رمز گشایی از یک جعبه سیاه در بدن

به گزارش سیناپرس؛ همواره یکی از پیچیده ترین مقوله هایی که بشر با آن مواجه شده است، مغز و توانمندی های آن است؛ در گذشته این توده چربی که وزنی حدود یک و نیم کیلوگرم دارد، جعبه سیاه بدن محسوب می شده که امروزه تحقیقات جدیدتر تا حدی اسرار این جعبه سیاه را برای ما گشوده است.

یادگیری مهمترین توانایی مغز است که بشر بدون آن بی شک نمی توانست تمدنی چند هزار ساله برای خود دست و پا کند و روز به روز با کمک علم و دانش به زیستن خود در بستر های گوناگون ادامه دهد. شاید شما هم از خود پرسیده باشید که چرا گاهی در فرایند یادگیری دچار مشکل می شویم؟ یا اینکه چرا دانش آموزانی که تقریبا از بهره هوشی یکسانی برخوردارند، در یادگیری مطالب درسی متفاوتند؟ در واقع یکی از سوالاتی که در نظام آموزشی مطرح شد این بود که چرا برخی از دانش آموزان  اطلاعات علمی را سریع یاد می گیرند و برخی دیگر در فرآیند یادگیری کند عمل می کنند و حتی این پرسش را هم مطرح کردند که چرا در برخی از روزها یک موضوع آموزشی را به خوبی فرا می گیرند و در بعضی روزها هم آن بازدهی مورد انتظار را ندارند؟

مهناز استکی، نوروسایکولوژیست و روان شناس کودک و نوجوان و بنیان گذار نخستین آکادمی مغزپژوهی درخت سپید در ایران وخاورمیانه در گفتگو با خبرنگار سیناپرس درباره اهمیت شناخت ویژگی های مغز در بحث آموزش گفت: برای آموزش کارآمد، نیازمند شناخت دقیق تر مغز هستیم و اگر بدون اطلاع از ویژگی های آن به آموزش بپردازیم، درست مانند این است که یک پزشک بدون شناخت بدن و ویژگی هایش به درمان بپردازد.

وی افزود: هر چقدر ما  مغز را بشناسیم توانایی ما برای آموزش دادن آن هم بیشتر می شود. شاید با نگاه کلی به آناتومی مغز، اطلاعات زیادی دستگیرمان نشود؛ اما پژوهشگران با بررسی کارکردهای عصب شناختی مناطق مغزی راهکارهای موثری را در فرآیند آموزش و یادگیری کشف کردند؛ برای مثال آن ها فهمیدند که آموزش بهتر با تصویر یا موسیقی انجام می شود؛ همچنین بهتر است برای افزایش توانمندی ها از حرکت استفاده کنیم. عموما معلمان یا آموزش دهنگان باید بدانند که اگر کودک یا دانش آموزی در دریافت موضوعات آموزشی با اخلال مواجه است، کدام بخش مغز وی مربوط به آن فرایند آموزشی خاص است تا برای بهبود آن اقدام کنند.

استکی با اشاره به فرآیند شناخت ما از مغز گفت: با توجه به اینکه شناخت کامل تر ما از مغز به پنج دهه هم نمی رسد، اما تا حد زیادی با کارکردهای بخش های مختلف مغز آشنایی داریم. برای شناخت این کارکردها ما از پاسخی که حیوانات در آزمایش ها داده اند بهره گرفتیم و بعد آن را به انسان تعمیم دادیم؛ گفتنی است، در روانشناسی حیوانی هم با اصول اخلاقی این فرآیند انجام می شود. در این تحقیقات فهمیدیم در آسیب های مغزی چه توانمندی هایی کم و یا حتی زیاد می شود.

به گفته این پژوهشگر، مغز نیاز به گلوکز دارد و با اینکه تنها دو الی دو و نیم درصد وزن بدن را تشکیل می دهد، اما بیش از بیست درصد انرژی آن را مصرف می کند؛ علاوه بر آن مغز به اکسیژن هم نیاز دارد. حال اگر گلوکز با موادی مانند شکر (قندهای مصنوعی) به آن داده شود، شاید چندان عملکرد خود را نتواند رشد دهد، موقتی است؛ یا اینکه اگر ما تنفس عمیق در طول روز نداشته باشیم و تنها به نفس های سطحی بسنده کنیم، اکسیژن زیادی را به مغز خود نرساندیم.  

وی افزود: بنابراین اینکه ما چگونه به مغزمان کمک می کنیم و چگونه به آن مواد غذایی می رسانیم و حتی چگونه با یک خواب خوب به آن استراحت می دهیم اهمیت زیادی دارد، همچنین اینکه از چه مهارت هایی برای افزایش توانمندی مغز می توانیم بهره بگیریم هم اهمیت دارد و سوال اصلی ما این است که این فرآیند ها چگونه باید در یک بستر استاندارد انجام شود؟  

استکی در پاسخ به پرسش های مطرح شده و با اشاره به مثال هایی درباره فعالیت مناطق مختلف مغز گفت: هر مهارتی به منطقه خاصی از مغز مربوط می شود و همان مناطق را فعال تر می کند؛ برای مثال اگر بخواهیم تنها به عمل خواندن کتاب توجه کنیم فردی که جملات را به آرامی تکرار می کند و گویی در دلش می خواند بخش جلویی مغز آن فعال تر است اما فرد دیگری که با صدای بلند مطالعه می کند منطقه دیگری از مغزش فعال تر می شود. 

یک جهان یک پارچه

وی افزود: بنابراین با توجه به موارد یاد شده، امروزه می دانیم که مغز انسان  قابلیت انعطاف پذیری بالایی دارد و کمتر کلیشه ای و قالبی است. به همین دلیل بود که دانشمندان اذعان کردند؛ توانمندی های مغز انسان بسیار بالا است. اعمالی چون خیال پردازی، برنامه ریزی برای آینده، اینکه کسی را دوست داریم یا نداریم، یا اینکه از چه سطح هوشیاری برخورداریم و احساس ما نسبت به مسائل چگونه است، تمامی این موارد مربوط به تنظیمات سیستم مغزی است که اگر این سیستم ها به درستی کار نکند؛  ما با مشکلات عدیده ای مواجه می شویم و شاید نتوانیم به موفقیت برسیم. گفتنی است، سیستم مغز به گونه ای است که هیچکدام به تنهایی کار نمی کنند و در ارتباط با یکدیگر هستند.

با نیمکره چپ به زبان مادری حرف می زنیم

این نوروسایکولوژیست گفت: از اینجا به بعد بود که برای شناخت ارتباط سیستم های مغز، پژوهش درباره نیمکره های مغز شکل جدی تری به خود گرفت. دانشمندان فهمیدند، ما با نیمکره چپ به زبان مادری صحبت می کنیم، منطق و استدلال داریم و نیمکره راست مغز ما خلاقیت، موسیقی و تصویر سازی ها و هنر را بر عهده دارد. اما باید یادمان باشد که  انسان ها دو نیمکره ای هستند یعنی دو نیمکره با یکدیگر رشد و همیشه در تعامل با یکدیگر عمل می کنند.

به گفته وی، اگر نیمکره راست مغز ما فعالیت بیشتری داشته باشد، ما احساسات منفی را بیشتر دریافت می کنیم چراکه این نیمکره احساسات منفی را غالب می کند و نیمکره چپ معمولا پردازش احساسات مثبت را بر عهده دارد. بنابراین اگر به هر نیمکره  آسیب وارد شود یک سری از توانمندی ها را از دست می دهیم. برای مثال اگر نیمکره راست مغز آسیب ببیند، تا حدی از بروز احساسات منفی کاسته می شود اما در ادراک فضایی نظیر مسیریابی یک مکان دچار مشکل می شویم.  

شوخی ها بر عهده نیمکره راست است

وی ادامه داد: همچنین رمزگشایی اطلاعات دریافتی بر عهده نیمکره راست است و ما با کمک این نیمکره است که هر آنچه که می شنویم و می خوانیم و حتی شوخی ها را درک می کنیم. باید گفت؛ نیمکره راست وظیفه کلی نگر بودن را بر عهده دارد اما نیمکره چپ جزئی نگر تر است.  

استکی گفت: اما اگر می خواهید یک نامه بنویسید این نیمکره چپ است که به شما کمک بیشتری می کند؛ به یاد داشته باشید که هیچ کدام از نیمکره های مغز فعالیت انفرادی ندارد و تفاوت های میان دو نیمکره کمک زیادی به ما در انجام همه کارها می کند. در حقیقت پاسخ هایی که دو نیمکره مغز به یک فرآیند می دهد به قدری هماهنگ است که گویی تفاوتی در وظایف آن ها مشاهده نمی کنیم. اینجاست که دانشمندان معتقدند، با شناخت مغز دیدی یکپارچه و یگانه از دنیای پیرامون به دست می آوریم.

کدام مغلوب تر است؟ مشکل همانجاست

به گفته این پژوهشگر، غلبه بیشتر یکی از نیمکره ها عدم تعادل را در اعمال انسان ها به وجود می آورد. ابتدا باید فهمید که کدام نیمکره مغز غالب است؛ البته ناگفته نماند که تنها با مشاهده یک رفتار نمی توان نتیجه گرفت که کدام نیمکره غلبه بیشتری دارد. در واقع باید فرد چند فعالیت را در مواقع مختلف انجام دهد تا ما بفهمیم که غلبه مغز فرد کجاست. بنابراین اگر دانش آموز یا کودکی در فرآیند آموزشی با اخلال مواجه می شود؛ احتمالا یکی از نیمکره های مغز وی غلبه بیشتری دارد و تعادل لازم میان این دو برقرار نشده است. دراین میان راهکارها و روش های متنوعی اعم از بازی های کارشناسی شده، صدادرمانی و غیره برای برقراری تعادل و افزایش توانمندی های مغز وجود دارد که با اعمال هر کدام می توان این تعادل را بر قرار کرد.

با همه این تفاسیر باید دانست هنوز هم پیچیده ترین بحث علمی که بشر با آن مواجه است،مغز و دنیای شگفت انگیز آن است.

گفتگو: مهتاب دمیرچی

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا