چگونه باید برای علم نوشت؟
تاکنون مطالب بسیاری در مورد علم نوشتهشده است و جنبههای مختلفی از آن وجود دارد که ممکن است بسیاری از نویسندگان مقالات علمی و پژوهشگران با آن روبهرو شده باشند. به نظر یک محقق و نویسنده مقالات علمی با نام (Caleb A Scharf) جنبهای از علم وجود دارد که در نوشتن مقالات پژوهشی برای نشریات اتفاق میافتد و قطعاً در فرایند تبدیل تحقیقات به پروسههای قابلدسترسی بیشتر یا ابراز ایدههای نهچندان مناسب برای مخاطبان وسیع، از طریق کتابها، فیلمها و یا فایلهای صوتی رخ میدهد.
هر چیزی که در ذهن بهصورت وسوسه شکلگرفته و باعث میشود تا نویسنده با نوشتن، آرامش گرفته و تسکین پیدا کند یا باعث بدتر شدن همهچیز شود، وسوسه نوشتن است. نکته جالب این است که پدیده مشابهی نیز در نویسندگی مخاطبان گستردهتر و غیرمتخصص اتفاق میافتد؛ اما باید گفت که موفقیت در نوشتن نیازمند وسوسه نوشتن است.
شارف که مدیر مرکز زیست فضا شناسی (Astrobiology) در دانشگاه کلمبیا است، اعلام کرده که این نوع نوشتهها را نوعی وسوسه نوشتن میداند. به نظر او در یک مقاله پژوهشی وسوسههای نوشتن خود را به روشهای مختلف نشان میدهند. بهعنوانمثال، یک خط یا دو متن در تلاش برای رفع یک یا چند مورد از خواستههای زیر هستند:
الف باید به این طرز نوشته اشاره کرد که برخی در نوشتههای خود توجهی به داوری انتشار مقالات ندارند و ممکن است با این روششان روند انتشار مقاله را طولانیتر کنند البته این مسئله درنتیجه گیری اولیه کار تغییری ایجاد نمیکند.
ب من این اختلاف اندک را که بین فرضیه من و آنچه در دادههایم رخ میدهد/ مدل و هر چیز دیگری که در مقاله وجود دارد را متوجه شدهام.
ج در نوشتن این مقاله من یک ایده داشتم که بسیار جالبتر از بقیه کل مقاله است اما برای انجام این کار توجهی به این موضوع نداشتم.
د من متوجه شدهام که ممکن است این مقاله بیمعنی و بیفایده باشد، من میخواهم خواننده بداند که من این را میدانم اما باید صادقانه بگویم که من باید این مقاله را منتشر میکردم تا به رزومهام اضافه شود تا به نظر نرسد که امسال کاری انجام ندادهام.
درواقع هرکدام از این موارد وسوسه نوشتن هستند که برخی از ان ها به بهتر شدن مطلب کمک کرده و برخی موجب شکست خواهند شد. هر چیزی که در ذهن بهصورت وسوسه شکلگرفته و باعث میشود تا نویسنده با نوشتن، آرامش گرفته و تسکین پیدا کند یا باعث بدتر شدن همهچیز شود، وسوسه نوشتن است. نکته جالب این است که پدیده مشابهی نیز در نویسندگی مخاطبان گستردهتر و غیرمتخصص اتفاق میافتد؛ اما باید بگویم که من اینگونه استدلال میکنم که موفقیت در نوشتن نیازمند وسوسه نوشتن است.
این وسوسهها ممکن است همهجا و همیشه وجود داشته باشند، به نظر من تخیل، وهم و خیال میتوانند فلجکننده باشند و در یک مقاله علمی، وسوسه واقعی برای ترک این موارد وجود خواهد داشت که امیدوارم در پایان کار اثربخش باشد؛ اما البته درست مثل پژوهش های علم، این دقیقا همان چیزی است که باید سعی کنید انجام ندهید.
نوشتن از علم خوب میتواند انبارهای افکار غلط از نظمهای سنتی را تخریب کرده و از طریق اطلاع رسانی و جذاب کردن، افرادی را که هر روز بهطور مستقیم در علم کار نمیکنند را فراتر ببرد. در معنی کامل و واقعی میتوان گفت نوشتن کمک میکند تا ما بهتر باشیم. این نقاط وسوسهانگیز در یک متن، دقیقا جایی است که یا شما برندهاید یا به همراه خواننده بازنده خواهید بود.
این موضوع،بدان معنا نیست که در متن هرگز تشخیص وسوسه نوشتن وجود ندارد. من فکر میکنم که این مساله میتواند نشانهای از وسوسه باشد که نیاز به باز کردن بیشتر مطلب دارد. بدترین وسوسهها در سراسر صفحات گسترش پیدا میکنند چیزی در ساختار ترکیب نوشتههای شما که کمی احساس میشود، نه کاملاً ظریف است و نه بیشازحد سخت. درک و حس این شرایط به هیچ عنوان کار آسانی نیست بهویژه اینکه شما میخواهید فقط با نوشتن این کار انجام شود.
خوشبختانه برای همه افرادی که وسوسه نوشتن در مورد علمدارند، ویراستاران خوبی وجود دارد که این وسوسه نوشتن را کنترل میکند. من دریافتم که بهجای خرد کردن سانسورهای وسوسه نوشتن، میتوانم آنها را به مقالات پژوهشی حرفهای کشانده تا یک کار علمی بهتر را تحویل دهم.
ترجمه: فاطمه کردی
منبع: blogs.scientificamerican
No tags for this post.