والرین و شهر هزار سیاره

ساخت فیلم­های سینمایی بر مبنای داستان‌های مصور و یا کمیک بوک ها پدیده تازه‌ای نیست و به‌خصوص در یک دهه اخیر تقریباً همه کمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی به سراغ این ژانر رفته‌اند. هرسال بخش عمده‌ای از فیلم‌های پرفروش جهان از دل داستان‌های مصور و کمیک بوک ها بیرون می‌آیند. امسال اما سینماهای جهان میزبان فیلمی در این ژانر بودند که با بقیه تفاوت‌های جدی داشت.

لوک بسون کارگردان برجسته فرانسوی که شاید بتوان او را یکی از شاخص‌ترین کارگردان‌های غیر آمریکایی به شمار آورد که سابقه ساخت فیلم‌های پرهزینه و پرفروش را در سابقه خود دارد و به‌نوعی پرهزینه‌ترین فیلم‌های غیر آمریکایی را در کارنامه دارد رؤیایی طولانی برای ساخت فیلمی مبتنی بر یک داستان مصور داشت. لوک بسون را طرفداران سینما با فیلم‌های متعددی می‌شناسند شاید معروف‌ترین آن‌ها در نمایش‌های بین‌المللی، «لئون: حرفه­ای»، «عنصر پنجم» و «لوسی» باشند.

لوک بسون و البته بسیاری از سینماگران دیگر همچون، جیمز کامرون، جرج لوکاس و استیون اسپیلبرگ تحت تأثیر یک اثر کمیک بوک یا داستان مصوری بود که برخلاف نمونه‌های معروف، محصولی فرانسوی به شمار می‌رود. داستان‌هایی به نام والرین که در دهه 1970 میلادی نوشته شد. این داستان‌ها درزمانی در آینده آغاز می‌شوند و داستان و ماجراجویی‌های دو مأمور به نام‌های والرین و لورالین را دنبال می‌کند که در فضا و زمان دست به سفر می‌زنند و هر بار با ماجرایی متفاوت روبرو می‌شوند. در این سفر، آن‌ها با تمدن‌ها، موقعیت‌ها و بحران‌های مختلفی مواجه می‌شوند و منبعی غنی برای ذهن خیال‌پردازان را فراهم می‌کنند. در این مجموعه‌ها که در آن انبوهی از تمدن‌های مختلف به نمایش گذاشته می‌شود داستان‌هایی از پیامدهای گرمایش زمین تا ملاقات با دیگر موجودات و سفر در فضا و زمان روایت‌شده است. داستان‌های جذاب، غنی و سرشار از ایده‌های نو – به‌خصوص برای زمان نگارش آن – منبعی بی‌نظیر برای ذهن هنرمندان خلاق دیگر بوده است.

اولین کتاب از این مجموعه در سال 1967 با داستان‌گویی پیر کریستین منتشر شد و آخرین داستان آن در سال 2010 منتشر شد.

لوک بسون یکی از کسانی است که سال‌های طولانی در تلاش برای به تصویر کشیدن این روایت بوده است. او زمانی که اولین بار قصد این کار کرد به دلیل ضعف فناوری موجود زمان نتوانست آن را پیش ببرد اما تا جایی که می‌توانست ایده‌های آن را در اثر معروف خود «عنصر پنجم» وارد کرد و سعی کرد داستان عنصر پنجم را حتی‌الامکان در آن فضا روایت کند.

سرانجام در سال جاری بالاخره لوک بسون فرصت آن را یافت تا رویای خود را محقق کند. او کارگردانی گران‌ترین فیلم غیر هالیوودی را بر عهده گرفت تا داستانی الهام گرفته از مجموعه کمیک‌های والرین را با نام «والرین و شهر هزار سیاره» روایت کند.

این فیلم اکنون بر پرده سینماهای جهان است اما باوجودآنکه یکی از فیلم‌هایی بود که در سال‌های اخیر بسیاری چشم‌انتظار اکران بودند نتوانست فروش مناسبی داشته باشد و نظر منتقدان را جذب کند.

شاید یکی از نقاط ضعف داستان فیلم خط اصلی یا ستون فقرات فیلم باشد داستانی که پیش‌زمینه روایت و ماجراهای فیلم قرار می‌گیرد و بر رابطه مأمور والرین و لورالین قرار دارد، به‌اندازه کافی پرقدرت نیست. از سوی دیگر دو بازیگر اصلی این فیلم شاید چندان باشخصیتی که برای آن‌ها تصویر شده است سازگاری ندارند. به گفته یکی از منتقدان شاید اگر همین فیلم و بدون هیچ تغییری تنها با جایگزینی دو بازیگر اصلی ساخته می‌شد موفقیتی خیره‌کننده را کسب می‌کرد. مدت‌زمان طولانی فیلم که گاهی سرعت و ریتم آن کاهش پیدا می‌کند شاید دلیل دیگری برای اقبال کمتر به این فیلم بوده باشد. از سوی دیگر اما دلیل اصلی شاید به زمانه متفاوت ما بازمی‌گردد. داستان‌های والرین زمانی منتشر شدند که چنان روایتی بسیار آینده‌نگرانه و پیش رو به شمار می‌رفت. دنیای قبل از جنگ ستارگان و قبل از دنیای ابرقهرمان‌های مختلف و بیگانه‌ها و سفرهای فضایی گوناگون. ذهن خوانندگان کمیک‌ها با دنیایی متفاوت و تازه روبرو می‌شد. امروز اما ما در دنیای سینما شاهد روایت‌های مختلفی الهام گرفته از این کمیک‌ها بوده‌ایم. دنیاهای تازه‌ای را دیده‌ایم از کهکشان جنگ ستارگان با پاندورا و دنیای آواتار سفرکرده‌ایم و در مجموعه پیشتازان فضا صدها دنیای ناشناخته را به تصویر کشیده‌ایم. به همین دلیل اگر داستان والرین بخواهد در زمان ما موفق شود باید می‌توانست با نوآوری دنیای کمیک‌هایش رقابت کند.

این مشکل برای بازسازی بسیاری از داستان‌ها و فیلم‌های قدیمی وجود دارد قربانی قبلی این روند شاید فیلم «روح در پوسته» یا Ghost in The Shell بود. داستانی که بر مبنای انیمه ای بسیار موفق و ژاپنی ساخته شد. این انیمه نیز الهام‌بخش بسیاری از کارگردانان و نویسندگان بعد از خود بوده است. ازجمله مهم‌ترین تأثیرات آن را می‌توان در مجموعه سه‌گانه ماتریس ساخته واچفسکی ها دید. اگرچه فیلم تازه روح در پوسته با بازی اسکارلت جوهانسون، به دلیل استفاده از بازیگر غیر ژاپنی یا ساده بودن روایت داستان و برخی نکات دیگر موردنقد قرار گرفت اما شاید اصلی‌ترین مشکل آن این بود که نمی‌توانست تازگی انیمه اصلی را روایت کند. از آن تاکنون این داستان به شکل‌ها و با فناوری‌های مختلف روایت‌شده است و آن شگفتی که برای مثال نخستین فیلم ماتریس برای ما به ارمغان می‌آورد را ازدست‌داده است.

بااین‌وجود فیلم والرین فیلم بدی نیست. به‌خصوص اگر آن را بر بزرگ‌ترین پرده ممکن و با بهترین کیفیتی که می‌توانید ببینید. طراحی موجودات – که به‌هیچ‌وجه در تعدد و تنوع آن‌ها در این دنیا کم گذاشته نشده است – جلوه‌های ویژه‌ و تصویربرداری و پردازش رنگی و صحنه‌سازی خیره‌کننده بصری اثری چشم‌نواز را فراهم کرده است. تنوع مکان‌ها و چشم‌اندازها و موجودات و همچنین ایده بازارهای میان بعدی و ترکیبی از جلوه‌های رایانه‌ای و مکانیکی، بر جذابیت بصری داستان می‌افزاید و به‌خصوص گاه‌گداری حال و هوای اثر تحسین‌شده پیشین بسون یعنی عنصر پنجم را برای بیننده زنده می‌کند.

لوک بسون کار بر روی دو قسمت دیگر از این داستان‌ها تن فیلم‌نامه آن را شروع کرده است اگرچه بعید است با عدم توفیق مالی که این پروژه گران برای او به همراه داشت بتواند به‌زودی بار دیگر سفر خود به این دنیا را از سر بگیرد.

اما اگر از دیدن فیلم راضی نشدید آن را به‌حساب کمیک‌های آن نگذارید. باوجود گذشت چند دهه از آغاز انتشار این آثار هنوز که هنوز است این داستان‌ها جذاب و خواندنی و خلاقیت به‌کاررفته در آن­ها ستودنی است.

پوریا ناظمی

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا