واکاوی ارتباط خواب و سلامت روان
هر انسان به صورت متوسط حدود یک سوم از زندگی خود را در خواب سپری میکند. خواب نقش مهمی در فرآیندهای مختلف ذهنی دارد و به این ترتیب تردیدی باقی نمیماند که ارتباطی بین این پدیده طبیعی و برخی مشکلات و ناهنجاریهای روانی وجود دارد. در این میان، برخی پژوهشگران در سراسر دنیا به بررسی این ارتباط میپردازند.
دکتر راسل فاستر (Russel Foster) استاد علوم عصب شناسی و مدیر موسسه خواب و علوم عصب شناسی مرتبط با خواب است که پروژههای متعددی را در این زمینه در دانشگاه آکسفورد انگلستان به انجام رسانده است. دکتر فاستر به تازگی در مصاحبهای با نشریه نیوساینتیست به تشریح برخی از یافتههای خود در زمینه ارتباط کیفیت خواب با بیماریهای روانی پرداخته است.
چطور به فکر مطالعه و بررسی ارتباط بین خواب و سلامت روان افتادید؟
وقتی در سال 2003 در بیمارستان چارینگ کراس لندن مشغول کار بودم، با روانپزشکی روبرو شدم که جملهای عجیب را به همه میگفت و آن هم اینکه «همیشه افراد دارای مشکلات روانی، مشکلات زیادی در خواب دارند. دلیلش نیز این است که این افراد شغلی ندارند و به همین دلیل دیر به خواب میروند و دیر هم از خواب بیدار میشوند.» این گفته برایم بی معنی و غیرعلمی جلوه میکرد.
به همین دلیل من به همراه یک تیم پژوهشی شروع به کار بر روی بیماران دارای اسکیزوفرنی کردیم. حدود 80 درصد از این افراد دارای مشکلات خواب یا بهتر بگویم بیخوابی بودند. ما چرخه خواب و بیداری این افراد را به مدت 6 هفته زیرنظر گرفتیم و سپس آن را با افراد سالمی و همسنی که بیکار بودند مقایسه کردیم. در افراد دارای اسکیزوفرنی (بی توجه به اینکه تحت درمان بودند یا خیر) الگوی خواب فقط دچار اختلال نشده بود، بلکه به نوعی کاملا از هم پاشیده بود.
کدام مشکلات دیگر در زمینه سلامت روان میتواند به خواب بد در افراد بیانجامد؟
تقریبا همه اختلالات روانی که مورد بررسی قرار دادیم، به آشفته شدن خواب افراد منجر میشد که برای نمونه میتوان به اختلال دوقطبی و نیز اختلال عاطفی فصلی اشاره کرد. مدتهاست که میدانیم افسردگی و نیز خواب نامناسب همراه هم هستند. تا مدتها فرض بر این بود که افسردگی سبب خواب نامناسب میشود، اما واقعیت این است که مشکل خواب بر افسردگی مقدم است و زودتر از آن روی میدهد. همچنین در اختلالات تحلیل برنده عصبی نظیر دمانس (زوال عقل)، آلزایمر و پارکینسون هم میبینیم که اینها همگی با مشکل در خواب همراه هستند.
اما چه توضیحی برای این ارتباط بین اختلالات روانی و مشکل در خواب وجود دارد؟
بسیاری دنبال رابطه علت و معلولی بین مشکلات خواب و اختلالات روانی هستند. اما به نظرم نباید از این دید به قضیه نگاه کرد. مطالعات صورت گرفته در طی یک دهه گذشته نشان میدهد که چرخه خواب و بیداری بر همه مواد انتقال دهنده عصبی (نوروترنسمیتر) و نیز ساختارهای گوناگون دیگر تاثیر میگذارد. به همین دلیل اگر کسی در یکی از مسیرهای عصبی مغزی خود مشکل داشته باشد و به این ترتیب در معرض ابتلا به یک اختلال مشخص روانی باشد، شاهد تاثیر نامطلوب بر خواب او نیز خواهیم بود. بیتردید اگر خواب بر هم بخورد، شاهد تشدید مشکل روانی هم خواهیم بود؟
آیا باید خواب آشفته را به عنوان یکی از علایم هشدار دهنده مشکلات روانی بدانیم؟
اتفاقا این یکی از مواردی است که به مطالعه آن پرداختیم. من به همراه همکارم دکتر گای گودوین (Guy Goodwin) شیوهای برای بررسی وضعیت خواب نوجوانی که احتمال ابتلای آنها به اختلال دوقطبی بسیار بالا بود طراحی کردیم. نتایج این تحقیق شگفت آور بود. همه نوجوانی که بر روی آنها مطالعه کردیم، دچار ناهنجاریهای شدید خواب بودند، اما هیچ نشانه بالینی در آنها از ابتلا به اختلال دوقطبی وجود نداشت. به همین دلیل میتوان از مشکلات در خواب به عنوان یکی از نشانههای زیستی هشدار در مورد احتمال بروز مشکلات روانی بهره گرفت. به این ترتیب احتمال مداخله زودهنگام نیز وجود خواهد داشت.
پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که اگر بتوان با شیوه درمان شناختی رفتاری، تا حدی بر مشکلات خواب افراد دارای اسکیزوفرنی غلبه کرد و آن را ثباتی نسبی بخشید، میتوان تا 50 درصد از میزان توهم پارانویای آنها کاست.
آیا تاکنون کسی با استفاده از اصلاح الگوی خواب، به درمان مشکلات روانی پرداخته است؟
بله. پژوهشگران در دانشگاه آکسفورد به این نتیجه رسیدند که اگر بتوان با شیوه درمان شناختی رفتاری، تا حدی بر مشکلات خواب افراد دارای اسکیزوفرنی غلبه کرد و آن را ثباتی نسبی بخشید، میتوان تا 50 درصد از میزان توهم پارانویای آنها کاست. برخی پژوهشگران نیز به فکر بهبود خواب در افراد ساکن در مراکز نگهداری از سالمندان افتادند و برای این کار به سراغ سالمندانی که دارای زوال عقل نسبی بودند رفتند. آنها متوجه شدند که با قرار دادن این سالمندان در معرض نور شدید در طی روز و تاریکی مطلق در شب هنگام، تا 10 درصد از مشکلات شناختی آنها کاسته میشود.
آیا میتوان از خواب برای جلوگیری از مشکلات روانی بهره گرفت؟
ما در حال حاضر بر روی این مساله تحقیق میکنیم. اگر کیفیت خواب کودکان و نوجوانی که در معرض اختلال دوقطبی هستند را بهبود بخشیم، آیا میتوان زمان بروز نشانگان این اختلال را به تاخیز انداخت؟ آیا خواب خوب سبب میشود که مغز نیز روند دیگری در پیش گیرد؟ ما فعلا در پی یافتن پاسخ این سئوالات هستیم. همچنین به دنبال طراحی داروهایی برای فعالسازی مسیرهای عصبی مربوط به دریافت نور در مغز هستیم که میتوانند ساعت بدن را تنظیم کنند. برای نمونه، به این نتیجه رسیدهایم که داروهایی یافتهایم که سبب افزایش میزان حساسیت ساعت درونی بدن به نور میشوند و داروهایی نیز میتوانند مسیرهای عصبی مربوط به نور را بدون دریافت نور تحریک کنند. بی تردید، تنظیم ساعت درونی بدن میتواند نتایج ارزشمند زیادی با خود به همراه داشته باشد.
منبع: مجله نیوساینتیست
ترجمه: زهرا جعفری رودپشت
No tags for this post.