شخصیت معناباخته، انگاره ای از انسان مدرن است

این نمایش برگرفته از رمان "بیگانه" (L’Etranger) نوشته آلبر کاموست که در سال 1942 منتشر شد و جزو یکی از آثار مهم در فلسفه معناباختگی است.

کامو از پدری فرانسوی که در الجزایر بزرگ شده بود و مادری خدمتکار در محیط فقیرانه الجزایر به دنیا آمد. او را یکی از بزرگان فلسفه اگزیستانسالیستی یا اصالت وجود می دانند اما کامو خود چنین برچسبی را رد می کند و برخلاف ژان پل سارتر فرانسوی که پرچمدار دیدگاه اصالت وجود است، پوچ گرایی و به عبارت بهتر معناباختگی را به عنوان فلسفه مطرح خود در پیش گرفته است.

بر اساس فلسفه اصالت وجود، وجود بر ماهیت مقدم است و این انسان است که با انتخاب های خود به همه چیز که پیش تر بی معنی بوده اند، معنا می دهد. با این حال بر خلاف سارتر که با مطرح کردن اصالت وجود و مقدم بودن وجود بر ماهیت، تا حدی دیدگاهی خوشبینانه را القا می کند، کامو بیشتر به پوچ گرایی و معناباختگی باور دارد با این حال خود وی می گوید که تمام زندگی اش به مخالفت با فلسفه پوچ گرایی و کنکاش کردن عمیق در آزادی فردی پرداخته است.

اما کامو خود در مقاله ای تحت عنوان "افسانه سیزیف" که آن هم مانند "بیگانه" در سال 1942 منتشر شد، دیدگاه هایش درباره معناباختگی و ارتباط آن با نبود کامل امید را بیان می کند. سیزیف در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله می‌رسد، سنگ به پایین می‌غلتد و سیزیف باید دوباره این کار را تا ابد انجام دهد.

"بیگانه"، داستان مردی به نام مورسو است که مرتکب قتل شده و در زندان در انتظار اعدام با گیوتین است. 

"بیگانه"، داستان مردی به نام مورسو است که مرتکب قتل شده و در زندان در انتظار اعدام با گیوتین است. روایت رمان در دهه 1930 در الجزایر رخ می دهد و آلبر کامو خود "بیگانه" را در یک جمله خلاصه می‌کند: در جامعه ما هر انسانی که در مراسم خاکسپاری مادرش گریه نکند، خود را در معرض این خطر قرار می دهد که محکوم به مرگ شود. مورسو شخصیت اصلی داستان نیز بخش مهمی از افسانه سیزیف را در جامعه ای معناباخته به تصویر می کشد.

متن اصلی رمان و همچنین نمایش در حال اجرا از این اثر، با تردید مورسو درباره روز دقیق درگذشت مادرش شروع می شود. او که کارمند جوانی است، پس از دریافت تلگرامی از سرای سالمندان مبنی بر مرگ مادرش به دوست خود می گوید: "امروز مامان مرد…شاید هم دیروز، نمی دانم."

مورسو را نمی توان یک قهرمان واقعی دانست چون او مردی بی تفاوت است که عمده کارهایش را بدون داشتن هدفی خاص انجام می دهد و حتی زمانی که نامزدش به نام ماری از او درخواست ازدواج می کند، او با بی تفاوتی پاسخ می دهد که "برایم توفیری نمی کند". زمانی هم که ماری از او می پرسد که دلیل موافقتش با این ازدواج چیست، مورسو می گوید: "چون تو از من خواستی".

مورسو حتی به مرگ مادرش هم اهمیتی نمی دهد و بعد از مراسم خاکسپاری به آب تنی می رود و در سینما فیلم خنده دار می بیند. این شخصیت به خاطر شرایط وخیم اقتصادی نتوانسته که خود از مادرش مراقبت کند و او را به سرای سالمندان سپرده است. دوست مورسو به نام رایموند هم شخصیتی است که با نامزد سابقش به مشکل برخورده است.

رایموند هنگامی که مورسو را می بیند، از او می خواهد که کمکش کند و مورسو نیز با بی تفاوتی به وی کمک می کند و در نهایت برادر عرب نامزد رایموند را بدون هیچ انگیزه ای می کشد. وقتی در دادگاه از او پرسیده می شود که انگیزه اش از قتل آن مرد عرب چه بوده، در نهایت می گوید که نور تند آفتاب باعث شده به سمت آن مرد شلیک کند و این تنها دفاع مورسو از خودش است. قتل بی هدف و بی انگیزه یک انسان توسط موروس نشان از سرگردانی و معناباختگی او دارد.

مورسو را نمی توان قهرمانی به سان اودیسه هومر دانست زیرا اودیسه شخصیتی با توانایی‌ های فوق العاده و محبوبیتی فراوان است اما مورسو شخصتی سرگردان است که در عمل هیچ چیز برای او فرقی نمی کند. در واقع شاید بتوان مورسو را یک ضد قهرمان (antihero) دانست که تلاشی برای تغییر دادن و بهتر کردن موقعیت خود ندارد. 

در رمان  "بیگانه" و همچنین در نسخه نمایشی آن، مورسو تا حد زیادی متمایز از محیط و اطرافیانش است؛ شاید برای او وجود بر ماهیت ثابت انسان و قراردادهای اجتماعی دست و پاگیر برتری داشته باشد، اما او تلاشی برای اثبات اصالت وجود خود با استفاده از تصمیم گیری هایش نمی کند. در پایان مورسو توسط قاضی و به جرم کشتن مرد عرب به اعدام با گیوتین محکوم می شود اما هیچ نقشی در دفاع از زندگی و وجود خود ایفا نمی کند.

با این حال مورسو در این نمایش به صراحت می گوید که از مرگ مادرش ناراحت نشده و حتی برایش اهمیتی ندارد که زیر گیوتین برود. می توان گفت که مورسو متفاوت از محیطش است و این جرات و جسارت متفاوت بودن را ممکن است تا حدی جسورانه انگاشته شود. در جامعه ای که همه به همرنگ جماعت بودن و یکی شدن با محیط و اطرافیان شان عادت کرده اند، متفاوت بودن را شاید بتوان عملی شجاعانه تلقی کرد. مورسو همچنین قانون و قراردادهای اجتماعی را قبول ندارد و در جایی از نمایش می گوید که "در قانون همه چیز می تواند راست یا دروغ باشد". 

او پا را از بسیاری از قواعد اجتماعی فراتر نهاده و به همه قراردادهای اجتماعی با بی اعتنایی می نگرد. در واقع وجه تمایز مورسو با دنیای اطرافش نه در اعمال قهرمانانه و خارق العاده بلکه در بی اعتنایی و بی تفاوتی اش است. مورسو شخصیتی چندپهلو دارد و نمی توان با قطعیت او را فردی مجهول یا تخطی گر دانست و به دلیل همین چندپهلو بودن است که شخصیت پیچیده او همواره منشا بحث های ادبی و فلسفی زیادی بوده است. 

آن چه در نمایش "بیگانه" تا حد زیادی جلب توجه می کند، فلش بک هایی است که در سراسر روایت وجود دارند.

آن چه در نمایش "بیگانه" تا حد زیادی جلب توجه می کند، فلش بک هایی است که در سراسر روایت وجود دارند. کارگردان در این نمایش به صورت هنرمندانه و با استفاده از فلش بک های مکرر سعی دارد زمان و مکان خطی را در هم شکند و تماشاچی عملا بین حال و گذشته و مکان های حال حاضر مانند دادگاه و مکان های گذشته مانند مراسم تدفین مادر مورسو سرگردان و معلق است. این سبک در خور به نمایش در آوردن روایتی کامویی است چرا که برای فیلسوفی مانند او زمان و مکان و روایت به شکل خطی معنای خود را می بازند.

افزون بر این، در این نمایش، موسیقی نقش و تاثیر بسزایی را در ایجاد فضایی مرموز و وهم آلود ایفا می کند. موسیقی کوبنده نمایش، بازتابی از درون سرگردان خود مورسو است و خاموش و روشن شدن مداوم چراغ ها در صحنه این نمایش و همچنین فضای تاریک صحنه نیز نقش مهمی در منعکس کردن وجود شخصیت اصلی و به تبع آن انسان سرگردان مدرن ایفا می کند. در واقع خود صحنه نمایش و متن رمان، صحنه ها و روایاتی از وجود مورسو هستند.

رمان "بیگانه" در سال 1942 و در بحبوحه جنگ جهانی دوم نوشته شد و بنابراین مورسو، نه فقط مورسو بلکه نماد انسان نوین در دوران مدرن است که در میانه جنگ جهانی و پوچ گرایی مرتبط با آن به دام افتاده است. گیوتین هم به عنوان ابزار اعدام، وسیله ای همیشه حاضر در صحنه این نمایش است که برای خردکردن انسانی که خود موجودی سرگردان است، به کار می رود. گیوتین همچنین می تواند نماد خشونت و کشتار جنگ جهانی باشد که بشر مدرن و تمامی ارزش های مرتبط با او را در هم می شکند.

نمایش "بیگانه" فقط انگاره ای غیرخطی از مورسو نیست بلکه نمادی از جامعه ای است که وی در آن سرگردان است و مورسو نمایشی از جامعه ای تاریک و بی هدف است. او در پایان می گوید که "فقط می توانم امیدوار باشم تماشاچیان بسیاری در روز اعدام من حضور داشته باشند و این که مرا با فریادهای نفرت و انزجار استقبال کنند."

گزارش:  شه تاو ناصری

 

 

No tags for this post.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا