زندگی در عصر قدرت توهم

دیگر داستان تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده به سر رسیده است. دیگر دوران تلاش برای رای جمع کردن و به پای صندوق آوردن آن هایی نیست که گمان می کنند روند رو به جلو جامعه آن ها را گوشه نشین کرده است. حتی اکنون زمان آنکه با اقدامی نمایشی پایگاه متزلزل و اندک رای دهندگان و حامیان رییس جمهور آمریکا تقویت شود نیز گذشته است. اگر حملات مکرر ترامپ در دوران رقابت های انتخاباتی و اقدام هایی چون خروج از پیمان پاریس  در دورانی که محبوبیت او در حداقل ممکن قرار دارد و تا آن زمان نتوانسته بود هیچ لایحه مهمی را به تصویب مجلسان برساند قابل درک و توجیه بود، اما با هیچ روش عقلانی نمی توان ادامه روند کارهای او ار توجیه کرد.

صحبت از اختلاف نظر در سیاست، دعوا بر سر دخالت یا همراهی با نهادهای روسی در انتخابات یا تخلف در قانون نیست. صحبت از سیاره را سپید دیدن و اصرار بر آن است.

ترامپ که این روزها در تعطیلات کریسمس، در باشگاه گلف خود در مورا لاگو اوقات می گذراند، ساعاتی پیش به توییتر آمد تا در جایی که نه ضرورت سیاسی، نه توجیه اجتماعی و نه نیاز خبری وجود داشت بار دیگر مهم ترین خبر این سال را تکرار کند: «واقعیت و علم در خطر است»

او در توییتر چنین نوشت:

«در شرق {ایالات متحده} این، احتمالا سردترین سال نو ثبت شده است. شاید کمی بتوانیم از آن داستان گرمایش زمین خوب و قدیمی استفاده کنیم که کشور ما و نه دیگر کشورها، قرار بود تریلیون ها دلار صرف مبارزه با آن کند. خودتان را بپوشانید.»

این نخستین حمله او به گرمایش زمین نیست اما بی ربط ترین ان ها و بی دلیل ترین آن ها است. شاید مهم ترین پیام این توییت این باشد که وقتی نوبت به ترامپ می رسد انتظار اصلاح رفتار یا منطقی عمل کردن نداشته باشید او مانند کودک لج بازی است که وقتی به او می گویید خطایی کرده است در چشمان شما زُل می زند و نقش مار می کشد تا شما را فریب دهد و بر خطای خود اصرار می کند و هر ازچندگاهی با وقاحت آنرا به روی شما می آورد و بر خطای خود تکرار می کند.

این تازه چندی بعد از آن است که گزارشی از دستور العملی از درون سازمان مبارزه با بیماری های واگیردار منتشر شد که در آن توصیه شده بود با توجه به حساسیت های دولت موجود برای آنکه طرح ها و پیشنهادهای آنها برای دریافت بودجه تامین شود، از به کار بردن واژگانی مشخص و از جمله «مبتنی بر علم» و «مبتنی بر واقعیت» خودداری کنید.

این جنگی تمام عیار علیه علم است که دامنه آن تنها به ایالات متحده محدود نمی ماند.

دامنه این نبرد علیه واقعیت و داده و علم به ما نیز در این سوی اقیانوس می رسد. اینکه چرا ترامپ اینگونه آشکارا و لجام گسیخته علیه علم و هر نظر کارشناسی می تازد، موضوع پیچیده ای است. جودیت باتلر، فیلسوف و نظریه پردازی آمریکایی در سخنرانی که چند ماه قبل انجام داد این رفتار را تلاش برای نوعی وجاهت زایی توصیف می کند. به اعتقاد او در ساختار سیاسی موجود، ترامپ و همراهان او – خودآگاه یا نوخودآگاه – می دانند که قدرت نهایی اعمال سلیقه را در نظر ندارند پس به تکرار آن به طور عمومی مبادرت می ورزند، با تکرار این امر میدان و سپهر دیدگاه عمومی آنها این ایده را به مخاطب خود تلقین می کنند که دارای وجاهتی در بیان و اتوریته ای در اجرای آن هستند و با تکرار این ادعا که وجاهت لازم و مرجعیت لازم در این موضوع را دارند سعی در نصب این مرجعیت برای خود دارند.

معلوم نیست آیا چنین نظری در پشت نگاه ترامپ قرار دارد یا تنها این چنین تکرار هایی تکرار لج بازانه فردی نادان است که در مقامی قرار دارد که مخالفت با نظرات او – حتی نظرات اشتباهش – برای بسیاری می تواند هزینه بردار باشد.

به همین دلیل هم امروز آنچه به جنبش مقاومت در جامعه آمریکا و به خصوص نهاد دانشگاهی این کشور معروف  شده است از اهمیت بالایی برخوردار است. اما نباید این نبرد و این مقاومت را تنها در ایالات متحده دید.

مناصب برای افراد مرجعیت به همراه می آورند و مردم انتظار دارند سخنانی که از یک مرجع خاص صادر می شود از میزان اعتبار مشخصی برخوردار باشد. حتی در سوی دیگر جهان وقتی گفته میشود رییس جمهور کشوری موضع مشخصی گرفته است با دیده جدی تر به آن نگریسته می شود. حالا این منصب در اختیار فرد و افرادی است که به طور رسمی خود را در نبرد با واقعیات، علم و رسانه هایی می بینند که سعی می کنند خطای آن را آشکار کنند.

ما نیز از این بازی آسیب می بینیم. در دنیایی که مراجع قدرت به شایعه پراکنی و ترویج نظریه های توطئه کمر همت بسته باشند کار تمیز دادن سره از ناسره برای رسانه ها سخت تر می شود و این کاری است که مقاومت برای حقیقت در سراسر جهان پیش روی دارد.

خطر عقب گرد از دنیای خردورزی جدی است و ما باید برای مقابله با آن آماده باشیم و در این بین رسانه های علمی هستند که باید نقش مهمی را بر گردن خود احساس کنند.

پوریا ناظمی 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا