از سطل آب یخ تا شناسایی ژن‌ها

 

این روزها فضای مجازی ایران شاهد ظهور موج‌هایی است که به نام چالش‌های شبکه‌های اجتماعی معرفی می‌شوند. عمده آنچه این روزها به نام چالش باب می‌شود شوخی‌های دسته‌جمعی است. بازی‌هایی که دوست داریم دیگران را نیز در آن شریک کنیم. این فراخوان‌های‌ دسته‌جمعی برای مشارکت در یک رفتار مشخص، می‌تواند لذت‌بخش و مفرح هم باشد.

 اما گاهی برخی از این موارد در قالب چالش‌های جدی برای حل مسئله‌ای اجتماعی معرفی می‌شود و طراحان و مشارکت‌کنندگان در آن گمان می‌کنند در حال انجام دادن کاری مهم هستند.

برای آن‌هایی که در فکر طراحی چنین رفتارهای اجتماعی با استفاده از فضای مجازی هستند، نگاه به دنیای اطراف و دیدن نمونه‌های موفق چنین چالش‌هایی می‌تواند کارآمد باشد وگرنه طرح‌های ما به فعالیت‌های بی‌حاصلی بدل می‌شود که به برگزارکنندگان آن و مشارکت‌کنندگان توهم حل کردن مسئله‌ای را می‌دهد.

دو سال پیش را به یاد دارید؟ زمانی که یک سطل آب یخ فاتح شبکه‌های اجتماعی شده بود. چالشی به نام سطل آب یخ، که هدفش افزایش آگاهی و در کنار آن جمع‌آوری پول برای تحقیقات مربوط به بیماری ALS (Amyotrophic lateral sclerosis) بود. این بیماری نوعی بیماری نورون‌های حرکتی است که باعث تخریب سیستم عصبی می‌شود. تخریبی که غیرقابل‌مهار و برگشت‌ناپذیر بوده و بیماران را معمولاً به‌صورت تدریجی از پای درمی‌آورد. این همان بیماری است که دانشمند برجسته دوران ما، استفان هاوکینگ را به خود مبتلا کرده است. البته او خش شانس بود که توانسته چنین مدت طولانی با این بیماری دست‌وپنجه نرم کند. عمده قربانیان دیگر این‌قدر خوش‌شانس نیستند. این بیماری به‌طور متوسط در هرسال 2 نفر از هر 100 هزار نفر را به دام خود می‌اندازد. شاید به نظر عدد کوچکی بیاید. درست هم هست و اتفاقاً همین مسئله باعث شده تا اولویت بودجه‌های پژوهشی برای بررسی و تحقیق درباره آن پایین باشد.

چنین بیماری‌هایی که در ایران آن‌ها را به نام بیماری‌های خاص می‌شناسیم، معمولاً بر بدنه نیروهای مردمی و نهادهای خیریه برای کمک به بیماران و تحقیقات پزشکی تکیه می‌کنند.

این همان کاری بود که چالش سطل یخ قصد انجام آن را داشت. نخست اینکه نوعی بازی اجتماعی را ترتیب داد که در آن، بیماری که تنها 2 نفر از هر 100 هزار نفر در سال  به آن مبتلا می‌شوند، برای مدتی طولانی نُقل محافل اجتماعی و دوستانه تبدیل شود. وقتی یک ستاره سینمایی در این چالش شکرت می‌کرد یا یک سیاستمدار یا شخصیت فرهنگی یا اینکه گروهی از مردم در مکانی عمومی این کار را می‌کردند، رسانه‌های کوچک و بزرگ در کنار این خبر تفریحی خلاصه‌ای از این بیماری و هدف این چالش را نیز می‌نوشتند.

مهم نبود که شما با این بیماری تماس داشتید یا نه. اما دیدن و تماشای دوستان و آشنایان و شاید مهم‌تر از آن چهره‌های محبوب هنری ،فرهنگی و حتی سیاسی که سطل آب یخ را بر سر خود می‌ریختند بهانه‌ای می‌شد تا درباره داستان این چالش سخن بگوییم.

نکته دوم در این بود که چالش به‌گونه‌ای معنی‌دار باقابلیت توسعه طراحی‌شده بود. هرکسی که به این بازی فراخوانده می‌شد سه نفر دیگر را به بازی دعوت می‌کرد تا این سطل آب یخ بر سر دیگران نیز ریخته شود.

البته طراحان در طراحی ابتدایی خود این ایده را داشتند که یا یک سطل یخ بر سرخود بریزید یا به‌جای آن مبلغ مشخصی به بنیاد بیماری ALS کمک کنید و البته توصیه می‌کردند که چرا هر دو مسیر را نرویم و همزمان با خالی کردن یک سطل آب یخ بر سر کمکی هم به این بنیاد انجام دهیم.

بسیاری از شرکت‌کننده‌ها – ازجمله در ایران – تنها به ریختن سطل آب بر سرخودشان کفایت کردند. بااین‌وجود حجم انبوهی از افراد که مرحله‌به‌مرحله در این چالش شرکت می‌کردند و به آن افزوده می‌شدند باعث شد تا همان درصد اندکی که کمک مالی هم به بنیاد کرده بودند درمجموع عدد قابل‌توجهی را جمع‌آوری کنند.

نکته مهم دیگر دراین‌بین معلوم بودن نهادی بود که دریافت‌کننده این پول بود و همچنین برنامه مشخصی را برای نحوه خرج کردن آن ارائه می‌کرد. درنهایت پس از شور و شوقی طولانی چالش سطل یخ به اتمام رسید و به گزارش بنیاد ALS مبلغ 220 میلیون دلار از همین طریق گردآوری شد.

نکته‌ای که این چالش را موفق می‌کند فقط جمع‌کردن این مبلغ نیست. بخش بعدی آن شاید مهم‌تر باشد. این مبلغ بین 6 پروژه تحقیقاتی که  برای بررسی و پژوهش بر روی دلایل به وجود آمدن و روش‌های ممکن برای درمان این بیماری طراحی‌شده بودند تقسیم شد.

همین هفته پیش یکی از این پروژه‌ها که به دنبال عامل ژنتیکی برای به وجود آمدن این بیماری می‌گشت به نتیجه رسید. پژوهشگرانی که با استفاده از این بودجه کار خود را پیش می‌بردند موفق شدند ژنی را پیدا کنند که در برخی از موارد – هرچند اندک – از مبتلایان ممکن است نقشی کلیدی در به وجود آمدن این بیماری داشته باشد.

طبیعی است این پژوهش تنها یک‌قدم به جلو به شمار می‌رود اما در غیبت چنین بودجه‌ای که با کمک چنان چالشی به دست آمد امکان انجام این تحقیق و آشکارسازی این عامل هم وجود نداشت.

این ویژگی یک چالش موفق است. دو سال پس از شادی و خنده و سرگرمی ناشی از ریختن آب یخ روی افراد، اکنون این چالش هنوز در مسیری دیگر ادامه دارد و به یاد بازیگرانش می‌اندازد که مشارکت آن‌ها چه نتیجه مثبتی به همراه داشته است.

مفرح بودن، قابل توسعه بودن و گسترده شدن، معنی‌دار بودن و مشخص بودن نحوه کمک به هدفی که چالش دنبال می‌کند، برنامه‌ریزی برای روزی که بخش اجتماعی کار به پایان رسید، ارتباط دائم با شرکت‌کنندگان و به‌روز نگاه‌داشتن آن‌ها از وضعیت پیشرفت ایده و پروژه و همچنین امکان‌پذیر بودن رسیدن به هدفی که چالش مطرح کرده است ازجمله پارامترها و عواملی بود که در موفقیت این مشارکت اجتماعی نقش بازی کردند. بخش مهم دیگر این بود که این چالش از فضای مجازی استفاده کرد اما در بیرون آن به نتیجه نهایی خود می‌اندیشید.

همان زمان در ایران برخی در مقابل این چالش موضع گرفتند که در این بی‌آبی این سطل آب یخ می‌تواند چقدر بدآموزی داشته باشد. حتی چالش جایگزینی پیشنهاد شد به نام چالش کلوخ. طراحان از مردم خواستند به‌جای آب یخ در اعتراض به خشک‌سالی و کمبود آب کلوخ بر سر خود بکوبند. طبیعتاً آن چالش شکست خورد چون نه فضای مثبت اندیشی و تغییری در آن بود، نه جذابیتی، نه هدف مشخصی و نه برنامه‌ای آینده‌ای برای آینده آن.

این روزها نیز برخی از چالش‌های دیگر که احتمال خیلی زیاد عمده آن‌ها بی‌نتیجه خواهند بود در فضای مجازی باب شده‌اند.

این‌ها مشارکت‌های اجتماعی هم سویی هستند که باید آن‌ها را به فال نیک گرفت.

 اگرچه اگر سودای آن را داریم که کاری بکنیم که به نتیجه برسد بد نیست به الگوهای موفق نگاه کنیم و اگر هم چنان کاری از دستمان بر‌نمی‌آید مراقب باشیم آنچه را به‌عنوان چالش یا بازی یا مشارکت مطرح می‌کنیم، در ابعاد درست خود معرفی کنیم و این ایده را به مخاطبان تحمیل نکنیم که هرچه نام چالش بر خود داشته باشد قرار است منجر به تغییری شود.

در سوی دیگر شاید بد نباشد اگر قصد داریم گلوله برفی کوچکی را در شبکه‌های اجتماعی به حرکت درآوریم و امیدوار باشیم که درنهایت به بهمنی بزرگ تبدیل شود اندکی تأمل‌کنیم. باید مراقب بود که مبادا ایده‌های مبتنی بر بی‌خردی و استبدادزدگی و تندروی را در آن گلوله اولیه جای دهیم. ایده‌های ما نیز در طول حرکت بزرگ می‌شود. اگر ایده همدلی بکاریم و اگر کار به انجام برسد حاصلی مردم دوستانه برداشت خواهیم کرد و اگر ایده حذف و خودسری و بی‌قانونی و نفرت را از دامنه کوهستان شبکه‌های اجتماعی روانه کنیم شاید خود ما در زیر آوار بهمنش دفن شویم.

پوریا ناظمی

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا