فلسفه انگلیسی و آمریکایی از درک معنای زندگی دورافتاده است
به تازگی کتاب «فلسفه زندگی: تأملاتی در باب حیات، معنا و اخلاق» نوشته کریستوفر همیلتون با ترجمه میثم محمدامینی و به همت فرهنگ نشر نو منتشر شده است. این کتاب مجموعهای است از چند جستار یا مقاله فلسفی که مطابق تقسیمبندی رایج در حوزه «فلسفه اخلاق» قرار میگیرد. این اثر مجموعه جستارهایی است درباره تولد و مرگ، فضیلت و شکوفایی انسان، اخلاق و منش، صدق و واقعیت، دانایی، نسبیگرایی، پوچی و سرنوشت، اخلاق و زندگی، نیاز به خواب، ترس از مرگ و رابطه جنسی که از دیدگاه فلسفه اخلاق تحلیل و بررسی شدهاند.
به گزارش مهر ،نشست هفتگی شهر کتاب، روز سهشنبه سوم شهریور به نقد و بررسی کتاب «فلسفه زندگی» اختصاص داشت. در این نشست دکتر ضیاء موحد، دکتر محسن جوادی، دکتر حسین شیخرضایی و میثم محمدامینی حضور داشتند.
ادبیات و قیود فلسفهورزی
امینی، ضمن معرفی اجمالی کریستوفر همیلتون مولف کتاب فلسفه زندگی، مختصات و ویژگیهای این کتاب را برشمرد. وی تصریح کرد: این کتاب سال ۲۰۰۱ به همت انتشارات دانشگاه ادینبرو منتشر شده است. این کتاب در حوزه فلسفه اخلاق جای میگیرد. برای ورود به این مبحث شاید نیاز باشد دیدگاه سنتی رایج درباره فلسفه اخلاق را قدری تعدیل کنیم و وسعت دهیم. در اینباره مطلوب است به مقدمه کتاب اشاره کنم؛ البته شاید این مقدمه به اندازه یازده فصل کتاب جذاب نباشد، اما از اهمیت ویژهای برخوردار است. مولف در این صفحات طی رویکردی تازه شکل فلسفهورزی (بهویژه فلسفهورزی حرفهای و دانشگاهی) را نقد میکند. او به مدد بازگشت به گذشته فلسفه (فلسفه به معنای حکمت) این رویکرد را پی میگیرد. به اعتقاد مولف فلسفه دانشگاهی و حرفهای (بهویژه فلسفه انگلیسی و آمریکایی) از اهداف اصلی فلسفه (بهویژه درک معنای زندگی) دور افتاده است.
مترجم، بر تازگی نگرش مولف تاکید کرد و افزود: همیلتون این نگرش تازه را سرمشق قرار میدهد و بر اساس آن یازده فصل دیگر کتاب را مینگارد. این فصول گستره وسیعی (تولد، مرگ، صدق، واقعیت و نسبیگرایی) را در برمیگیرند. از این روی و نیز با توجه به حجم محدود کتاب مشخص میشود حق مطلب ادا نشده است؛ اما میتوان آن را بهعنوان یک نقطه شروع برای پرداختن به این مسائل تلقی کرد؛ بهویژه فصلهایی که درباره رابطه جنسی و نیاز به خواب هستند بسیار تازهاند و در ادبیات فلسفه تحلیلی کمتر محل توجه بودهاند. به اعتقاد مولف اگر ما از فلسفه انتظار داشته باشیم زندگی را برایمان معنا کند و درکی عمیقتر از آن دراندازد، آنچه در دانشگاه تدریس میشود و در کتابها نوشته میشود با زندگی واقعی پر فراز و فرود ما ارتباطی ندارد.
امینی، به تاکید همیلتون بر آرای فلاسفه دیگر مبنی بر تایید دیدگاه یادشده اشاره کرد و اظهار داشت: به اعتقاد مولف بروز ایندست آسیبها در ارتباط با سبک نگارش فلاسفه است؛ آنها با سبکی غیرشخصی مینویسند؛ گویی نباید چیزی از ویژگیهای ممیز آن فرد بهعنوان یک فیلسوف در نوشتهی او باشد؛ در واقع نوعی یکسانسازی بین آنها اتفاق افتاده است و این همان عقل محضی است که بین همه انسانها مشترک است. مولف این رویکرد را نقد کرده است؛ البته میتوان نقد او را مثبت تلقی کرد؛ چراکه خود نوعی فلسفهورزی را بهعنوان راه حلی برای آن ارائه کرده است. از آنجاکه بیان فیلسوف به نوعی غیرشخصی است، این انتقادها به او وارد میشود؛ از اینروی همیلتون تاکید میکند، باید ایندست حساسیتها را محترم شمرد. به این دلیل این اثر با ادبیات دوست است و میتواند به نقلقولهایی موثر استناد کند.
مترجم ادامه داد: نقد همیلتون به منزله نفی فلسفه دانشگاهی کلاسیک نیست؛ در واقع او معتقد است باید چیزهایی دیگر هم به ساختمان فلسفه افزوده شود و فلاسفه مهارتهای دیگری را نیز فراگیرند. اگر با این نظرگاه که مبنی بر گسترش افق دید است این اثر را بخوانیم به حتم درک بهتری از آن خواهیم داشت.
در نبود زبان فلسفه
موحد، بخشی از کتاب فلسفه زندگی با عنوان صدق و واقعیت را موضوع سخنان خود قرار داد و در اینباره گفت: مشکل از ترجمه عنوان این بخش آغاز میشود. در اینجا واژه «Reality» واقعیت ترجمه شده است؛ اگر آنرا با واژگان متضادش در نظر آوریم، آسیبهایی بروز میکند؛ اهل فلسفه در بهکارگیری اصطلاحات حساسیت دارند؛ اما مترجم واژه یادشده را گاه واقعیت ترجمه کرده است، گاه صدق و گاه واژگان دیگر. البته نمیتوان او را مقصر دانست چراکه زبان ما هنوز زبان فلسفه نیست. مساله صدق نیز باید «صدق» ترجمه شود؛ متون کلاسیک ما از این حیث بسیار کمک میکنند. وقتی مترجم معادلی را برمیگزیند، باید آن را همهجا یکسان بیاورد و بتواند صرفش کند: صدق؛ صادق؛ کاذب؛ تصدیق؛ مصداق. اگر بخواهیم جای آنها راست و دروغ بگذاریم، صدق، راستی میشود؛ اما به جای کذب میگوییم دروغی! به این معنی که از راستی استفاده نمیکنیم؛ از اینروی اشکال و ایرادی وجود دارد.
وی ادامه داد: وقتی در مقابل صدق، راستی به کار میبریم، نمیتوانیم برای کذب از دروغ استفاده کنیم؛ میتوان از ناراستی بهره برد، اما این واژه لزوما به معنای دروغ نیست؛ اگر کسی حرف راست نگوید، به این معنی نیست که دروغ گفته است؛ این آسیبها و ایرادات برای صادق و کاذب وجود ندارند، اما برای تصدیق و مصداق همچنان با آنها رویاروییم. فلسفه قدیم و متون منطقی ما به این مسائل توجه داشتهاند؛ ولی مترجم برای ترجمه متون فلسفی به زبان فارسی با دشواریهایی رویارو میشود که برآمده از نوشتههای فلسفی ما و بیدقتیهای موجود در آن است. آسیبهای دیگری از اینگونه که اشاره شد در این ترجمه وجود دارد.
موحد، در ادامه سخنان خود مولفهها و ویژگیهای موضوع مورد بحث را برشمرد و اظهار داشت: این بحث دال بر این است که آیا مفاهیم اخلاقی به امور حقیقی هم ارجاع میدهند یا خیر؟ جملات اخلاقی صادق یا کاذب هستند یا خیر؟ اگر صادق و کاذب دارند، به کدام اعتبار است؟ آیا به اعتبار امر حقیقی، صادق و کاذب دارند؟ حقیقتگرایان اخلاقی به امر حقیقی ارجاع میدهند و دو مثال هم در اینباره مطرح میکنند؛ یکی با اتکا به رنگها و دیگری با استفاده از ریاضیات. موضع آنها محل نقد و اعتراض واقع شده است که به اعتقاد من بهجا و صحیح است؛ چراکه اصول اخلاقی و معیارهای اقوام مختلف متفاوت است. بنابراین، اعتقاد بر اینکه اموری حقیقی وجود دارند که پایه و بنای صدق و کذب اصول اخلاقی هستند، نادرست است. در نهایت این امر مطرح میشود که هر فردی برای خود اصولی اخلاقی دارد و باید آن اصول را از مجموع زندگی او برکشید.
وی تاکید کرد: اگر این مجموعه سازگار باشد، پنجاه درصد با دیگران توافق دارد و به همین میزان خیر. بنابراین صدور یک حکم کلی تنها خاص مذاهب و ایدئولوژیها است؛ آنها میگویند: این است و جز این نیست. انسان اخلاقی میتواند دریابد بین خودش و دیگران بسیاری چیزها مشترک نیست. نکته جالب توجه این فصل درج مثالهایی از متون ادبی در موارد مختلف است؛ بار دیگر برای کسانی میگویم که ادبیات و رمان را سرسری میگیرند: منبع و منشأ دلنگرانیهای اخلاقی رمانها هستند؛ یکی از بزرگترین رماننویسان با این رویکرد داستایوفسکی است که مولف در این کتاب بسیار به متون او ارجاع داده است. ترجمه اثر هم بهرغم آنچه گفته شد، روان و مطلوب است.
تقابل اخلاق و سلیقه
جوادی، بررسی کتاب فلسفه زندگی را از حیث محتوا و نه ترجمه در دستور کار خود قرار داد و در اینباره تصریح کرد: به تازگی تالیف و ترجمهی کتابهایی درباره فلسفه زندگی رایج شده است؛ آن چنانکه گفته شد، گویا این روند در پی نقد به روشهای رایج فلسفهورزی تداول یافته است. به نظر میرسد این نگرانی مطلوب است؛ به این معنا که باید رویهای معمول شود تا فلسفه به شیوهای به زندگی روزمره ارتباط یابد؛ اما نگرانی دیگری نیز وجود دارد مبنی بر اینکه ممکن است طی این چرخش، بنیادهای فلسفی محل غفلت واقع شوند. این غفلت تا حدی در این اثر دیده میشود.
وی در ادامه مصادیقی را در تاییداین مدعا برشمرد و اظهار داشت: در فلسفه یونانی، حکمت اسلامی و فلسفه مسیحی این توجه وجود داشت؛ گرچه در عمل صورت نمیگرفت، اما همواره بر دو جنبه لوگوس یا دو نقش عقل تاکید میشد: جنبه نظری که اصول و بنیادهای ثابت و حقایق ازلی و ابدی را درک میکند؛ جنبه تدبیری که کاملا شخصی و معطوف به زمان و مکان است. این وجه، ارتباطی اساسی با وجه ثابت لوگوس داشته است و باید داشته باشد. این نکته در آثار بزرگانی چون ابنسینا تاکید شده است.
جوادی ادامه داد: البته میتوان اذعان داشت، سالهای متمادی درباره وجه تدبیری فلسفه غفلت شده است، اما وجود این اشکال نباید موجب شود از آن سوی قضیه غافل شویم و از وجه نظری در وجه تدبیری یاری نجوییم. در مقدمه کتاب به این نکته توجه نشده است. البته در خواندنی بودن این اثر تردیدی ندارم؛ چه اینکه متاثر از نیچه بیشتر به گزینگویی میماند و فاقد نظامی منتظم است؛ بیشتر به فلسفه معطوف به زندگی میماند؛ توجه مخاطب را به نکات و مسائل مربوط به زندگی جلب میکند، اما در نهایت در زندگی خیلی قابل استفاده نیست؛ به نظر میرسد در مسائل نظری و بنیادی عمق چندانی ندارد.
وی تاکید کرد: مولف در این اثر با مباحث فلسفه اخلاق بهطور جدی درگیر نشده است؛ یکی از مصادیق آن نکتهای درباره اخلاق و منش است که میان یونانیها مرسوم بوده است؛ مولف با دیدگاهی منفی به این رویکرد نگریسته است؛ گویا منش عبارت از ویژگیهای تعینیافتهای است که از اختیار آدمی خارج است؛ به این معنا که هرگاه تعین مییابد راهی برای تغییر و اصلاح آن وجود ندارد و در پی آن حساسیت آدمی درباره مسائل روزمره از بین خواهد رفت؛ از اینروی آدمی صاحب طبیعتی ثانویه میشود که کار خود را پیش میبرد. به نظر میرسد این خوانش نادرستی از اخلاق فضیلت است؛ بهویژه اینکه ارسطو بر فضیلتی عقلانی تاکید کرده است که رابط میان اخلاق و عقل است. به عبارتی دیگر نوعی رواقیگری در این اثر دیده میشود؛ گویا برای نوشتن فلسفه زندگی راه دیگری وجود ندارد و ما باید تسلیم شویم. بر خلاف دیدگاه مترجم من معتقدم ساختار کتاب فلسفه زندگی موید این معناست که هیچ نظامی اخلاقی و هیچ محکی برای سنجش اشتباه وجود ندارد؛ البته نه به معنایی حاد، دال بر اینکه هیچگونه ارزیابی برای اخلاق وجود ندارد؛ بلکه سنجهای مرتبط با واقعیت را دنبال نمیکند؛ در این اثر اخلاق با سلیقه و سبک زندگی محدود شده است.
جوادی در انتهای سخنان خود اذعان داشت، مولف مفهوم صدق را در شکل و قالبی ضعیف فروکاسته است. وی از آنپس ضمن جمعبندی مطالب پیشین به برخی ویژگیهای کتاب و ترجمه آن اشاره کرد.
فلسفه مثل عکسی رتوششده!
شیخرضایی، ضمن تاکید بر همدلی خود با رویکردهای مولف، ویژگیها و نکات مثبت کتاب فلسفه زندگی را برشمرد و اظهار داشت: به کار نگرفتن رویکرد استدلالی در این اثر تصادفی نیست، بلکه مقتضای رویکرد مولف است و من چرایی آن را شرح خواهم داد. برخی فلاسفه تصویری از فیلسوف کلاسیک ارائه میدهند مبنی بر اینکه آنها مایلند امور عالم را مرتب کنند؛ اما گاه چیزهایی از محدوده و چارچوب بیرون میمانند؛ فیلسوف آنها را حذف میکند تا جایی که تصور کند تعادل برقرار شده است؛ سرآخر هم عکسی رتوششده از آن ارائه میکند و آن را بازنمایی واقعیت میخواند. این اثر و راهنمای معنوی آن، نیچه، خلاف این سنت پیش میروند؛ بنابراین نمیتوان توقع داشت در همان زمینی بازی کند که نفیاش میکند.
وی افزود: نکته مهمتری که در مقدمه نیز به آن اشاره شده است، درباره سبک نوشتن بر مبنای این نوع نگاه است. مولف بر این عقیده است، نگاهی که سعی دارد عالم را منظم ببیند از حیث نوشتاری با سبک خاصی همراه است؛ همیلتون این سبک را غیرشخصی نام میدهد؛ به این معنی که از ورای آن صدا و لحن نویسنده در آن دیده نمیشود؛ این صدا و لحن اعم از سبک ادبی است. مهمترین مولفه این سبک این است که مخاطب نمیتواند موضع و منظر نویسنده را تشخیص دهد. همیلتون اعتقاد دارد این سبک به نوعی ایدهآلسازی تفکر است؛ فیلسوف وانمود میکند بهعنوان انسان کمرنگ شده است و به مخاطب اجازه میدهد مستقیم به حقیقت دسترسی داشته باشد و عقل او به ماهو عقل، فارغ از همه تعینات انسانی، حرف فیلسوف را تصدیق کند. من آن را نوعی تکنولوژی ادبی میدانم که بهویژه در حوزه فلسفه اخلاق کاربرد دارد؛ این تکنولوژی به خواننده القا میکند که کسی از منظر خداوند این متن را نوشته است.
شیخرضایی، نمونههایی از این رویکرد را برشمرد و در ادامه به مولفههای نوشته شخصی اشاره کرد. وی گفت: در نوشته شخصی پرسپکتیو نویسنده بازتاب دارد؛ موقعیتمند است و همواره در بافت اجتماعی و تاریخی خاصی رخ میدهد؛ روایی و داستانی است و موقعیتهای انتزاعی را بر نمیتابد؛ احتمالا بر پایه دیالوگ است و از اینروی منظرهای شخصی را بیشتر بازمینماید؛ این نوع نوشته «اما» و «اگر» و «شاید» دارد و بر این اساس نویسنده در پی تاکید بر این نیست که نوشته او حقیقتی عریان است که در مقابل مخاطب قرار گرفته است؛ در این نوشته چیزی اثبات نمیشود، بلکه توضیح داده میشود تا فهم شود. احتمالا نمونههای خوب در این حوزه، آنچنانکه نویسنده مثال میرند، رمانها یا مکالمات سقراطی هستند.
وی این نوع نگارش را مشابه رویکردی دانست که در حوزه علوم طبیعی رخ داده است؛ شیخرضایی پس از شرح این رویکرد افزود: همیلتون تاکید میکند، اخلاق از سنخ استدلال نیست؛ این نظرگاه ضمن اینکه جالب توجه است، خطرناک نیز هست؛ به عقیده وی اخلاق از سنخ سلیقه است و در انتها هر استدلالی برای یک موضع اخلاقی، سلیقهای خاص را ترجیح داده است؛ این رویکرد از مقطعی به بعد به استدلال تن نمیدهد؛ اصولا هر نوشتهای مبتنی بر یک پرسپکتیو است. البته به نظر من در این حوزه، نقد دکتر جوادی مبنی بر تعین اخلاقیات قابل تامل است.
شیخرضایی، در ادامه مباحث خود به رویکرد نقادانه نویسنده درباره نسبیگرایی اشاره کرد و اظهار داشت: نسبیگرایی دو مولفه دارد: یک، احکام اخلاقی صدق و کذب دارند؛ البته این صدق و کذب مطلق نیست؛ به این معنا که نمیتوان یک امر واقعی بیرون از تمام فرهنگها و بافتها یافت که بتوان بر اساس معیارهایی بر صدق و کذب آنها رای داد؛ این صدق و کذبها به صورت درونی در چارچوبهای فرهنگی و اجتماعی تعریف میشوند. دو، نمیتوان منظرهای مختلف برای تشخیص صدق و کذب را با هم مقایسه کرد؛ چراکه آنها همعرض هستند. نویسنده تاکید میکند، موضعی جز این دارد. بر اساس رای یادشده مبنی بر وجود خاستگاهی سلیقهای برای اخلاق، نویسنده رای نیچه را میپذیرد بر این اساس که ما یک نظام اخلاقی را میپسندیم یا خیر؛ حتی به صورت نسبی نمیتوان از درستی یا نادرستی گفت.
وی در انتها دلایل همیلتون برای پذیرش این نظرگاه را به اجمال شرح داد و نقاط ضعف و قوت آن را برشمرد.