انعکاس الهیات سیاسی شیعه در عاشورا
علاوه بر این، تحلیل یک مسئله دینی و یک رخداد مذهبی از نقطه نظر یک فیلسوف چیزی است که کمتر فرصت تحقق مییابد. پروفسور محمد لگن هاوزن، استاد فلسفه چنین فرصت کم نظیری را در مقاله "عاشورا" فراهم کرده و از نقطه نظر یک فیلسوف به بررسی عاشورا پرداخته است.
وی با بررسی بستر شکلگیری تاریخ عاشورا، به دو روششناسی و روایت علمی و مذهبی در بررسی تاریخی آن واقعه و تمایزهای آنها میپردازد. او بر این اساس از دو نوع تاریخ سخن میگوید که با تأملی فلسفی، به تاریخی فلسفی بدل شده و در آنها میتوان به دنبال کشف "آموزهها، موضوعات فلسفی و ایدههایی" بود که از مطالعه آن تاریخ میتواند روشن شود. (ص3-2(
در خلافت اسلامی، اسلام در خدمت دستیابی به قدرت جهانی و بسط آن قرار گرفته است، اما به نظر شیعه، اسلام برای جایگزینی ساختارهای رایج قدرت با اجتماعی که ساختارهای آن به وسیله "کاریزمای راهنمای منصوب از جانب خدا" شکل گرفته باشد، آمده است.
مفهوم قدرت سیاسی در اسلام
در پاسخ به این پرسش که قاتل امام حسین(ع) که بود و این ماجرا چگونه روی داد، معمولاً به سابقه نزاع بر سر خلافت و قدرت سیاسی اشاره میشود. اما نویسنده باتوجه به فرازهایی از دعای منسوب به امام[1]، قصد ایشان از خیزش را سیاسی به معنایی امروزین نمیداند و از این رو به بررسی تغییر مفهوم قدرت سیاسی در اسلام میپردازد.
دکتر لگن هاوزن معتقد است "وفاداری [اصحاب] به پیامبر به این معنا بود که قدرت [مذهبی و سیاسی] … را به ایشان اعطا میکردند"، "چنین قدرتی [با ابعاد مذهبی و سیاسی] ولایت نامیده میشد". "ولایت دوستی خاصی با خدا است." و "ولی در مذهب شیعه رهبری معنوی مفتخر به عصمت است". بعد از فوت پیامبر اختلافی در رهبری امت پدید آمد که اولین گام در تمییز میان قدرت مذهبی و قدرت سیاسی بود. "امام علی خلافت را فی نفسه مطالبه نمیکرد، بلکه حق رهبری را مدعی بود" به همین خاطر نیز به شورش تحریک نکرد. امام حسین نیز از مفهوم ولایت در نامه به شیعیان بصره استفاده میکند. که در "نوع قدرتی که امام در نظر دارد … هیچ تقسیمی میان رهبری "سیاسی" و "مذهبی" مطرح نیست" (ص6). از این رو بحث در مورد این که "حرکت اولیه شیعه مذهبی بوده یا سیاسی نوعی تحریف تاریخ است"؛ این حرکت "یک حرکت کاریزماتیک بوده است که عناصر مذهبی و سیاسی آن تمییز ناپذیرند"( همان).
جنبه کاریزماتیک امام نیز معمولاً مبتنی بر این ایده بوده که رهبری جامعه مسلمانان باید موروثی باشد. این بدین دلیل بوده که ماهیت مذهبی وفاداری سیاسی شیعه به مفهوم ولایت باز میگردد. با اعلان ولایت امیرالمؤمنین(ع) در غدیر مسلمانان با ایشان بیعت کردند و وفاداری خود را در عوض حمایت "ولی" معامله کردند. ایدهای که لفظ بیعت از واژه بیع بدان اشاره دارد.
در مسئله عاشورا بیعت کلید مسئله است. ابوسفیان با پیامبر(ص) بیعت نکرد، معاویه با علی(ع) بیعت نکرد و بعد از ایشان هم با امام حسن(ع). در این داستان امام حسن(ع) حق معاویه برای رهبری را نپذیرفتند و ولایت را به معنایی که در شیعه بسط یافته برای وی رد کردند. بعد از مرگ معاویه، امام حسین(ع) از پذیرش بیعت یزید امتناع کرد و وقتی کوفیان بیعت خویش را به ایشان عرضه کردند، امام در جواب ایشان نوشت "به جان خودم سوگند، امام و پیشوا کسی نیست جز آن که در میان مردم به کتاب خدا حکم کند و به دادگستری و عدالت به پاخیزد و به دین حق دینداری کند و تقوای خدا را پیشه کند."[2] "کسی که این صفات را ندارد شایسته اعمال قدرت بر امت نیست، چه قدرت سیاسی مد نظر باشد و چه قدرت مذهبی." (7)
بررسیهای تاریخی این محقق نشان میدهد که "امام حسین نه برای به دست گرفتن قدرت سیاسی که برای اعلان حقش برای رهبری … و امر به معروف و نهی از منکر حرکت کرد"(9). وی از این رو معتقد است ایستادگی امام حسین(ع) در مقابل یزید نه یک شورش مسلحانه و نه یک اعتراض مسالمتآمیز بود. او برای تصاحب قدرت حرکت نکرد، بلکه او برای دفاع از خودش مسلح شد و این موضوع ادعای دشمنان اهل بیت را مبنی بر این که امام حسین بر خلیفه خروج کرده بوده، رد میکند. رفتار امام حسین نشان میدهد که وی از درگیری مسلحانه پرهیز دارد و دفاع وی از خویش نیز نه دفاع شخصی، بلکه نوعی اعتراض و رد حاکمیت بنی امیه است "چرا که دفاعهای ایشان برای دفع حملات یزیدیان کافی نبود."(10)
تکیه بر تمایز میان مفهوم قدرت سیاسی و قدرت مذهبی بسیاری از ابهامات چالش برانگیز تاریخی مثل محتوای مذاکرات میان ابن سعد و امام حسین(ع) و قاتل امام حسین، انگیزه ایشان و بسیاری از ابهامات تاریخی این داستان را در نبود شواهد کافی و از طریق "نتایج چندی [که] بر اساس الهیات سیاسی امام حسین قابل حصول است"(16) بر طرف کرده و حیات سیاسی امام را بهتر روشن میکند. از این رو تکیه به این تمایز در حل مسائل تاریخی نیز حیاتی است.
مصائب امام حسین و نقش یادآوری آن نه از نوع رنج مسیح برای پاکی گناه انسان در گذشته، که رنجی برای آگاه کردن مردم است به این که ویرانی جهان اسلام خلاف آموزههای آن است؛ تا مردم را از افتادن در خطا در آینده مصون کند و به این شکل کفاره گناه آیندگان باشد.
الهیات سیاسی امام
بر اساس عقاید شیعه همین که قدرت یزید از طریق انتصاب الهی نبوده کافی است که خلافت او ناروا و غیر مجاز شود. اما این توضیح نمیدهد که چرا امامان قبل با سایر خلفا مدارا کردند، اما در مورد یزید خیر. دلایل متعددی مثل فساد اخلاقی یزید و … مطرح شده است، اما به نظر نویسنده نبود نیاز به رد آن نوع از حکمروایی که در خلافت دیده میشود علت اصلی است؛ آن حکمروایی که میان قدرت سیاسی و مذهبی تمایز قائل شده است. این مسئله به تقریر امامان از مفهوم ولایت و رابطه قدرت سیاسی و مذهبی باز میگردد. در خلافت اسلامی، اسلام در خدمت دستیابی به قدرت جهانی و بسط آن قرار گرفته است، اما به نظر شیعه، اسلام برای جایگزینی ساختارهای رایج قدرت با اجتماعی که ساختارهای آن به وسیله "کاریزمای راهنمای منصوب از جانب خدا" شکل گرفته باشد، آمده است.
فساد اخلاقی یزید راه برای خیزش را به نوعی فراهم کرد که خیزش امام حمل بر قدرتطلبی و خودخواهی نشود. ایستادگی امام حسین(ع) در مقابل یزید ایستادگی در مقال ویرانی اداره سیاسی جامعه مسلمانان بود. با این حال امام حسین(ع) مردم را به قیام و جنگ با سلطهگرانشان فرانخواند و از این رو از هیچ تلاشی برای جلوگیری از خشونت دریغ نکرد؛ تلاشی که در خروج او از مکه و مواجهه او با یارانش در این سفر، مسیر حرکت و صحنه صحنه روز عاشورا قابل مشاهده است.
نکته مهم فلسفی بیانشده در مورد "مفهوم ولایت در الهیات سیاسی تفکر شیعه" به عنوان کلیدی برای تفسیرهای گوناگون مطرح شده قابل به کارگیری است؛ تفسیرهایی از جانب اهل سنت، شرقشناسان، صوفیان و شیعیانی همچون شریعتی، صالحی نجفآبادی، مطهری که در موضوعات متنوعی همچون انگیزه خیزش امام حسین، وجه حرکت به سوی کوفه، مذاکرات انجام شده و رخدادهای عاشورا و مهمتر از همه آموزههای این داستان مهم در تفکر شیعی ارائه شده است. اما چنین خوانشی از داستان کربلا نه تنها منکر انگیزههای سیاسی، اخلاقی و فداکارانه از آن نیست که خوانشی همراه با تأملات فلسفی در تبیین این وجوه از واقعه مهم در تاریخ اسلام را فراهم میکند.
مصائب امام حسین و نقش یادآوری آن نه از نوع رنج مسیح برای پاکی گناه انسان در گذشته، که رنجی برای آگاه کردن مردم است به این که ویرانی جهان اسلام خلاف آموزههای آن است؛ تا مردم را از افتادن در خطا در آینده مصون کند و به این شکل کفاره گناه آیندگان باشد. این چنین است که یادآوری آموزههای این واقعه خشونت بار در هر سال چرخه خشونت کور را به حرکت در نمیآورد؛ چرا که نه بر خود این رنجها که بر هدف آنها متمرکز است. از این رو عزاداری ما مروری بر رنج کشیدن توسط انسان کامل است که نوعی بازنمایی از عشق الهی و شور امام حسین به شمار میرود.
محمد موحد/ دانشآموخته فلسفه
[1]اَللّهم إنکَ تَعْلَمُ انَّه لَم یکُنْ ما کانَ مِنّا مُنافَسةً فی سلطانِ وَ لا التِماسَ شَیء مِنْ فُضُولِ الحطامِ و لکِنْ لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِنْ دینِکَ و نُظهِرَ إلاصلاحَ فی بِلادِکَ، فَیأمَنُ المَظلومونَ مِنْ عِبادِکَ وَ تُقامُ المُعَطَّلَةُ مِن حدودِکَ.
[2]ارشاد مفید، ج 2، ص 36