باغی با طعم میوه های سنگی
به گزارش سینا پرس فارس، حکایت باغ سنگی درویش خان داستان مردی است که با خلق یک باغ سنگی خودش را به افسانه ها گره زد و داستانش حکایتی شد که با وجود جهانی شدن، هرگز کسی به راز آن پی نبرد. باغی که درویش خان با ساختن آن از مرزهای واقعیت گذشت و قدم به دنیایی نهاد که شاید برای ما خیالی و ناملموس، اما برای او نمادین و کاملا محسوس بود.
درویش خان یکی از زمین داران سیرجان بود، و با کشاورزی و باغبانی و به گفته ی برخی با چوپانی زندگی خود را سپری می کرد. مردی که در روایت های مردم به قهرمانان افسانه ای شاهنامه بی شباهت نیست و با وجود داستان های بسیاری که از سرنترس و دلاوری هایش روایت می کنند، قلبی هنرمند و ذهنی خلاق داشته است.
باغی عجیب با میوه های سنگی
در دل استان کرمان، و در40 کیلومتری جنوب شرقی سیرجان(بافت) دهستانی به نام بلورد و روستای مشهوری به نام میاندوآب وجود دارد، دلیل شهرت این روستا نه میوه های خوش طعم و نه آب و هوای مطبوع و نه مناظر زیباست، بلکه وجود یک باغ سنگی نام آن را به شهرت جهانی رسانده است. باغ شش گوشه ای که درختانش همیشه پر از میوه است، میوه هایی جنس سنگ .
بی شک هر کس که این باغ را برای اولین بار می بیند متعجب شده و از خود می پرسد که چرا این باغ به این صورت درآمده؟ به طبع دیدن یک چنین اثر انتزاعی در میان بیابان خیلی مرسوم نیست. اما درویش خان با احداث این باغ سنگی نه تنها از مرز همه ی سنت های دست و پاگیر و قراردادی گذشت، بلکه به ما نشان داد که اگر اهل دل و هنر باشی، حتی زیر آسمان آبی و در وسط بیابان لم یزرع هم می توانی هنر خود را به تمام جهان عرضه کنی و با سبک و روش خاص خودت با دنیا حرف بزنی.
داستان شکل گیری ایده ی باغ سنگی
وقتی اصلاحات ارضی انجام شد و او زمین هایش را از دست داد، زندگی درویش خان تحت تاثیر این اتفاق قرار گرفت و او تبدیل به مردی غمگین و ناامید شد، و درختان باغش کم کم خشک شدند. اما یک روز ایده ی عجیبی در ذهنش شکل گرفت و او شروع به ساختن باغی جدید با شکل و طرحی کاملا متفاوت کرد. او در زمینش گودالی حفر کرده و تنه ی خشکیده ی درختی را در آن گذاشت، و پس از آن شروع به آویزان کردن سنگ ازشاخه های درخت کرد. درویش خان سال ها به آباد کردن باغ سنگی اش همت گذاشت و این کار را تا اواخر عمرش ادامه داد، تا این که در نهایت، وسعت آن به 1000 متر و تعداد درختانش به 180 عدد رسید. طبعا این کار به درویش خان حس رضایت و آرامش می بخشید، که او آن را هرگز از زندگی روزمره ی خود جدا نکرد، رسیدن به باغ سنگی طوری با زندگی او عجین شد که او همه ی اتفاق های زندگیش را به حالت نمادین در باغش نشان می داد. مثلا هنگامی که پسرش به سربازی رفت او سنگی شبیه سرتراشیده ی انسان را به درختی آویخت یا هنگام از دست دادن عزیزانش سنگ هایی را به درخت می آویخت و به این ترتیب برای آن ها علامت یادبود درست می کرد.
درویش خان آن قدر به این کارعلاقه داشت که انواع و اقسام چیزهای دور ریختنی را به درختانش می آویخت و آن ها را تزئین می کرد، لوله ی اگزوز ماشین، چرخ دنده، زنجیر دوچرخه، آینه ی شکسته و حتی جمجمه ی حیوانات و شاخ بز. در واقع این باغ سنگی به آیینه ی تمام نمای زندگی درویش خان مبدل می شود، او حرفهایش را با درختانش می زند و آن ها را در غم وشادی های زندگی خود شریک می کند. شاید اگر به به طورسطحی به این موضوع بنگریم، باغ سنگی درویش خان نشان از جنون و پریشانی حالی او داشته باشد. اما اگر عمیقا این باغ را نظاره کنیم، در گوشه و کنار آن، قلب سبز و هنرمندی را خواهیم دید که زندگیش را با درختان به ظاهر خشکیده پیوند زده است و با زبان بی زبانی موفق شده، حرف های خود را به گوش تمام دنیا برساند.
به مرور زمان مردمی که عکس های باغ سنگی را دیده بودند، از سراسر ایران و جهان به سیرجان می آیند تا باغ سنگی را از نزدیک ببیند. به طوری که هر سال در حدود 6000 نفر گردشگر ایرانی و خارجی از این باغ شگفت انگیز دیدن می کنند. گردشگران ناشنوا از راه های دور به اینجا می آیند و این باغ برای همه ی گردشگران جذابیت و تازگی دارد. تا زمانی که درویش خان در قید حیات بود از دیدن گردشگران خوشحال می شد و سعی می کرد آثارش را برای آن ها توصیف کند، اما دیگران معمولا معنا و مفهوم اشاره هایش به زمین و آسمان را به سختی درک می کردند و فقط محو تماشای آثار انتزاعی و عجیب او می شدند. با شهرت باغ سنگی، روستایی که بی رونق و متروک شده بود، جان تازه ای گرفت و مقصد گردشگران بسیاری شد.
این مرد هنرمند و تنها در آوریل 2007 درگذشت و در باغ سنگی محبوبش به خاک سپرده شد. هنوز هم گردشگران زیادی برای دیدن باغ سنگی او می آیند، نام درویش خان و باغ سنگی اش هنوز هم بر سر زبان هاست. اما با این وجود هرگز کسی به عمق افکار و ذهن درویش خان پی نبرد و دلیل اصلی احداث باغ برای همیشه مثل یک راز سر به مهر باقی ماند.
گزارش: محمدرضا قشقایی زاده