استاد! کسی مقالۀ تو را نمیخواند!
متاسفانه از ۸۲% از مقالههای منتشره در علوم انسانی حتی یک بار هم نقلقول نمیشود. به ۳۲% از مقالههای علمی-پژوهشی در علوم اجتماعی و ۲۷% آنها در علوم طبیعی، حتی یک بار هم ارجاع داده نمیشود. حتی اگر از مقالهای هم نقلقول شود، باز هم این به معنای آن نیست که آن مقاله واقعاً خوانده شده است. بنا بر یکی از ارزیابیهای صورتگرفته، تنها ۲۰% مقالات مورد ارجاع واقعاً خوانده شدهاند.
احتمالاً بسیاری از هوشمندترین اندیشمندان جهان استاد دانشگاه هستند، اما متأسفانه بسیاری از آنان نه نقشی در مباحثات عمومی دارند و نه تأثیری در سیاستگذاریهای اجتماعی؛ در واقع پژوهشگران دانشگاهی با نشر مطالب خود در رسانههای عمومی میانهای ندارند. یکی از استادان دانشگاه در کنفرانسی که اخیراً در دانشگاه آکسفورد برگزار شد چنین اظهار داشت که: «اینکه یک گروه ویراستاری را مدیریت کنیم تا دیدگاههایم را با عامه مردم در میان گذارم، برای من مثل کنشگری سیاسی است».
در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، ۲۰% مقالههای مجلهی معتبر The American Political Science Review بر موضوع سیاستگذاری و راهکارهای آن تمرکز داشت، اما طبق آخرین برآورد، این میزان به چیزی در حدود ۳/۰% کاهش یافته است. حتی مباحثاتی که میان پژوهشگران انجام میپذیرد هم به نظر کارکرد مناسبی ندارند؛ نزدیک به ۵/۱ میلیون مقالهی علمی-پژوهشی (peer-reviewed) سالانه منتشر میشود، بااینحال، بسیاری از این مقالات در میان اجتماعات علمی نادیده گرفته میشوند. از ۸۲% از مقالههای منتشره در علوم انسانی حتی یک بار هم نقلقول نمیشود. به ۳۲% از مقالههای علمی-پژوهشی در علوم اجتماعی و ۲۷% آنها در علوم طبیعی، حتی یک بار هم ارجاع داده نمیشود. حتی اگر از مقالهای هم نقلقول شود، باز هم این به معنای آن نیست که آن مقاله واقعاً خوانده شده است. بنا بر یکی از ارزیابیهای صورتگرفته، تنها ۲۰% مقالات مورد ارجاع واقعاً خوانده شدهاند. بر اساس برآورد ما به طور متوسط هر مقاله در یکی از مجلات علمی-پژوهشی تنها از سوی ۱۰ نفر به طور کامل خوانده میشود؛ ازاینقرار، تأثیرات اغلب مقالات علمی-پژوهشی حتی در میان اجتماعات علمی نیز بسیار ناچیز است.
پژوهشگران بسیاری سودای آن را دارند که اندوختهی عملی رشتهی خود را توسعه دهند و بر تصمیمگیریهای کارورزان (practitioners) آن رشته تأثیر گذارند؛ بااینحال، کارورزان به ندرت مقالات منتشره در نشریات علمی پژوهشی را میخوانند. ما هیچ سیاستگذار برجسته یا فعال اقتصادی پیشروای را نمیشناسیم که هرگز به طور منظم مقالات علمی-پژوهشی مندرج در نشریات بسیار شناختهشدهای همچون نِیچر، ساینس یا لانسِت را مطالعه کند.
جای شگفتی نیست، دسترسی به اغلب نشریات دشوار است و هزینهی گزافی را بر هرکسی که بیرون از دانشگاه قرار دارد تحمیل میکند. حتی اگر جنبشی که اکنون به منظور دسترسی باز به محتوای نشریات به راه افتاده موفقتر هم شود، باز هم زبان مبهم و غیرقابل درک مقالات و حجم و طول غریب آنها (که اغلب غیرضروری است) مانع از آن خواهد شد که کارورزان (از جمله ژورنالیستها) این نوشتهها را مطالعه و درک کنند.
ایجاز در اینجا نقشی محوری دارد؛ بسیاری از رهبران سیاسی زیردستان خود را مأمور میکنند تا هر روز صبح یک گزارش کوتاه دوصفحهای از آنچه که نویسندگان رسانههای عمومی دربارهی آنها و سیاستهایشان مینویسند تهیه کنند. نخستوزیر پیشین کشور هند (ایندیرا گاندی) بر همین شیوه عمل میکرد. بسیاری از وزرای کشور کانادا اصرار بر در پیش گرفتن شیوهی مشابهی دارند. دولتهای خاورمیانه حتی سفارش تهیهی گزارشهایی دربارهی مباحثات انجامگرفته در رسانههای جدید اجتماعی را میدهند. بااینحال، هنوز نشنیدهایم که یک وزیر در هر کجای جهان درخواست داده باشد که خلاصههایی از مقالات علمی منتشره در حوزههای مورد علاقه خودش را در اختیارش نهند.
اگر چهرههای دانشگاهی بنا دارند که بر سیاستگذاریهای عمومی و کارورزان تأثیرگذارند، میبایست رسانههای عمومی را پیش چشم داشته باشند، امری که مدتهاست از آن غلفت ورزیدهاند و این در حالی است که بنگاههای رسانهای، الگوهای کاری خلاقانهی زیادی را گسترش دادهاند که میتوانند در اختیار پژوهشگران قرار دهند. یکی از این الگوهای مؤثر طرح سندیکا (PS) است، سازمانی غیرانتفاعی که اظهارات و گفتههای رهبران فکری جهان را در میان بیش از ۵۰۰ روزنامه با ۳۰۰ میلیون مخاطب در ۱۵۴ کشور جهان نشر میکند. هریک از نوشتههایی که از سوی سندیکا تأیید شود به طور خودکار به ۱۲ زبان دیگر ترجمه میشود و در سراسر جهان در تمام شبکهی اینترنتی پخش میشود.
بااینحال، حتی اگر پژوهشگران خود به اهمیت نشر آثارشان در رسانههای همگانی اذعان داشته باشند، باز هم نظام دانشگاهی بر ضد آنها عمل میکند. پژهشگران باید برای حفظ موقعیت دانشگاهی خود تا آنجا که میتوانند انبوهی از مقالات علمی-پژوهشی را در مجلات ردهبالا چاپ کنند. صرف انتشار مقاله در مجلات علمی-پژوهشی (معتبر) در فضای آکادمیک همچنان مهمترین ملاک ارزیابی عملکرد (KPI) دانشگاهیان به شمار میآید و اینکه آیا کسی آنها را میخواند یا نه، در مرتبهی دوم اهمیت قرار میگیرد.
برای نمونه تأثیرگذارترین مجله در زمینهی مطالعات «آب» در هندِ ۳/۱ میلیارد نفری تنها ۴ مشترک دائمی دارد. ۳ سال پیش نه وزیر آب و نه زیردستان او تا ۳ رده پایینتر راجع به این مجله حتی چیزی نشنیده بود. اگرچه انتشار مقاله در چنین مجلهای برای استاد نویسندهی آن مقاله امتیازی را به بار میآورد، اما در واقع تأثیر آن بر ایجاد سیاست کلان در هند، کشوری که آب در آن مسئلهای بسیار بحرانی است، صفر است.
شاید وقت آن باشد تا عملکرد دانشوران آکادمیک مورد ارزیابی دوباره قرار گیرد. تأثیر آنان بر شکلدهی به سیاستگذاری و مباحثات عمومی نیز باید ملاکی باشد که در ملاحظات مربوط به حفظ و ترفیع موقعیت دانشگاهی آنان مورد ارزیابی قرار گیرد. اینگونه نوشتارها اغلب ارتباط عملی و کاربرد بالقوه نتایج تحقیقات را برای حل مشکلات واقعی جهان و توانایی ارتباط به شیوهای ساده و قابل فهم به نمایش میگذارند. البته باید تصدیق کرد که تأثیر آنها تضمینشده نیست. بسیاری از سیاستگذاران در انتخاب سیاست خود ایدهی ثابت مستدلی دارند که آن را ترجیح میدهند.
سیاستگذاری اولاً و اساساً میبایست مجموعهی ذینفعان آن را راضی کند. تنها تعداد بسیار اندکی از تصمیمگیرندگان به دنبال راهحل بهینهی اقتصادی، اجتماعی، محیط زیستی، فنی یا سیاسی میگردند. کسانی که به دنبال شواهد علمیاند، بیشتر از هرکس دیگری از نوشتههای آکادمیک در رسانههای همگانی سود میبرند. این امر به گونهای بطئی در محافل آکادمیک به رسمیت شناخته میشود. برای نمونه، دانشگاه ملی سنگاپور اکنون اعضای هیئت علمی خود را تشویق میکند تا فهرست ستوننوشتهای خود در نشریات را در حسابهای کاربری خود در دانشگاهها درج کنند. بااینحال، هنوز هم به طور مشخص تأکید بیشتر بر روی انتشار در مجلات بهاصطلاح سطح بالاست. تغییر در این فرایند در جریان است، هرچند به گونهای لاکپشتوار.
آزیت کی بیسواس، جولیان کیرچهِر*
فرهنگ امروز
No tags for this post.