم به بعد، مراحل مختلفي را پيموده است.
بررسي و شناسايي نخستين آثار باستاني ايران كه بهصورت سيستماتيك انجام گرفت، توسط اورل اشتين بود. اشتين براي انجام بررسيهاي خود با شتر مسافرت ميكرد و علاوه بر خدمتكاران خود، يك نقشهبردار هندي نيز در معيت خود داشت.
وسايلي كه وي براي انجام كار خود داشت، منحصر بود به دفترچههاي گزارشنويسي، نقشه اماكن مورد نظر، متر، دوربين عكاسي و نقشهبرداري و چند عدد بيل و كلنگ. وي تنها از يك روش ساده، يعني راهپيمايي و پرسوجو براي شناخت آثار استفاده ميكرد و تازه اين يكي از آخرين روشهاي موجود زمان خود براي انجام يك بررسي و اكتشاف بوده است.
وسايل همراه باستانشناسان امروز بسيار متفاوت است: اتومبيل، هليكوپتر، دوربينهاي ديجيتال، عكسهاي هوايي و ماهوارهاي، GPS، رايانه دستي، دستگاههاي مطالعات ژئوفيزيكي و ساير اشيا و وسايل اينچنيني. امروزه در اختيار داشتن چنين وسايل و تجهيزاتي تقريبا در تمام مراحل كار تيمهاي اكتشافي كه در باستانشناسي اصطلاحا به آن بررسي ميداني گفته ميشود، الزامي است.
در حال حاضر، دو مورد اساسي در كشف آثار مورد نظر اوليه قرار ميگيرند كه عبارتند از بررسي ميداني، چگونگي پراكندگي محوطههاي باستاني و ارتباط آنها با وضعيت جغرافيايي طبيعي و محيط زيست اطراف و دوم ارزيابي محوطه كه شامل گردآوري دادهها و جمعآوري نمونههاي پراكنده در روي محوطه و ثبت و ضبط و مستندسازي دقيق مواد فرهنگي است.
بايد بگويم برخي باستانشناسان به نوعي باستانشناسي غيرمخرب روي آوردهاند. پيش از اينكه به صحبت خود ادامه دهيم، اشاره ميكنم كه اصولا باستانشناسان تخريبكننده و مخرب هستند، چون وقتي يك محل باستاني ـ فرقي نميكند كه متعلق به چه برههاي از زمان باشد ـ حفاري ميشود، تمامي آثار آن محل، بجز آثار منقول كه به موزهها منتقل ميشوند، از بين ميروند و اگر در كار گزارش و مستندسازي اين محل يا آثار، كوتاهي كرده باشد، تمام آنچه بوده، از بين ميرود و غيرقابل احيا ميشود، به همين سبب برخي باستانشناسان معتقد به انجام باستانشناسي بدون حفاري يا حتي گردآوري مواد و آثار از روي محوطهها هستند.
اينگونه روشها معمولا با عنوان سنجش از راه دور خوانده ميشوند كه عبارتند از عكسبرداريهاي هوايي، روشهاي مغناطيسي و رادارهاي تشخيص جنبي كه استفاده از مجموعه آنها، اطلاعات دقيقي در مورد يك محل باستاني را بهدست ميدهند. با استفاده از اين روشهاي غيرتخريبي و بخصوص استفاده از عكسهاي هوايي، هزاران محوطه باستاني كه هيچگونه اثر و نشانهاي از آنها پيدا نبوده، به نقشههاي باستاني جهان راه پيدا كرده است.
نخستین نمونههای عكسبرداری هوايی از آثار باستانی توسط شخصی به نام گوردون ویلی در كشور پرو انجام گرفته كه منجر به كشف 350 محوطه باستانی شده است. استفاده از عكسهای هوايی برای شناسايی آثار باستانی در ایران نخستین بار توسط اریك اشمیت انجام شد.
توضیح آنكه عكسهای هوايی سازمان نقشهبرداری كه با مقیاسهای يك به 50000 و بعدا يك به 20000 تهیه شده كارايی چندانی در باستانشناسی ندارند، بلكه در این زمینه باید عكسبردای هوايی تخصصی باستانشناسی انجام شود. همانطور كه گفتم اشمیت مبتكر انجام این كار بود و با پرواز در مناطق غربی، شمالغربی و شمال شرقی ایران حدود 100 عكس از محوطههای شناخته شده و در مواردی ناشناخته باستانی ایران در سالهای بین 1932 تا 1937 میلادی یعنی 1314 تا 1317 خورشیدی انجام داد.
پس از آن هیچ عكسبرداری دیگر تخصصی باستانشناسانه در ایران جز كار جورج كرستر در آغاز دهه 50 خورشیدی را نميتوان يافت اما میتوانیم به عكسهای هوايی منطقه و شهر بم كه پس از زلزله تاسفبار ان شهر توسط آقای دكتر شهریار عدل گرفته شد اشاره كنیم و دیگر از عكسهای باارزش هوايی از شهرها و محوطههای باستانی سراغ ندارم تا اینكه در سال 1389 در كنفرانسی كه به ابتكار پژوهشكده باستانشناسی انجام گرفت شاهد یك سخنرانی درباره عكسهای هوايی بسیار گویايی كه در خوزستان گرفته شده بود بودم كه با كمال تاسف از نام و نشان عكاسان یا موسسهای كه این كار را كرده با خبر نیستم.
روشهاي ديگر بررسي غير تخريبي، هزينههاي بسياري ميطلبد كه گروههاي باستانشناسي قادر به تامين آن نيستند، اگر چه در اين موارد، نتيجههاي حاصله بسيار پربار و قابل توجه هستند.
از جمله اين روشها استفاده از تصاوير فضايي و ماهوارهاي است كه بهخاطر هزينه بسيار بالاي آنها معمولا در تمام دنيا در اختيار ارتش است و ساير سازمانها تنها و اگر لزوم خاصي در ميان باشد، قادر به استفاده از آنها هستند.
يكي از نمونههاي بسيار جالب و مهم در استفاده از تصاوير فضايي يا ماهوارهاي مربوط به كشف يك محوطه باستاني با قدمت بيش از 3.7 ميليون سال پيش در كشور اتيوپي است كه طي آن، بقاياي انسان ريختهاي آسترولوپيتكوس پيدا شدند.
مثال ديگر از حضور و وجود علوم جديد و اثر مهم و تاثيرپذير آنها در باستانشناسي Deoxyribonucleic acid يا اسيدهاي هستهاي كه در بردارنده و منتقلكننده اطلاعات ژنتيكي در سلولهاي تمام موجودات زنده از درختان تا حشرات و انسانها هستند كه با نام DNA معروف شدهاند.
امروزه اهميت حفاظت و بهرهبرداري از تنوع زيستي در سالهاي اخير به طور گستردهاي به رسميت شناخته شده و منابع ژنتيكي به يكي از نگرانيها و مسائل عمده جهاني تبديل شده و يك نيروي محرك براي تصميمگيريهاي سياسي به شمار ميروند. مسائلي چون انقراض، فرسايشهاي ژنتيكي و امكانات حفاظت طولانيمدت تنوعات زيستي موضوع بسياري از كنفرانسهاي بينالمللي و موافقتنامهها شدهاند.
ظهور فناوريهاي جديد در تجزيه و تحليل دانههاي باستاني امكان استخراج و تكثيرDNA زغالهاي سوخته، خشك شده و گياهان باستاني را فراهم آورده است. در مجموع همانطور كه گفتم، استفاده از علوم و فنون و همچنين ابزارها و تكنولوژي جديد، مطالعات باستانشناسي را كاملا دگرگون ساختهاند.
لطفا براي خوانندگان ما نمونههايي از كاربرد فناوريهاي جديد را در باستانشناسي بيان كنيد و بفرماييد كه آيا در كشور ما ظرفيت و زير ساختهاي مناسب براي استفاده از تكنولوژي مدرن در پژوهشهاي باستانشناسي وجود دارد؟
ميدانيد پيش از اينكه ما كار خود را در شهر سوخته آغاز كنيم، يك گروه ايتاليايي در آنجا كار ميكرد كه از نظر تركيب گروه علمي، يكي از قويترين گروههاي باستانشناسي بود كه در كشور فعاليت داشت.
من از نخستين مرحله شكل گيري گروه باستانشناسي شهر سوخته به اين مساله معتقد بودم كارهايي كه ما انجام ميدهيم، اگر داراي ارزشي بالاتر از كار گروه پيشين نباشد، نبايد از آن كمتر هم باشد و اين تصور پيش بيايد كه گروههاي ايراني قادر به انجام كارهايي كه خارجيان انجام ميدهند نيستند و از سوي ديگر هميشه معتقد بودهام كه استفاده از ساير متخصصان قدرت تجزيه و تحليل و درجه آگاهي باستانشناسان را در زمينههاي مختلف بالا ميبرد و به همين جهت در گروه خود، حسابي براي شركت متخصصان علوم ديگر باز كردم.
طبيعي است كه يك باستانشناس تنها در حوزه كاري خود، صاحب راي است، اما در يك حفاري باستانشناسي از دل خاك مواد و اشيا و ابزارهاي بسيار متفاوتي بيرون ميآيد كه تنها با تكيه به اطلاعات باستانشناسي نميتوان آنها را شناخت و يا تجزيه و تحليل كرد.
مثلا انواع دانههاي خوراكي كه پس از هزاران سال و اغلب به صورت سوخته بهدست ميآيند، همه تقريبا به يك شكل هستند. شناخت تفاوتهاي موجود بين گندم جو و يا مشكلتر از آن، انواع مختلف گندم در صلاحيت باستانشناس نيست و حال اگر در يك گروه باستانشناسي يك متخصص گياه باستانشناس وجود نداشته باشد، شما هرگز نخواهيد فهميد كه گندم پيدا كردهايد يا جو، گشنيز پيدا كردهايد يا يك گياه خودروي ديگر.
در اين حالت ممكن است شما بپرسيد خب فايده اينكه من بدانم اين گندم است يا جو چيست؟ سادهترين پاسخ آن است كه در آن صورت به رژيم غذايي مردم و در نتيجه نحوه تغذيه و پوسيدگي دندانها بر اثر تغذيه نامطلوب و كوتاهي عمر و به همين ترتيب ساير مسائل پي خواهيم برد. در غياب گياه باستانشناس وضعيت آب و هوايي و پوششهاي گياهي و تغييرات در تنوع زيستي و مسائلي از اين دست مبهم ميمانند و در نتيجه، اطلاعات باستانشناس از كاري كه كرده ناقص خواهد شد.
شما به عنوان يكي از شناخته شدهترين باستانشناسان جهان تاكنون علاوه بر فعاليتهاي باستانشناسي در ايران، در برنامههاي بررسي و كاوش تعدادي محوطههاي باستاني خارج از كشور هم شركت داشتهايد. آيا امكاناتي كه ما براي حفاريهايمان به كار ميگيريم، با آنچه در سايتها و مناطق معروف جهان استفاده ميشوند، مشابه است؟
بايد ديد منظور شما از امكانات چيست. اگر امكانات مالي و اعتباري را در نظر داشته باشيد بايد بگويم ما با همكاران خارجي خود امكانات برابري نداريم.
در مواردي اتفاق افتاده كه بهدليل دير رسيدن بودجه يا حتي نرسيدن آن، روساي هياتهاي باستانشناسي خودشان بخشهايي از بودجه را شخصا هزينه كردهاند، اگر چه در يك دوره خاص، هياتهايي هم بودهاند كه به لطف نزديكي به ادارهكننده پژوهشكده باستانشناسي داراي اعتبارات مالي مكفي بودهاند. از طرف ديگر، ناآگاهي و بياطلاعي برخي مسوولان از شكل و نفس كار باستانشناسي باعث سوءتعبيرهايي ميشود.
به عنوان مثال يكبار ما براي انبار كردن نمونههاي مواد مختلف بهدست آمده از كاوشها، 2000 جعبه مقوايي و حدود 100 عدد يخدان يونوليتي خريده بوديم، اما فروشنده كه معمولا اين قوطيها را به شيرينيفروشها ميفروخته، فاكتور 2000 جعبه شيريني داده بود.
مسوول امور مالي يكي از استانها تعجب كرده بود كه مگر يك گروه 20 نفره چقدر شيريني ميخورديا چقدر يخ مصرف ميكند! غافل از آن كه ما نه تنها شيريني نميخوريم بلكه هزينه غذاي خود را نيز از جيب خودمان پرداخت ميكنيم!. چارهاي جز اين نبود كه خواهش كرديم زحمت كشيده و براي ساعتي هم كه شده به آن صحراي بيآب و علف كه ما شبانه روز و با كمترين امكانات رفاهي و حتي آب مورد نياز كار ميكرديم، قدم رنجه فرمايند.
زماني كه تشريف آوردند ترتيبي داديم از كار ما بازديد كنند و در اين بازديدها، علاوه برمحلهاي حفاري، ايشان را براي بازديد به انبارهاي مختلف نيز برديم و در يكي از اين انبارها، ايشان در يكي از يخدانها را برداشت تا ببيند چقدر يخ ذخيره شده است، در كمال تعجب و ناباوري كه تبديل به يك ترس موقت نيز شده بود، با جمجمه و استخوانهاي يك انسان روبهرو شد و تازه فهميد كه اين قوطيها و جعبهها به چه كار ميآيند.
در اين زمينه گروههاي خارجي تا جايي كه من ميدانم، مشكلات خاصي ندارند. يعني حتي براي پول تاكسي خود تنها يك فاكتور ساده ميگيرند و به امور مالي تحويل ميدهند و بروكراسي در كار آنها نقش بسيار كوچك و ناچيزي دارد. مثال ديگر كه آن هم به هماندليل نبود آگاهي برخي مسوولان از نفس كار باستانشناسي است، اين كه باستانشناساني را كه به انجام كارهاي پژوهشي و علمي مشغولند را با سازندگان آبريزگاههاي عمومي در طول راهها و بزرگراههاي كشور يكي دانسته و مايلند قراردادهاي تحقيقاتي باستانشناسي را براساس متر مكعب خاكبرداري منعقد كنند!
از نظر امكانات ابزاري خب برخي گروههاي خارجي داراي وسايل و امكانات بسيار زيادتري نسبت به ما هستند، اما از نظر اعضا و متخصصان نسبت به نوع حفاري، دوره مورد نظر و محل حفاري اين امكانات نيز تفاوتهاي كوچكي وجود دارد اما اين تفاوتها همچنان كه گفتم، بيشتر به خاطر دوره مورد مطالعه، نوع محوطه و تاريخ آن است. امكانات ابزاري در انجام يك حفاري دوره پارينه سنگي با همان امكانات در حفاري يك محوطه پارينه سنگي يا پيش از تاريخي يا تاريخي يا اسلامي كاملا با همديگر متفاوت هستند.
نظرتان درباره حضور گروههاي باستانشناسي خارجي و هياتهاي مشترك ايراني ـ خارجي چيست؟
من از طرفداران همكاري با متخصصان غيرايراني هستم و معتقدم همكاري و همياري با گروههاي غيرايراني، نهتنها لازم است بلكه بسيار مهم نيز هست، زيرا به ارتقاي سطح آگاهي و علمي ما كمك فراوان ميكند و شايد از جمله معدود باستانشناساني باشم كه پس از انقلاب اسلامي از متخصصان غيرايراني با اجازه و توافق مسوولان رده بالاي ميراث فرهنگي، تحت ضوابطي بسيار دقيق و تعريف شده براي همكاري دعوت كردم و معتقدم در اين باره به هيچ وجه نبايد جزمي و دگم باشيم، اما در عين حال به اين نكته بسيار دقيق نيز توجه داشته باشيم كه مسحور تبحر و گفته كارشناسان درجه سه و چهار غيرايراني ـ كه در كشورهاي خود جايي در ميان محققان ندارند ـ نيز نشويم و در خوشبينانهترين وجه، محوطههاي باستاني بسيار مهم ايراني را آزمايشگاه دانشجويان دوره دكتراي غيرايراني كه مايلند روشهاي مختلف تحقيقاتي خود را در اينجا تجربه كنند، نسازيم.
تعداد اين متخصصان درجه دو خارجي منحصر به يك محوطه نيست و به عنوان مثال يكي از آنها كم و بيش حدود 10 سال در يكي از شهرهاي مركزي و مهم ايران مشغول كار بوده است و صرفنظر از آنكه در كشور خود در دنياي باستانشناسي وزنهاي بهشمار نميرود.
در كلاسهاي خود همواره از ايرانيان به عنوان آدمهاي بدوي و عقبمانده ياد ميكند و با زشتترين صفات از ما نام ميبرد و حال پس از پايان كار خود، آنطور كه شنيدهام و البته شايد تنها شايعه باشد كه بتازگي براي كار در يكي از مهمترين محوطههاي استان فارس ـ كه متعلق به دورهاي ديگري است ـ تقاضا كرده.
خب حالا بايد بررسي كنيم و ببينيم فايده اين آدم براي باستانشناسي ايران چيست؟ درخصوص استادان متبحر خارجي نيز بايد محتاط بود.
يكي از باستانشناسان بسيار متبحر خارجي كه طي سالهاي متمادي در ايران كار كرده است، نه تنها در كلاسهاي درس خود از عنوان مجعولي براي خليج فارس استفاده كرده بلكه دو جلد كتاب نيز با همين عنوان مجعول منتشر كرده كه چاپهاي متعددي داشته و امروزه به عنوان كتاب مرجع در رشته باستانشناسي در دانشگاههاي اروپايي و آمريكايي تدريس ميشود.
در تبحر و دارا بودن اطلاعات بسيار وسيع ايشان در زمينه باستانشناسي هيچ ترديدي نيست، اما بهرغم هشدارهاي متعدد باستانشناسان ايران و در راس همه، دكتر يوسف مجيدزاده كه اين نكته را سالها پيش در نشريه معتبر نشريه دانشگاهي «نشر دانش» مطرح كرده، پرسش اصلي آن است كه آيا امروزه حضور و كار اين فرد در ايران به نفع جامعه باستانشناسي ايران است يا به ضرر آن. به نظر من، طبعا پاسخ به اين پرسش بسيار روشن است.
پيشتر گفتم كه امروز دنيا ، دنياي مبادله علم است و حضور افراد غير ايراني و استفاده از تجربيات آنان براي ما بسيار مغتنم است اما گوش فرادادن و دنباله روي بدون چون و چرا از آنها بسيار غلط و غيرمنطقي است.
به طور معمول اعضاي يك گروه باستانشناسي را چه كساني تشكيل ميدهند؟
اعضاي گروه باستانشناسي را ـ صرف نظر از كارگران حفاري ـ باستانشناساني تشكيل ميدهند كه با همكاري و همياري متخصصان ساير علوم، كار بررسي و كاوش را انجام ميدهند.
ما در كشور خود فارغالتحصيل باستانشناسي، زيادتر از حد معمول داريم، ميگويم فارغالتحصيل چون تفاوت بزرگي بين باستانشناس و فارغالتحصيل باستانشناسي وجود دارد، در هر صورت با كمبود و حتي نبود شديد متخصصان ميان رشتهاي روبهرو هستيم.
باستانشناسي ايران چندسالي است كه بيمار شده و اگر قرار باشد وضع به همين منوال پيش رود اميدي به احياي علمي اين رشته نيست
توجه بفرماييد كه ما هيچ متخصصي با تحصيلات آكادميك در چهار رشته بسيار مهم مطالعات باستانشناسي -كه حضور آنها بخصوص در باستانشناسي پيش از تاريخ، يعني آسيبشناسي باستاني، گياه باستانشناس، جانور باستانشناس و انسانشناس فيزيكي بسيار مهم هست- نداريم؛ در حالي كه به خاطر وجود دانشگاههايي كه داراي رشته باستانشناسي هستند، تعداد فارغالتحصيلان اين رشته بسيار زياد است.
البته در برخي از اين زمينهها نيز مدعي بسيار زياد داريم و برخي از آنها از تجربيات علمي خود البته بدون ارائه هيچگونه سند معتبري در كشورهاي خارجي صحبت ميكنند و باز هم صد البته بازديدهاي خود از يك محوطه باستاني خارجي را به حساب فعاليتهاي علمي خود ميگذارند، اما متاسفانه هيچ كار مثبت يا قابل قبولي از آنان را در ايران مشاهده نكرده ايم.
چند سال پيش كه توفيق زيارت يكي از روساي محترم يكي از دانشگاههاي دولتي را داشتم، ايشان نظر مرا در مورد تاسيس رشته باستانشناسي خواستند و خدمتشان عرض كردم كه به نظر من، به جاي رشته باستانشناسي بايد رشتهاي در مورد مطالعات ميان رشتهاي باستانشناسي تاسيس كرد كه خلأ وجود آنها در باستانشناسي كشور كاملا محسوس است اما نتيجه آن بود كه در سال بعد، گروه باستانشناسي آن دانشگاه با كادري بسيار ضعيف تاسيس شد كه در بسياري از موارد، اطلاعات دانشجويان از استادان بيشتر هم بود!
آنطور كه در منابع مختلف آمده، شما براي نخستينبار در باستانشناسي ايران، لزوم كاربرد علوم ديگر در باستانشناسي را سال ۱۳۶۵ در مقالهاي مطرح كرديد و پس از آن، مجموعهاي از علوم ميان رشتهاي باستانشناسي از قبيل انسانشناسي استخواني، گياه باستانشناسي، مطالعات باستانشناسي روي سنگهاي قيمتي و… را در شهر سوخته راه اندازي كرديد. در نهايت هم تلاشهاي شما موجب شده اين مطالعات اكنون در بيشتر هيأتهاي باستانشناسي ايران انجام شود و در نهايت نهادينه شدن مطالعات زيستشناسي، گياهشناسي و بويژه انسانشناسي طوري دنبال شد كه در حال حاضر شهر سوخته داراي بزرگترين مجموعه انساني در سرتاسر ايران باشد.
من همواره بر اين نظر بودهام كه همكاري متخصصان مختلف علوم در باستانشناسي براي تكميل هر چه بيشتر مطالعات لازم است و كار در اين قالب براي ما نتايج خوبي هم به دنبال داشته است. براي مثال در گروه ما، كار مطالعات انسانشناسي جسماني به صورت مستمر و دائم انجام شد و البته در كنار انتشار مقالاتي به فارسي و زبانهاي ديگر، مهمترين نتيجه به دست آمده آن انتشار يك كتاب كامل در مورد اين مطالعات شد.
جالب است به شما بگويم پس از بيش از يكصد سال شروع باستانشناسي علمي در ايران اين نخستين و در حال حاضر تنها كتابي است كه در اين مقوله به بررسي مطالعات انسانشناسي جسمي پرداخته است و اين در حالي است كه مطالعات انسانشناسي از اركان اصلي كار باستانشناسي است؛ تا جايي كه در بسياري از كشورهاي ديگر، خود دروس باستانشناسي در قالب مطالعات انسانشناسي تدريس ميشوند.
در همان موقع، ما مطالعات مواد ارگانيكي را نيز در كار خود وارد كرديم يا به مطالعات آسيبشناسي باستاني نيز پرداختيم كه همه اين موارد و موارد اين چنيني ديگر در تاريخ باستانشناسي ايران كمسابقه يا حتي در مواردي مثل آسيبشناسي باستاني كاملا بيسابقه بوده است. در مورد چشم مصنوعي نيز همينطور است. ما تنها از ديدگاه باستانشناسي سنتي به آن نگاه نكردهايم بلكه حوزه تحقيقات خود را بسيار گسترش دادهايم.
قبر شماره 6705 كه چشم مصنوعي در آن پيدا شده، با استفاده از روشهاي سنتي و مرسوم در باستانشناسي و انسانشناسي و همراه ثبت و ضبط ديجيتال اسناد و مدارك پيدا شده در آن حفاري شد. بخشهاي بسياري از استخوانهاي بدن اسكلت باقيمانده و اين در حالي است كه جمجمه به خاطر آسيبهاي وارده در طول زمان و پيش از حفاري آن، صدمات فراواني خورده است.
شكستگيهاي فراواني بويژه در سمت راست جمجمه ديده ميشود. وجود يك چشم مصنوعي كه به شكل بسيار خوبي باقي مانده و حفاظت شده در حدقه چشم چپ اين جمجمه شكسته اهميت فوق العادهاي به آن داد و به اين سبب راغب شديم تا صورت اين انسان ناشناخته را بازسازي كنيم. تنها راه باز سازي صورت اين اسكلت، بازسازي سهبعدي آن از طريق سيتياسكن بوده است.
كارهاي اوليه اسكن اين جمجمه در مركز پزشكي فوق تخصصي نور در تهران و با استفاده از اسكنر CT64 زيمنس با هدف دستيابي به يك سلسله دادهها مانند اندازهگيري گرافيكي و مجازي قطعات استخوانها، جزئيات تصويري ساختار داخلي و همچنين تصاويري براي امكان انجام مطالعات آسيبشناسي باستاني انجام گرفت.
به خاطر آسيبهاي وارده به اسكلت، تصاوير بهدست آمده از طريق اسكن براي بازسازي جمجمه قبر شماره 6705 داراي اهميت اساسي بوده است. استفاده از رايانه سبب شد تا بدون كار در روي استخوانهاي اصلي شكننده جمجمه، صورت زن تدفين شماره 6705 بازسازي مجازي شود و از طريق آن، نحوه استفاده از چشم مصنوعي نيز روشن شود.
نظير اين كارها در موارد ديگر يعني مطالعات مواد ارگانيكي و مانند آن نيز انجام شده و در حال انجام هستند و نتايج آنها بتدريج منتشر ميشوند. طبيعي است اگر ما خود را تنها در كار باستانشناسي سنتي محدود ميكرديم، به بسياري از نتايج جالب توجه و علمي دست نمييافتيم و شايد انتشار منظم اين كارها بوده است كه شهر سوخته را به شكل يكي از محوطههاي شاخص ايراني در آورد.
به كهنترين چشم مصنوعي جهان كه در شهر سوخته پيدا شد، اشاره شد. بسياري داستان شهر سوخته را داستان كاوشهاي باستانشناسي شما ميدانند و معتقدند اگرچه پيش از انقلاب، هياتي متشكل از باستانشناسان ايتاليايي كاوشهاي شهر سوخته را آغاز كرده بودند؛ اما بيترديد آنچه شما در اين محوطه باستاني دنبال كرديد، به شناخته شدن شهر سوخته منجر شد. اما چه شد كه شما جذب اين منطقه كه به آن لقب بهشت باستانشناسان دادهاند، شديد؟
از حسنظن شما نسبت به خودم سپاسگزارم اما اخلاق حرفهاي من، كه متاسفانه اين روزها در دنياي باستانشناسي خريداري ندارد، حكم ميكند اضافه كنم اينكه ميگوييد شايد هيات ايتاليايي كار زيادي نكرده به نظر درست نميآيد و با وجود برخي انتقادها به كار اين هيات ـ كه بر همه هياتهاي باستانشناسي چه ايراني و چه خارجي وارد است ـ اين هيات كار خود را بخوبي انجام داده است و اتفاقا همین مساله یكی از مواردی بوده است كه ما سعی كردهایم كار خود را تا آنجا كه در توان ما بوده بخوبی انجام دهیم تا مشخص شود جوانان ایرانی (خودم كه وارد دوره پس از میانسالی شدهام را نمیگویم، بلكه تاكیدم بر جوانان ایرانی است) اگر بخوبی راهنمايی شوند نتایج ارزندهای نیز به دست میآورند.
اجازه دهید اعترافی بكنم كه شاید به مذاق برخی از همنسلان خودم خوش نیاید. من در برخی از مقالات و نوشتههای باستانشناسان بسیار جوان ایرانی نكاتی را میبینم كه شاید اصلا به فكر من و همنسلان من نیامده باشد. در این گونه مقالات میبینم كه این جوانان سختكوش و بدون ادعا، همان كارهای مدعیان ایرانی و غیرایرانی را به وجه بسیار خوب و مطلوبی انجام دادهاند و این یكی از دلایلی است كه امروزه برای نوشتن یك مقاله يا كتاب بسیار محتاطتر از سالهای پیش هستم.
از سوی دیگر میبینم كه برخی از همنسلان من، پیش یا بعد، با اندك آشنايی به یك زبان خارجی اصل و بنیاد یك مقاله تحقیقی و پژوهشی باستانشناسان خارجی را گرفته و برای ارتقای درجات علمی یا دانشگاهی به نام خود منتشر میكنند غافل از آنكه نسل جوانتر تنها به خاطر حرمت به آنان از نوشتن نقد یا رو كردن دست استاد مربوطه خودداری میكنند كه جای تحسین دارد.
این یكی از دلایلی بوده كه شخص خود من امروزه برای نوشتن هر واژه فكر میكنم! و البته چهبسا جوانانی نیز هستند كه قلمشان شیرین است، اما دارای هیچگونه مایه فرهنگی و باستانی نیستند و بنابراین سعی میكنند با تخریب پیشكسوتان و نه نقد علمی آنان برای خود جایگاهی دست و پا كنند. متاسفانه این پدیده با ابتكاریكی از اینان شدیدا در باستانشناسی ایران در حال گسترش است.
ما برايشناسايي و معرفي شهر سوخته كار خارقالعادهاي انجام ندادهايم و تنها كوشيدهايم به وظايف خود عمل كنيم و تازه نميدانم دراين كار تا چه اندازه موفق بودهايم. همه آن چيزي كه در شهر سوخته به عنوان يك استقرارگاه 5000 سال پيش وجود دارد، كم و بيش در ساير محوطههاي همزمان نيز موجود است، اما تفاوت اصلي شايد در آن باشد كه ما در شهر سوخته هيچ مادهاي، اگر چه ناچيز و به ظاهر بيمقدار را از نظر دور نميداريم.
به عنوان مثال چند سال پيش در ضمن حفاري يك قطعه نازك و كوچك، كموبيش10 سانتيمتري، تراشه چوب پيدا شد كه بسادگي ميتوانست از چشم باستانشناس مسوول حفاري يا كارگران به دور ماند، اما به همراه ساير زوايد جمعآوري شد و پس از بررسي و كار مشخص شد كه اين قطعه چوب بخشي از يك ابزار اندازهگيري با دقت نيم ميليمتر بوده است! حال اين را مقايسه كنيد با اشياي بسيار نفيس فلزي به دست آمده از يك تپه بسيار كوچك تقريبا يك هكتاري در 15 كيلومتري شهرسوخته كه مطالعه و معرفي آنها ميتواند گرههاي بسياري را از نظر چگونگي روند پيشرفت فن ذوب فلز، فلزگري و ريختهگري در فلات ايران را باز كند و به مراتب از اشياي شهرسوخته مهمتر است، اما تا امروز و پس از هفت يا هشت سال كار در اين محوطه، دريغ از انتشار يك صفحه، تكرار ميكنم يك صفحه در مورد اين اشيا و ابزار!
در اين خصوص بايد به نكته ديگري اشاره كنم و آن اين است كه گزارشهاي فني باستانشناسي براي غيرمتخصصان، كسلكننده و خوابآور هستند و به اعتباري، ما باستانشناسان براي خود مينويسيم. در شهر سوخته ما اين روش را كاملا دگرگون كرديم و دست به كاري كم سابقه در دنياي باستانشناسي ايران زديم.
يعني فكر كرديم انجام اين عمليات و كارها براي باستانشناسي بسيار مفيد است اما دانستن اندازههاي يك خشت يا ارتفاع يك ديوار براي مردم عادي و غيرمتخصص چه فايدهاي دارد؟ پاسخ بسيار روشن بود.
انتشار يك سلسله دفترهايي به زبان ساده و در عين حال علمي درباره اين كشفيات و به اين ترتيب، هر ساله حداقل يكي از اين دفترها را با سرمايه گروه باستانشناسي منتشر كرده و به رايگان در اختيار بازديدكنندگان گذاشتيم و به اين ترتيب، مردم و افراد غيرمتخصص نيز هم با شهر سوخته آشنا شدند، هم با باستانشناسي و هم با تمدن و فرهنگ خود و اين مساله در استان سيستان و بلوچستان آنچنان با اقبال عمومي روبهرو بوده كه هياتهاي ديگري نيز از آن تقليد كردهاند و اين باعث خوشحالي ما شده است. همين كارها بوده كه امروزه نام شهر سوخته در كتابهاي چهار مقطع تحصيلي راهنمايي، دبيرستاني، پيشدانشگاهي و دانشگاهي ظاهرو باعث شده اين محوطه باستاني هنوز در حال حفاري باشد و جزو عناوين درسي آكادميك دربيايد و اين در تاريخ باستانشناسي ايران بيسابقه است.
يافتههاي شهرسوخته بسيار فراوان است، اما لطفا درباره جديدترين يافته باستانشناسي مربوط به مسائل و موضوعات مختلف علم همچون پزشكي يا مهندسي و معماري در اين محوطه بگوييد.
تصور عاميانهاي كه رايج شده و بسيار غلط است، آن است كه بسياري از مردم بر اين تصورند كه گروه باستانشناسي شهر سوخته در هر فصل حفاري لزوما بايد يك كشف خارقالعاده بكند.
از سوي ديگر، ما دو فصل كاري را به دليل نبود اعتبار و بودجه لازم از دست دادهايم، بنابراين حرف تازهاي در اين مورد نداريم اما در حال حاضر مشغول آماده سازي بقيه گزارشهاي شهر سوخته هستيم كه اميدواريم مقامات محترم استان، چه استانداري و چه ميراث فرهنگي بودجه لازم جهت انتشار اين كتابها را فراهم كنند.
لازم به اشاره است كه بودجههاي مورد تقاضا براي انجام اين كارهاي فرهنگي بسيار ناچيز هستند و فراهم كردن آنها، هيچ فشاري را روي هر يك از نهادهاي دولتي فراهم نميآورد. من از اين فرصت استفاده ميكنم و از مقامات محترم استانداري و وكلاي محترم مردم استان در مجلس شوراي اسلامي تقاضا ميكنم بيش از اين اجازه ندهند كه كار در اين محوطه باستاني كه نه تنها باعث افتخار اين استان است و نه تنها در باستانشناسي ايران داراي جايگاه خاصي است بلكه بخشي از حلقه تكميلي روند شكل گيري تمدن جهاني است، به خاطر كمبود يا نبود اعتبار مالي لازم متوقف شود.
يادآوري ميكنم كه تعداد انتشارات گروه ما درباره شهر سوخته و تنها پس از 13 فصل حفاري (هر فصل حفاري بين 45 تا 75 روز است) به بيش از 100 عنوان به زبانهاي مختلف رسيده كه با احتساب مقالات و كتابهاي همكاران غير ايراني تعداد اين عناوين به حدود 300 عنوان ميرسد كه با يك بررسي ساده ميتوان به آساني با انتشارات ساير محوطههاي باستاني ديد كه واقعا حجم بسيار زيادي از اطلاعات در اين زمينه منتشر شده است.
گفتم كه در محوطه همسايه شهر سوخته پس از هفت يا هشت فصل حفاري حتي يك صفحه خبر قابل موثق منتشر نشده است.
چقدر احتمال كشف نمونهاي خاص واستثنايي را در ادامه كاوش در منطقه شهر سوخته ممكن ميدانيد؟
هميشه در دنياي باستانشناسي امكان بروز برخي كشفيات خارق العاده وجود دارد. اما امكان اينكه بتوانيم با قاطعيت در مورد اين مساله سخن بگوييم، كم است يا لااقل براي من كم است چون براساس و بنياد فكري علمي كه من از آن پيروي ميكنم هيچ زماني در پي رد يابي و پيدا كردن اشيا يا موارد استثنائي نميگردم بلكه آنچه براي من در تحقيقات باستانشناسي مهم است، دستيابي به برخي موارد ميراث مشترك انساني در تمام جهان است كه شهر سوخته نيز بخشي از آن را تشكيل ميدهد.
شهر سوخته مركز جهان باستاني نيست بلكه يكي از حلقههاي ارتباطي تمدن بشري در آغاز دوران شهرنشيني و تمدن روي كره زمين است. از سوي ديگر، شهر سوخته بسيار بزرگ است. محاسبات ما نشان داده است كه حفاري و اكتشاف اين محل با روشها و اطلاعات موجود بيشتر از 150 سال زمان (تكرار ميكنم با اطلاعات و دادههاي علمي امروزي) به طول ميانجامد، بنابراين روشن است كه براي تعيين تكليف نهايي اين شهر بايد منتظر تحقيقات نسلهاي آينده بود كه با تكنولوژي جديد و دانش بيشتر تمام اشتباهات ما را نيز تصحيح كند. از اين زمان گفته شده تخميني 150 سال نبايد هراسيد.
اشاره ميكنم كه مثلا از زمان آغاز كاوشهايي كه براي نخستينبار در سال 1848 ميلادي مورد تفحص قرار گرفت همين تعداد سال ميگذرد و هنوز ما تصوير روشني از وضعيت شوش در دست نداريم يا اينكه شهر معروف پمپئي از زماني كه نادر شاه به هندوستان حمله كرد تا امروز تحت حفاري و تحقيق است و هنوز اين تحقيقات، البته با روشهاي جديدتري در آنجا ادامه دارد.
با وجود امكانات وابزاري كه علم در اختيار باستانشناسي قرار داده است، آينده باستانشناسي دنيا و بخصوص ايران را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
با توجه به پيشرفتهاي بسيار سريع و غير قابل پيش بيني علمي و فني بسيار مشكل است كه بتوان در اين مورد اظهارنظر كرد.
در اصل ميتوانم بگويم باستانشناسان نسل من و روشهاي كاري آنان اگر به منوال حاضر پيش رود، به دلايل متعدد رو به انقراض است و تصور نميكنم بيش از سه يا حداكثر چهار نسل دوام آورند.
پيشرفتهاي فناوري و علمي موجود ايجاب ميكند كه ما باستانشناسان نيز در روشهاي كار خود، تجديد نظرهاي جدي به عمل آوريم. ياد آوري ميكنم كه تنها تا حدود 20 سال پيش، كاغذ كالك و قلم راپيد يكي از وسايل و ابزارهاي اجتنابناپذير در هر گروه باستانشناسي بوده است كه هر دوي آنها و ساير ابزار هاي اين چنيني در 20 سال گذشته از فهرست اشيا و لوازم مورد نياز گروههاي باستانشناسي ناپديد شدهاند.
اما درباره وضعيت باستانشناسي جهان از آنجا كه از وضعيت مطالعات باستانيشناسي در دنيا اطلاعات لازم را در دست ندارم، صلاحيت اظهار نظر در اين مورد را نيز در خود نميبينم، اگر چه با بازگشت به پرسشهاي اوليه شما در رابطه با تعريف باستانشناسي و باستانشناس شايد بتوان پاسخي نسبي را دريافت.
باستانشناسي ايران چندسالي است كه بيمار شده و اگر قرار باشد وضع به همين منوال پيش رود اميدي به احياي علمي اين رشته نيست و باستانشناسان حداكثر و در موارد بسيار اضطراري ميتوانند كارهاي كوچكي كرده يا تنها به علوم نظري بپردازند. اجازه دهيد در اين باره به همين مطالب بسنده كنيم و اين مساله را بيش از اين «حفاري باستانشناسانه» نكنيم.
No tags for this post.