در ستایش فریاد
تهران در چند روز گذشته ایام بسیار سخت و دشواری را پشت سرگذاشت. یکی از ساختمانهای بلند و قدیمی شهر که برای بسیاری از تهرانیها نمادی از شهر بود و عمده ما خاطرات زیادی از آن داشتیم در مقابل چشمان بهتزده مان فرو ریخت و جمعی از قهرمانان کشورمان در زیر آوار در حالی که در تلاش برای نجات دیگران بودند به خوابی ابدی فرو رفتند.
پلاسکو برای ما – تهرانی ها و البته بسیاری از ایرانیان – تنها یک ساختمان تجاری و مرکز خرید نبود. بخشی از هویت شهری ما بود و نمادی از تهران. فروریختن این ساختمان نیز به بخشی از خاطره جمعی ما بدل شد و چون ققنوسی که از خاکستر سرباز میآورد، به نمادی از هشدارهای فراوان برای آینده بدل شد. تهران در خطر است و پلاسکو شاهدی بر عدم آمادگی ما در مقابله با بحران شهری است. سالها است که همه ما به قدر توانمان درباره تهران و خطرپذیری آن هشدار میدهیم. از زلزله ناگریزی که روزی خواهد آمد و اگر آماده نباشیم به بلایی خانمان سوز بدل خواهد شد، تا شبکه حمل و نقل، آمادگی در برابر بحران و هزار و یک مورد دیگر. در این یادداشت کوتاه فقط می خواهم به یکی از حواشی این داستان اشاره کنم و حتما دیگران بهتر و دقیق تر از من به سایر جوانب میپردازند.
- پس از حادثه و انتشار نخستین تصاویر آن موجی از اعتراض عمومی به برخی از شهروندان حاضر در محل ایجاد شد. اینکه چرا برخی از کسبه بار دیگر به محل کار و درون ساختمان در حال سوختن بازگشتند. اینکه چرا بسیاری از مردم خیابانهای اطراف محل حادثه را پر کردند و فرآیند رسیدن نیروهای امداد به محل را با دشواری مواجه کردند. اینکه چرا برخی از ما بدون اینکه کاری از دستمان بربیاید، به جای خالی کردن محل و ایجاد فضا برای آنهایی که قرار است جان مردمان را نجات دهند، به سرعت سراغ دوربینها و گوشیهای خود رفتیم و شروع به تصویربرداری از محل کردیم. چرا برخی از ما حتی از ماشینهای آتشنشانی بالا رفتیم و برای داشتن منظرهای بهتر، سدی در راه نیروهای امدادی ایجاد کردیم.
- واکنش به این رویداد بسیار وسیع و در مواردی شدید و تند بود. در مقابل بخش دیگری از مردم به دیگران اعتراض کردند که چرا خوبیها را نمیبینید؟ چرا رفتار تعدادی از مردم را که رفتاری اشتباه کردهاند را بزرگ میکنید و این همه در برابر آن واکنش منفی نشان میدهید و آن را به حساب همه مردم میگذارید؟ چرا به سراغ پایگاههای امداد خون نمیروید تا ببینید چقدر مردم در صف ایستادهاند تا خون خود را برای کمک به آسیبدیدگان هدیه کنند؟ چرا سری به ایستگاههای آتشنشانی نمیزنید تا ببینید مردم چطور با حضور در مقابل آنها و روشن کردن شمع و اهدای گل یاد قربانیان و قهرمانان را گرامی میدارند؟
- به نظرم دلیل خوب و قابل دفاعی برای این واکنش وجود دارد. نخست اینکه آن بخش مثبت نیز بازتاب پیدا کرد. مردم و رسانهها از همدردی و همیاری مردم نوشتند و خواهند نوشت. اما گمان میکنم باید نگرانی مردم و صدای فریاد آنها در برابر رفتارهای نا خوشآیند را – فارغ از لحن که همه گفتار ما باید در محدوده ادب باشد – به فال نیک گرفت و ارج نهاد.
- نخست اینکه این رفتار یک شبه و مختص یک رویداد خاص نیست. چند بار در تهران یا شهرهای بزرگ زمانی که در ترافیک ماندهاید شاهد این بودهاید که به دلیل پر کردن فضایی که برای خودروهای امدادی در نظر گرفته شده، آمبولانسی یا ماشین آتشنشانی در ترافیک مانده است و برخی از ما از راه دادن به آنها خودداری کردهایم؟ چند بار شاهد این بودهایم که تا یکی از این خودروها مسیری را پیدا میکند، به جای آنکه مسیر پشت آنها را باز بگذاریم برخی از ما از فضای ایجاد شده استفاده میکنیم و به دنبال آن ها راه میافتیم؟ چند بار شاهد آن بودهایم که در ترافیکی سنگین بدون توجه به اینکه در مقابل بیمارستانی هستیم، بوق خودروهای خود را به صدا در آوردهایم؟ چند بار شاهد آن بودهایم که در پی رویدادی عادی به صفحات اجتماعی دیگرانی حمله کردهایم و به ناسزا گویی پرداختهایم؟ و چند بار شاهد آن بودهایم که زمانی که درگیری در شهر ایجاد میشود یا حادثهای رخ می دهد مردم به جای کمک یا آسان کردن مسیر کمک به تصویر برداری و ثبت آن پرداختهایم؟ همه اینها نشان می دهد که مسالهای واقعی در جامعه وجود دارد. دوم اینکه اولین گام برای حل یک مساله به رسمیت شناختن وجود آن است. چشم بستن و نسبت دادن آن به یک گروه کوچک و نادیده گرفتن آن اشتباه بزرگی خواهد بود. حتی اگر انگشت شمار باشند – که نیستند – تعداد افرادی که در جامعه ما چنین میکنند باید دربرابر آنها، همه ما فریاد برآوریم. چرا؟ چون ما به نیکی خویشتن و شهر و مردمان خود ایمان داریم. کار درست کردن وظیفه ما است حکم اخلاقی و وظیفه شهروندی ما است. درست است که باید آن را ارج نهاد و تشویق کرد و بزرگ داشت اما نباید از یاد برد که این رفتار طبیعی شهروند امروز است و طبیعی است اما آن رفتار دیگر طبیعی نیست. باید هر روز به یاد بیاوریم که برخی از رفتارهای غلط چه کوچک و چه بزرگ طبیعی نیستند و باید اصلاح شوند. از این رو است که معتقدم با رعایت همه معیارهای اخلاق و ادب باید در برابر چنین ناهنجاریهایی – هرچقدر هم که کوچک – فریاد برآوریم و از این فریاد استقبال کنیم. این فریاد نشان سلامت جامعه است. نشان زنده بودن همدردی و دیگر اندیشی است نشان از آن است که ما به رفتار دیگران و رفتار خود اهمیت میدهیم و به شهر و رفتار شهری خود و وظیفه و حقوق شهروندی خود هنوز امیدوار و مقید هستیم. نشان از آن دارد که ما بدنه اجتماعی سالمی داریم که توان تحمل نادرستی را ندارد. خطر آنجایی است که در برابر چنین رفتارهایی سکوت کنیم و تنها با بزرگداشت رفتارهای پسندیده و البته طبیعی شهروندی، چنین ناهنجاری هایی را فراموش کنیم.
- البته که نباید از مسیر انصاف خارج شد و همه را به یک چشم دید. البته که باید خودمان را هم با همان نگاه نقادانه بسنجیم و البته که باید نه فقط به شهروندان و نقش آنها چه مثبت و منفی که به نقش نهادها، مسولان و هر کسی که کاری از دستش بر می آمده است، پرداخت. باید پرسید چرا آتشنشانی ما وسایل لازمش را ندارد و بودجهاش در شهری مانند تهران که بر بستر خطر زندگی می کند چنان اندک است؟ چرا سیستمهای ایمنی به اندازه کافی نیست؟ چرا بازرسیهای موثر انجام نمیشود یا به نتیجه نمیرسد؟ چرا در مکان های تجاری و اداری مانورهای آتشسوزی و سایر بلایای طبیعی به صورت منظم اجرا نمیشود تا مردم و کارمندان و کارگران برای روز حادثه آماده باشند؟ البته که باید همگان را متناسب نقششان مسوول دانست. اما انکار مشکل نباید کرد و باید از فریاد خطر جامعه در برابر ناهنجاری استقبال کرد.
- حتما کسانی که به تحلیل جامعه میپردازند درباره این وجه خاص، یعنی ترجیح دادن ماندن در صحنه و عکس گرفتن و ثبت کردن رویداد خواهند پرداخت. این مسالهای خاص ایران نیست و در همه جای جهان به معضلی بدل شده است. شاید یکی از دلایل آن تغییر فضای فرهنگی مبتنی بر شتاب فناوری باشد. دلایل زیادی برای این رفتار وجود دارد ولی در یک بخش شاید ما – اصحاب رسانه – مقصر باشیم. با ظهور فنارویهای جدید و به خصوص گوشیهای هوشمند که همه ابزار ثبت و انتشار صدا و تصویر را برای همه مردم فراهم آوردند و وصل شدن آنها به شبکه جهانی اینترنت که امکان ارتباط را راحتتر و سریعتر کرده است، مفهومی به نام روزنامهنگاری شهروندی به وجود آمد. برای سالهای طولانی بود که بسیاری از حوادث به دور از چشمان مردم و روزنامه نگاران و گزارشگران رخ می داد. تا همین چندین سال پیش شاید هیچ تصویری از سقوط یک هواپیما یا سیلی در یک نقطه دور افتادی یه هر حادثه دیگری در بدو رخ دادنش در دسترس نبود. ابزار جدید مردم را توانا کرد تا داستان هایی را روایت کنند که در غیاب آنها از چشم همگان دور میماند. طبیعی است که این فرصتی بینظیر برای نهادهای رسانهای بود تا با تکیه بر این امکان جدید از مردم بخواهند تا نقش شهروند – خبرنگارانی را بر عهده بگیرند که میتوانند گزارشی لحظه به لحظه از نقاط و رویدادهایی تهیه و ارسال کنند که کسی به آن دسترسی ندارد. ما نیز در ایران چنین کردهایم اما گاه به نظر میرسد در این تشویق و دعوت، نکته مهمی را از یاد بردهایم. شهروند خبرنگاران، پیش و قبل از هر چیزی شهروند هستند و قرار نیست وظیفه ما را بر عهده بگیرند. ما زمانی که آنها را به تهیه گزارش و تصویر فرا می خوانیم، گاه فراموش میکنیم که ما برای این کار آموزش دیدهایم تجربه داریم و وظیفه داریم در حالی که مردم عادی چنین تخصص و آموزش را در اختیار ندارند. ما گاه فراموش میکنیم که قرار نبوده است شهروند خبرنگاران جای گزارشگران حرفهای را بگیرند بلکه قرار بر این بود که دادههای دست اولی را در شرایط خاص و به شرط امنیتشان مهیا کنند که امکان و دقت گزارشگری حرفه ای را تقویت کند. ما گاه فراموش میکنیم پیش از آنکه آنها را دعوت به حضور در محل حادثه و ثبت و ارسال رویدادها کنیم به آنها یادآوری کنیم که پیش از هرچیزی آن ها باید مراقب خود و اطرافیان خود باشند. باید وظیفه اول خود در نقش شهروند را در اولیت قرار دهند. تنها زمانی ثبت و ارسال چنین رویدادهایی برای شهروندان باید اولویت پیدا کند که پیش از آن از ایمنی خود و اطرافیانشان اطمینان پیدا کردهاند و مطمئن باشند در مسیر خطر یا در مسیر امداد قرار ندارند. چند روز پیش از حادثه پلاسکو، اتفاق دیگری در تهران افتاد. پرنده بدون سرنشینی بدون مجوز وارد محدوده پرواز ممنوع شهر شد و توپهای ضدهوایی شروع به آتش گشودن کردند. تهران شهری است که تجربه دوران بمبارانهای جنگ را دارد. شهروندان این شهر هنوز خاطره شفافی از آنچه صدای یک ضدهوایی ممکن است معنی بدهد در ذهن دارند. زمانی که این رویداد آغاز شد، شهروندان دلیل آن را نمی دانستند. ممکن بود حادثهای جدیتر از آنچه اتفاق افتاد، در حال رخ دادن بوده باشد. برای مردمی که در این شهر زندگی میکنند این صدا اولین زنگ خطر است. باید به پناهگاه یا نقاط امن رفت و خانواده و دوستان را به امن ترین مکان ممکن رساند. در عوض به صحنههای این رویداد نگاه کنید که بخشی از مردم چه بی پروا بر فراز بام ها و میان خیابانها آمدند و بسیاری از آنها دوربینهای خود را به سوی هدفی نامعلوم نشانه رفتهاند. شاید این دو رویداد اخیر زنگ خطری را برای ما ایجاد کند که در دعوت از مردم برای ثبت رویدادها محتاطتر باشیم به آنها یادآوری کنیم تصاویر و گزارشهای آنها اگرچه ارزشمند است اما نه به قیمت به خطر انداختن جان آنها یا ایجاد مانع در راه کمکهای امدادی و مواظب باشیم نقش خود را بر گردن ایشان نیاندازیم. روزنامهنگاران و عکاسان حرفهای – قاعدتا – آموزش گزارشگری در چنین شرایط بحرانی را دیدهاند و میدانند چطور به تهیه خبر و گزارش بپردازند بدون آنکه مانعی در راه دیگران ایجاد کنند و البته که خطر بخش پذیرفته شدهای از کار آن ها است که آگاهانه آن را انتخاب کردهاند.
و در نهایت اینکه باید قدر قهرمانان بیادعای خود را بدانیم، نیروهای امداد و آتشنشانی که از جان گذشته برای خدمت به دیگران در صحنه میرود و تن به خطر میدهند تا جانی را نجات دهند. تمام دعای خیر ما بدرقه راه آنها و خانوادههای عزیزشان.
—
پوریا ناظمی
No tags for this post.
سلام
این فقط یک ساختمان بود فقط یکی
اینگونه غوغا به پا کرد
خدا به داد تهران برسد اگر خدای ناکرده زلزله بیاید