کتابهای کودک، آموزش و چالشهای اقتصادی نشر/4
مقاومت یا پذیرش؟ چالشهای انتشار کتابهای ضدکلیشهای
کلیشههای جنسیتی در کتابهای کودک قدمتی به درازای تاریخ داستاننویسی دارند. از قصههای عامیانه گرفته تا نخستین کتابهای چاپی برای خردسالان، نقشهای جنسیتی از پیش تعیینشدهای برای شخصیتها وجود داشته است. سیندرلایی که منتظر یک جادوست، سفیدبرفیای که نیازمند حضور شاهزاده است، خاله سوسکهای که دنبال شوهر است.
آلما توکل: در قرون گذشته، داستانهای کودکان نه تنها سرگرمکننده بودند، بلکه وسیلهای برای آموزش هنجارهای اجتماعی محسوب میشدند. برای مثال، همانطور که گفتیم در کتابهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دختران اغلب شخصیتهای منفعل، مهربان و مطیع بودند که وظیفهشان پذیرش مسئولیتهای خانگی و مراقبت از دیگران بود. در مقابل، پسران به عنوان کاوشگران، جنگجویان و رهبران آینده ترسیم میشدند. حتی در کتابهای معروفی مانند آن شرلی یا هایدی، هرچند شخصیتهای زن قدرتمندتر از معمول بودند، اما باز هم مسیرشان در نهایت به چارچوبهای سنتی برمیگشت.
در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، با رشد جنبشهای حقوق زنان، برخی از کتابهای کودک نیز تلاش کردند کلیشهها را به چالش بکشند، اما بسیاری از داستانها همچنان همان الگوهای قدیمی را تکرار میکردند. تا دهه ۱۹۸۰، شاهد ظهور کتابهایی با شخصیتهای زن مستقلتر بودیم، اما هنوز هم قهرمانان ماجراجو معمولاً پسر بودند.
بیشتر بخوانید:
تربیت جنسی کودکان: چالشی فرهنگی یا فرصتی آموزشی؟
آیا کتابهای محیطزیستی میتوانند دنیای سبز بسازند؟
اقتصاد نشر و تاثیر آن بر ترویج داستانهای کودکانه
شروع شکستن کلیشه ها در کتاب کودکان
این روزها، با رشد آگاهی عمومی نسبت به برابری جنسیتی، نویسندگان و تصویرگران کودک تلاش بیشتری برای شکستن کلیشهها دارند. کتابهایی مانند ماجراهای سوفیا یا دخترانی که دنیا را تغییر دادند تلاش میکنند تصویر جدیدی از دختران به نمایش بگذارند؛ دخترانی که مخترع، دانشمند، کاوشگر و رهبر هستند.
با این حال، هنوز هم کلیشههای پنهانی در بسیاری از کتابهای کودک دیده میشود. در برخی داستانهای جدید، هرچند دختران نقش فعالتری دارند، اما گاهی باز هم ویژگیهایی مانند مهربانی و حساسیت به عنوان ارزشهای اصلی آنها مطرح میشود، درحالیکه پسران بهخاطر جسارت و شجاعتشان مورد تحسین قرار میگیرند. حتی در کتابهایی که شخصیتهای زن قوی دارند، اغلب آنها در یک دنیای مردانه در حال اثبات خود هستند، نه اینکه از ابتدا بهعنوان یک فرد مستقل پذیرفته شده باشند.
ساینا خامنه روانشناس کودک معتقد است که یکی از دلایل اصلی، تأثیرپذیری کتابهای کودک از کارتونها و شخصیتهای محبوب انیمیشنی است. او در ادامه به خبرگزاری سینا گفت: کودکانی که به شخصیتهایی مانند «دختر کفشدوزکی» یا «السا و آنا» علاقه دارند، معمولاً به کتابهایی که از نظر رنگبندی یا طراحی شخصیتها شباهت به آنها دارند، تمایل بیشتری نشان میدهند.
همچنین، او اشاره میکند که کودکان هنگام انتخاب کتاب بیشتر تحت تأثیر ظاهر و رنگهای جذاب قرار میگیرند تا محتوا، در حالی که کتابهای ارزشمندتر معمولاً توسط والدین انتخاب میشوند. علاوه بر این، او تأکید دارد در رفع کلیشه ها باید دید جامعه چقدر پذیرای تغییر کلیشهها است، زیرا برخی مفاهیم ممکن است برای بخشی از مخاطبان آشنا نباشد و باعث مقاومت شود.
از این بازی درمانگر می پرسیم که آیا فکر میکند اگر کتابهای ضدکلیشهای در دسترستر باشند، خانوادهها آنها را انتخاب میکنند، یا هنوز هم کتابهای سنتی و کلیشه ای طرفداران بیشتری دارند؟
او بر این باور است که پذیرش کتابهای ضدکلیشهای به آگاهی جامعه بستگی دارد. برای خانوادههایی که به این موضوعات پرداختهاند، خواندن چنین کتابهایی راحتتر است و ممکن است تلاش کنند که دیدگاه جدیدی به فرزندانشان منتقل کنند. اما برای برخی دیگر که هنوز این مفاهیم برایشان جا نیفتاده، پذیرش چنین کتابهایی سختتر خواهد بود.
نکتهای که او مطرح میکند این است که درک هویت در کودکان بسیار مهم است و باید توجه داشت که کلیشهها به طور ناگهانی از بین نروند، بلکه به گونهای تغییر کنند که به کودک کمک کنند هویت خود را بسازد.
او معتقد است که برای تغییر باورهای جنسیتی، ابتدا باید تعاریف بهتری از مفاهیم مانند «قدرت» و «شجاعت» ارائه داد. برای مثال، قوی بودن تنها به معنای توانایی فیزیکی نیست، بلکه میتواند شامل قدرت ذهنی، توانایی تفکر و احساسات نیز باشد.
همچنین، او به این موضوع اشاره میکند که احساسات و ابراز آنها نباید جنسیتی باشند و هر کودک، بدون توجه به جنسیتش، میتواند احساسات خود را به روش خودش بروز دهد. به همین دلیل، کتابهای آموزشی اگر بهدرستی نوشته شوند، میتوانند تأثیر عمیقی در شکلگیری این باورها داشته باشند.
او می پرسیم که آیا کتابی سراغ دارد که به خوبی توانسته باشد کلیشه جنسیتی را کنار گذاشته باشد؟
او از کتابهایی که شخصیتهای غیرجنسیتی دارند، مانند کتابهایی که شخصیتهایشان حیوانات هستند، به عنوان نمونههای موفق یاد میکند. او همچنین اشاره میکند که برخی کتابها مانند توپکها از نشر نردبان که جنسیت خاصی برای شخصیتها در نظر نمیگیرند، میتوانند مفاهیم را بهتر منتقل کنند.
با این حال، او اشاره میکند که ممکن است چنین کتابهایی برای برخی کودکان جذاب نباشد، زیرا آنها تمایل دارند شخصیتهایی را بشناسند که بتوانند آنها را طبقهبندی کرده و به آنها اسمی بدهند.
رقابت تنگاتنگ اقتصاد با رفع کلیشه های جنسیتی
واقعیت این است که ناشران، پیش از هر چیز، به تقاضای بازار توجه دارند. سالهاست که کتابهای کودک با الگوهای جنسیتی کلیشهای در بازار موفق بودهاند، زیرا این تصاویر از گذشته در ذهن والدین، معلمان و حتی کودکان شکل گرفتهاند. وقتی والدینی که خود با این داستانها بزرگ شدهاند به کتابفروشی میروند، معمولاً بهدنبال داستانهایی میگردند که به نظرشان «معمول» و «آشنا» باشد. به همین دلیل، ناشران ممکن است نسبت به تغییر ناگهانی و گسترده در این الگوها تردید داشته باشند، چون بیم دارند که بازار هدف آنها این تغییر را نپذیرد.
اما روندهای جدید نشان میدهند که این نگرش در حال تغییر است. والدین امروزی، بهویژه در جوامع شهری و تحصیلکرده، بیش از پیش به محتوای کتابهایی که برای فرزندانشان تهیه میکنند توجه دارند. جنبشهای برابری جنسیتی و آگاهی از تأثیر کتابها بر شکلگیری شخصیت کودکان باعث شده است که تقاضا برای داستانهایی با شخصیتهای متنوعتر و غیرکلیشهای افزایش یابد. بنابراین، ناشرانی که بتوانند این نیاز جدید را درک کنند، در بلندمدت بازار گستردهتری خواهند داشت.
خامنه تأکید دارد که نوع ارائه و تبلیغ این کتابها بسیار مهم است: « برای مثال، والدینی که هنوز با مفاهیم کلیشهای دست و پنجه نرم میکنند، اگر بدون زمینهسازی این کتابها را برای کودکانشان تهیه کنند، ممکن است نتیجه مطلوبی حاصل نشود.
به همین دلیل، لازم است که نحوه معرفی این کتابها به گونهای باشد که هدف آنها و مهارتهایی که کودک قبل از خواندن نیاز دارد، مشخص شود.»
او بار دیگر تاکید می کند که یکی از چالشهای اصلی، پذیرش فرهنگی است. اگر مفاهیم جدید بدون در نظر گرفتن بستر فرهنگی جامعه ارائه شوند، ممکن است برای برخی خانوادهها نامأنوس باشند و مقاومت ایجاد کنند.
این کارشناس بر اهمیت دقت در نحوه نگارش چنین کتابهایی تأکید میکند، زیرا اگر کودک پس از خواندن کتاب، باورهایی پیدا کند که در جامعه همسالانش مورد پذیرش قرار نگیرد، ممکن است دچار طرد اجتماعی شود.
وی می گوید: «کتابها باید به نحوی نوشته شوند که ضمن ترویج انتخابهای آزادانهتر برای کودکان، آنها را در معرض تضاد شدید با محیط اطرافشان قرار ندهند.»