طرح مباحث جدید در سه لایه دانش روانشناسی

علوم انسانی و تحول و ارتقای این حوزه چندی است که به بحثی جدی و پردامنه در فضای علمی کشور بدل شده است. خبرگزاری سیناپرس در گفتگو با حجتالاسلام دکتر مسعود آذربایجانی، عضو هیئت علمی گروه روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و عضو شورای تحول و ارتقای علوم انسانی به بررسی نیازها و کاستیها در این رشته پرداخته است که ماحصل این گفتگو را در ادامه میخوانید.
آیا به نظر شما نیازهایی که در مباحث رشته روانشناسی منعکس شده و مسائلی که در متون این رشته از آن بحث میشود به حدی فراگیر است که نیازهای جامعه ما نیز با همین مباحث مرتفع شود یا معتقدید که ما باید برای نیازها و شرایط خودمان به طرح مباحث متفاوتی بپردازیم؟
نیازها معمولاً از طریق فرهنگ و مردم مشخص میشود و ما با پایش و رصد نیازهای فعلی جامعه متوجه میشویم که بخشی از مسائلی که در متون روانشناسی ذکر شده مسئله ما نیست. به عنوان مثال مسئله مهاجرت ممکن است در لبنان که حدوداً 8 میلیون نفر مهاجر در آن زندگی میکنند، مسئلهای جدی باشد، اما در کشور ما آن جدیت را ندارد. یا برای مثال مسئله همجنسگرایی در بعضی از کشورها به عنوان یک مسئله جدی مطرح است، اما در کشور ما این گونه نیست. بنابراین برخی از مسائلی که در متون روانشناسی مطرح شده ممکن است در اولویت نباشد یا اصولاً برای کشور ما موضوعیت نداشته باشد.
از سوی دیگر ممکن است که در متون این رشته به برخی از مسائلی که در جامعه ما فعلیت دارد و مورد نیاز ماست، توجه کافی نشده باشد. موضوع نیازهای معنوی و دینی یکی از این مباحث است. یا برای مثال ما در حال حاضر شاهد افت تحصیلی در اقشار جوان، به خصوص در میان پسرهای دبیرستانی و دانشگاهی هستیم یا میتوان گفت که نسبت میزان پذیرش خانمها به آقایان در دانشگاهها تبعاتی در جامعه دارد. این مسائل در جامعه بسیار پررنگ است، اما در متون و مباحث علمی کمتر مورد توجه قرار میگیرد و همین امر نشانگر ضرورت اتخاذ نگاهی بومی به نیازها و مسائل در حوزه روانشناسی است.
به طور مشخص چه زمینههایی را موجب تفاوت و فاصله نیازهای ما با مباحث جاری و متعارف رشته روانشناسی میدانید؟
به عقیده من دو عامل در این رابطه اهمیت جدی دارد. یکی از این عوامل تفاوتهای اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی است که میان کشورهای مختلف وجود دارد و باعث میشود که مسئلهها و نیازهای آنها متفاوت شود. البته انسانها در همه جوامع مشترکاتی دارند و مباحث مشترکی در خصوص جوانان و یا تفاوتهای زنان و مردان در همه جوامع مطرح است اما همین مباحث هم ممکن است در جوامع متفاوت در برخی ابعادش کمتر یا بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. یکی از عواملی که این تفاوتها را ایجاد میکند، تا حدی میتواند عوامل محیطی و اقلیمی و فرهنگی باشد. برای مثال در حال حاضر چند همسری در بعضی از کشورهای عربی ممکن است امری کاملاً عادی باشد، اما در کشورهای غربی و در کشور ایران، به خصوص در مناطق مرکزی و پایتخت و شهرهای بزرگ، تقریباً قابل قبول نیست. این موضوع تا حدی ریشه فرهنگی دارد.
یک علت مسئله هم آن چیزی است که در جریان تحول علوم انسانی بر آن تأکید میشود و آن این که ما به مسائل خودمان توجه نمیکنیم و چنان که در پرسش شما هم مطرح بود، مسائل ما در متون مطرح نمیشود. متأسفانه کتابهای ما بیش از 90 درصد گرتهبرداری یا ترجمه است و حتی اگر هم تألیف است برداشتهایی از متون غربی است و همان مباحث را در کتابهای روانشناسیمان منعکس کردهایم.
در این مورد دولت و مسئولانی که ناظر به پژوهشها هستند و بودجههای پژوهشی در اختیار آنهاست نیز بدون تقصیر نیستند و کوتاهیها و کاستیهایی از طرف آنها هم وجود دارد. آنها باید بودجهها و پژوهشها را به سمت نیازهای داخلی و فرهنگی ما معطوف کنند و گرایش بدهند. واقعیت این است که این خسارت جبرانناپذیری است که ما بودجههای کشور را به سمت و سویی هدایت کنیم که نیازهای ما را برطرف نکند و نیازهای فوری و جدی ما با آن مرتفع نشود. مدیریت پژوهش و هدفمند کردن پژوهش تا حدی میتواند این عامل را برطرف کند.
متأسفانه کتابهای ما بیش از 90 درصد گرتهبرداری یا ترجمه است و حتی اگر هم تألیف است برداشتهایی از متون غربی است و همان مباحث را در کتابهای روانشناسیمان منعکس کردهایم.
آیا به عقیده شما ما نیازی به تغییر در کلیت رشته رواشناسی داریم و در صورت قائل بودن به ضرورت آن، آیا امکان آن را هم میسر میدانید و اساتید روانشناسی نیز چنین گرایشی را دارند؟
به عقیده ما قطعاً این تغییر ضرورت دارد و باید به صورت خودبنیاد و از داخل بدنه روانشناسی اتفاق بیفتد و اگر به صورت بیرونی و تحمیلی یا بخشنامهای دنبال شود قطعاً شکست میخورد. سعی ما باید بر این باشد که آستانه شناختی اساتید و پژوهشگران را تحریک کنیم و با متقاعدسازی آنها را به سمت ایجاد تحول حرکت دهیم. در واقع باید خود آنها به این نتیجه برسند که به جای این که صرفاً کتابهای غربی را ترجمه کنند دست به تألیفات جدید بزنند.
من فکر میکنم که ما دیگر دوره ترجمه را سپری کردهایم. البته ما نمیگوییم که نیاز به مباحث دیگران نداریم و قطعاً در تبادلات علمی و فرهنگیمان به تحقیقات و پژوهشها و آثار آنها نیاز داریم، اما معتقدیم که اندیشمندان و متفکران ما در حوزه روانشناسی، با توجه به گذشت بیش از 50 سال از آغاز پژوهش در این زمینه در کشور ما، به یک حداقل و حد نصاب از بلوغ رسیدهاند و خود ما میتوانیم به سطح جدیدی از کار وارد شویم و نیازهایمان را بشناسیم و مورد بررسی قرار دهیم. ما میتوانیم به صورت روشمند، چه با استفاده از روشهای کمی و چه با استفاده از روشهای کیفی، این نیازها را رصد کرده و با پایش صحیح به حل آنها بپردازیم و بعد از حل آنها، نتایج را به تدریج به صورت مقاله منعکس کنیم و این مقالهها به متون درسی ما وارد شود. در حال حاضر ما دهها مجله علمی پژوهشی در روانشناسی داریم و اگر محتوای این مجلات مدیریت شود و مورد بازخوانی و فراوری قرار بگیرد همین مقالات میتواند منبع خوبی برای متون جدید باشد.
همچنین باید تأکید کنم که اساتید و اعضای هیئت علمی ما در رشته روانشناسی نیاز به خودباوری دارند و اگر ما این خودباوری و اعتماد به نفس را داشته باشیم، میتوانیم در این زمینه کارهای جدی انجام بدهیم. نگاهها نباید این گونه باشد که حتما باید اندیشمندان و دانشمندان غربی برای ما متون را تهیه کنند و بنویسند و ما از آنها استفاده کنیم. به عقیده ما اساتید داخلی چیزی از آنها کم ندارند. درست است که غربیها به دلیل این که سالهاست این مسیر را تجربه کرده و با آزمون و خطا حالا به نصاب سنجیدهتری در تدوین و تألیف رسیدهاند، اما ما هم باید این تجربه را آغاز کنیم تا بتوانیم به نتیجه برسیم.
این خسارت جبرانناپذیری است که ما بودجههای کشور را به سمت و سویی هدایت کنیم که نیازهای ما را برطرف نکند و نیازهای فوری و جدی ما با آن مرتفع نشود. مدیریت پژوهش و هدفمند کردن پژوهش تا حدی میتواند این عامل را برطرف کند.
شما اشارهای به برخی مباحث مورد نیاز در رشته روانشناسی داشتید اما به عقیده شما مهمترین مباحثی که در کلیت علم روانشناسی باید وارد متون و جریان آموزشی بشود چیست؟
میتوان گفت که ما در سه لایه کلی نیاز به کار جدید داریم. یک لایه فلسفه روانشناسی است که در آن پیشفرضهای عقلی و فلسفی ناظر به دانش روانشناسی طرح میشود. ما باید در این زمینه کار جدید و جدی انجام دهیم و پیشفرضهای فرهنگی خودمان را در این زمینه استخراج کنیم. این یکی از مواردی است که شما در حال حاضر در هیچ کتابی نمیبینید که درباره آن بحث شده باشد و ما به آن نیاز داریم.
لایه دوم ناظر به بدنه روانشناسی و شامل مباحث و نظریههای بنیادی روانشناسی مانند روانشناسی رشد، روانشناسی انگیزش و هیجان، روانشناسی شخصیت، روانشناسی اجتماعی و … است. ما باید مباحثی را در این حوزهها و با توجه به تحقیقات بومی خودمان وارد بدنه مباحث روانشناسی کنیم.
لایه سومی که در آن نیاز به کار داریم نیز در سطح فناوری به معنای کاربرد است. ما در روانشناسی در سطح کاربرد به نوآوریهایی در روانشناسی تربیتی، روانشناسی بالینی، روانشناسی صنعتی و سازمانی و مشاوره نیاز داریم و به طور کلی باید برای طراحی و تدوین تکنیکها و بستههایی که برای تغییر و اصلاح رفتار در محیط بالینی و بیمارستانی و یا در محیطهای اداری یا صنعتی و …، متناسب با فرهنگ خودمان، اقدام کنیم.
من در اینجا و در پاسخ به پرسش شما، نظر شما و مخاطبان را به کتاب «نیازسنجی مناسبات دین و روانشناسی» که به همت معاونت پژوهشی حوزه علمیه قم منتشر شده، جلب میکنم. در این کتاب، در 14 فصل، مسائل مورد نیاز در حوزه روانشناسی، متناسب با فرهنگ بومی ما احصاء شده و حدود 700 مسئله در آنجا شناسایی و معرفی شده است که علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند.
گفتگو: سید مهدی موسوی
No tags for this post.