چرا گاهی کنترل اضطراب غیر ممکن می شود؟
به گزارش سیناپرس، معمولا در هنگام اضطراب شدید قلب شروع به تپش سریعتر کرده، گلو بسته می شود و فکر می کند، دچار حمله قلبی شده است. برخی افراد هجوم اضطراب را مانند طوفانی توصیف می کنند که به تدریج شدت گرفته و به سرعت با سیلابی از احساس گناه و شرم همراه می شود. در این شرایط برخی افراد تصور می کنند به اندازه کافی قوی نیستند و نمی توانند زندگی را تحمل کنند.
از نظر علمی روان شناسان تاکید می کنند که دو نوع اضطراب وجود دارد: اولین مورد، تجربه اولیه اضطراب است و علائمی مانند تپش قلب و احساسات مضطرب رخ می دهد که ناراحت کننده اما کاملا بی ضرر هستند. در واقع داشتن برخی از افکار، احساسات یا تفکرات نگران کننده هیچ مشکلی، خطر یا پیامد مضری ندارند. در واقع، احساسات فیزیکی مرتبط با این شکل از اضطراب ناخوشایند هستند که ما را در جهان واقعی، هوشیار و آگاه نگه می دارند.
نوع دوم اضطراب شامل نحوه واکنش افراد به اضطراب نوع اول است. در حقیقت این دومین شکل از اضطراب است که افراد را به دردسر می اندازد.به گزارش سیناپرس، هنگامی که احساسات فیزیکی اولیه (ناخوشایند اما بی ضرر) خود را از اضطراب به عنوان دلیلی برای نگرانی درک می کنیم، دلهره ما باعث ترشح آدرنالین در جریان خون می شود. این فرایند باعث می شود که اضطراب ما بیشتر شود، که در نتیجه یک چرخه معیوب به وجود آمده و اضطراب فرد از کنترل خارج می شود.
به گزارش سیناپرس، عامل مهمی که باعث ایجاد و تداوم این چرخه می شود، دیدن اضطراب به عنوان عاملی است که نباید داشته باشیم. نیاز ما به رهایی از اضطراب علائم ما را افزایش می دهد. برای برخی افراد، اضطراب بیشتر شبیه بهمن است تا طوفان، زیرا شوک اولیه شناسایی لایههای شلی از زبالههای ذهنی و عاطفی را تکان می دهد و در ادامه این حجم از بهمن ذهنی زیاد شده و به فرد آسیب می زند.
بررسی موارد فوق یک سوال اساسی را ایجاد می کند: اگر تجربه اولیه اضطراب ذاتاً خطرناک نیست، بلکه صرفاً ناراحت کننده است، چرا ما را اینقدر ناراحت می کند؟
قانعکنندهترین توضیحی که برای این پارادوکس وجود دارد، این است که فرهنگ انسانی به کنترل شرایط وسواس دارد. امروز، ما برای همه چیز، از بازارهای مالی، انتخابات سیاسی و اپیدمی های آنفولانزا گرفته تا نتایج مسابقات ورزشی و آب و هوا، پیش بینی هایی داریم. علیرغم این واقعیت که چنین پیش بینی هایی به طور معمول با اختلاف زیادی نادرست هستند اما ما آنها را به دقت بررسی می کنیم.
به گزارش سیناپرس، ما انتظار داریم که احساسات ما کاملاً یکنواخت بوده و می خواهیم همیشه آرامش و شادی را احساس کنیم. در نتیجه، ما نمی توانیم ناراحتی یا خطر درک شده ناشی از احساس اضطراب و دلهره را کنترل کنیم.
ناتوانی ما در پذیرش طیف کاملی از احساسات عادی انسانی از جمله اضطراب نوع اول، باعث تشدید پریشانی ما و رسیدن به نوع دوم اضطراب می شود.
در واقع ما همه این کارها را انجام می دهیم زیرا فرهنگ ما نمی تواند عدم اطمینان را تحمل کند. ما ترجیح میدهیم آینده را پیشبینی کرده و خیالمان راحت باشد. ما به امنیت وسواس داریم و در چارچوب ثروت بی نظیر و بی سابقه امروزی، به احساس امنیت کاذب عادت کردهایم. در این شرایط هنگامی که تهدید می شویم به وحشت افتاده و احساس اضطراب داریم.
به گزارش سیناپرس، افرادی که در جهان سوم زندگی می کنند در مورد اضطراب دارای یک مزیت هستند زیرا کمتر انتظار امنیت یا رفاه دارند. به این ترتیب، زمانی که واقعیتی در اطرافشان اتفاق می افتد، به سادگی از سوی آن ها درک و به عنوان بخشی از زندگی پذیرفته می شود.
شاید به همین دلیل است که اضطراب در ایالات متحده بیشتر از سایر کشورهای روی زمین است، و کشورهای ثروتمندتر به طور قابل توجهی بدتر از کشورهایی هستند که منابع کمتری دارند.
مترجم: احسان محمدحسینی
منبع: psychologytoday