برترین کتب فلسفی سال 2017
![](https://sinapress.ir/wp-content/uploads/2022/09/15134959422080822683.jpg)
چگونه باید زندگی کرد؟ بهترین طریقه کمک به دیگران چیست؟ معنای باورِ دینی چیست؟
به گزارش سیناپرس اصفهان، نایجل واربرتون، فیلسوف انگلیسی، برخی از بهترین کتب فلسفی منتشر شده در سالِ 2017 را معرفی میکند.
سالِ 2017 برای کتبِ فلسفی چطور سالی بود؟
2016 سالِ خوبی بود، ولی 2017 حتی سالی بهتر بود، با کتبِ فلسفی قویتر – یا حداقل کتبی که من آنها را فلسفی مینامم – و حتی بسیاری از این کتب برای خوانندگانِ غیرتخصصی فلسفه نیز خوانا و قابل فهم هستند. پرسشِ جالبی وجود دارد که خطِ حائل میان فلسفه و دیگر موضوعاتِ فلسفی کجاست، و من برای پاسخ به این پرسش با شیوهی خودم اقدام کردم. کمی تقلا کردم. متوجه شدم که وقتی برای 2016 هم برترین کتبِ سال را معرفی میکردم، بعضی کتب از زیرِ دستم در رفته بود. گویا من اصلاً متوجهی تعداد کتبی که به چاپ رسیده بود نبودم.
خب. به سراغ انتخابهای شما در سال 2017 برویم. اولین کتاب در این لیست، کتابیست تاریخی. بیدین و پروفسور، کتابی درباره دیوید هیوم و آدام اسمیث. چه چیزی از این کتاب، شما را به خود جذب کرده است؟
هیوم، نویسنده فوقالعادهای است. زندگی حیرتانگیزی داشته و با توجه به اینکه در قرن هجدهم زیست میکرده، به خوبی بهثبت رسیده – دلیلِ آن ممکن است به اینکه او نامهنویس قهاری نیز بوده، مرتبط باشد. نکته عجیبی که این کتاب را متمایز میکند، موضوع آن است. دوستیِ هیوم و اسمیث، از آن رویدادهاییست که اسناد و نامههای زیادی بهجای نمانده است. اسمیث استعدادِ خاصی در تخریب اسنادِ شخصی، نوشتههای ناتمام و نامههایش داشت.
گویا این کار را به شیوه خیلی حرفهایای هم انجام میداده. پس این کتاب بیشتر بازسازیِ نظری دوستیِ این دو فرد، براساس کتب و اندک نوشتههای در دست است. دوستیای که 25 سال دوام آورد. هیوم، 12 سال از آدام اسمیث بزرگتر بود، و بهنوعی برای او یک الگو بهشمار میرفت. گویا اسمیث در زمانی که دانشجوی آکسفورد بوده، "رساله درباره طبیعت آدمی" (اثرِ دیوید هیوم) را مطالعه کرده است. کتاب ایدههای فتنهانگیزی داشت و به همین خاطر توقیف شده بود. دلیلِ این توقیف، بیعلاقگی دیوید هیوم به مذهب بود – همانچیزی که این روزها از او یک آتئیست ساخته است. البته برخی مدعیاند که هیوم اگنوستیک بوده، یا اگر بخواهم نزدیکتر به فلسفهاش صحبت کنم: او شکاکی رام شده بود. او به وجودِ اثباتی قطعی بر ردِ وجود خدا اعتقاد نداشت.
آنطور که در این کتاب نوشته شده، گویا آدام اسمیث نیز در عقاید ضدمذهبی با هیوم اشتراکاتِ زیادی داشته اما در این موارد بیشتر از او سکوت پیشه میکرده است. عاقبت کار او موفق شد استادِ منطق دانشگاه گلاسگو شود. هیوم در دوران حرفهای خود، نویسندهی تاریخ و فلسفهی درجه یکی باقی ماند. اما با این وجود هرگز موفق به کسب کرسی دانشگاهی نشد، و دلیلِ آن تضادِ آشکارِ دیدگاههایش با مذهب بود. کتاب بسیار جذاب و خواندنی نگاشته شده. بحثِ اصلی کتاب حول دوستی این دو فرد میگردد. آنها هرازچندگاهی به ملاقاتِ یکدیگر میرفتند و آثار یکدیگر را دنبال میکردند. شاید گلاسگو و ادینبرو امروزه از نظرِ مسافتی نزدیک به نظر برسند، اما در قرنِ هجدهم فاصلهی بینِ این دو شهر، سفری 13 ساعته بود. یکی از مکانهایی که آنها یکدیگر را ملاقات میکردند، Select Society واقع در ادینبرو بود.
گروهی شامل بزرگانِ اسکاتلندی که ملاقاتهای گفتوگو محور داشتند و متفکران و روشنگرانِ عصر خود بودند. یکی از نقاط عطف دوستیِ این دو، زمانیست که مرگِ دیوید هیوم نزدیک میشود. نزدیکی مرگِ او تمرکز و توجهِ زیادی به خود جلب کرد. جیمز باسول او را در بسترِ مرگ ملاقات کرد و حتی تلاش کرد تا او را به سوی مسیحیت بازگرداند. اما با وجود دردِ بسیار، دیوید هیوم از مرگ و عذابِ موعود در مسیحیت ترسی نداشت. او حتی این دیدگاهها را مورد تمسخر قرار میداد.
آدام اسمیث در نامهای مینویسد: "دیوید هیوم ناکام زود میمیرد، اما با شادابی و شوخطبعی بسیار. و او به مراتب مرگ را راحت از مسیحیانِ گریانی که تظاهر به پذیرش مرگ و خواستِ خدا میکنند، پذیرفته است." هیوم همچنین زندگینامهی شخصی بسیار کوتاهی هم نگاشته (کوتاه نسبت به زندگیای که سپری کرده) و آن را زندگیِ من نام نهاده است. کتاب منتشر شد و در چاپهای مجددش با نامهای از آدام اسمیث به پایان میرسد.
انتخابِ دوم من برای بهترین کتب فلسفی سال، کتابیست درموردِ مذهب. همیشه علاقه و تمرکز وافری برای ارائهی اثباتِ وجود خدا در مذاهب وجود دارد و این موضوع به سنتی از فلسفه تبدیل شده، اگرچه با مردمشناسی و روانشناسی نیز درگیر است. در مقابل موضوعی مثل فلسفه نمیتوانید محافظهکار باشید. فلسفه خطوط و مرزهای مشخصی ندارد. موضوعاتی از علوم، ادبیات، هنر، جامعهشناسی و علوم شناختی را با خود خلط میکند. این موضوع خلوص ندارد.
خب پس برویم سراغِ کتابِ دوم. معنای عقیده از تیم کرین. به عنوانِ فردی غیر فلسفی، این تصوریست که از فلسفه دارم. کارِ فلسفه ارائهی اطلاعات تازه نیست بلکه بیشتر سیرِ تفکراتِ عمیقیست بر پیکرِ یک دانش. صرفاً از همین زاویهی دید، این کتاب برایم جذاب است.
تیم کرین را بیشتر برای آثارش در زمینههای فلسفه ذهن و متافیزیک میشناسند. در این کتاب او از تواناییها و مهارتهای فلسفی خود در زمینهای کمک میگیرد که تابهحال استفاده نکرده بود. تولدِ این کتاب تا حدودی از سخنرانیایست که سالیان قبل داشته و در آن نسبت به آتئیسم جدید ابرازِ بیعلاقگی داشته. در این کتاب او مشغول بحث و مجادله روی نظراتِ افرادی همچون ریچارد داوکینز، سم هریس و کریستوفر هیچنز درمورد مذهب است. او میگوید که این افراد، هویت مذهب را تغییر دادهاند و به موجودی پوشالی حمله میبرند. از نظرِ کرین، هدف آتئیسم جدید، مذهبیست که ارتباطی بینِ کیهانشناسی و اخلاقمداری برقرار نموده. مذهبی که چیزهایی از عالم و تولدِ آن و اینکه حال چه باید کرد میگوید. اخلاقمداری باید از دلِ کیهانشناسی استخراج شود: خدایی وجود دارد که قادر مطلق است، کارهایی کرده که نتایج خاصی دربر داشته که نهایت منجر به دستورالعملی برای حیاتِ انسان شده است. تیم میگوید اگرچه عناصر مذکور با مذاهب زیادی همخوانی دارند، اما آتئیسم جدید هستهی اصلی مذهب را نمیبیند.
برای او، مذهب ترکیبیست از یک جامعه – جامعهای که اعمال و آداب و رسوم مذهبی خاص خود را دارند و مکانها و عقاید خاصی را با توجه به پیشینهی خاصی مقدس میدانند – و التفات به عناصر استعلایی، اعتقاد به وجودِ آنچه که فراتر از بصر و مرزهای اکتشافاتِ علمیست. و اینها را اضافه کنید به محدودیت ذهنِ انسان در مقابلِ ذهنِ خداوند. پس با این وجود، اگر به دنبالِ اثباتی سرراست برای وجود یا رخدادِ چیزی هستید، باید بدانید که افرادِ مذهبی معتقد نیستند که این اثباتها وجود داشته باشد. نتیجهی این صحبتها اینکه گویا مباحثاتِ آتئیستهای جدید و افرادی که خود را مذهبی مینامند، بر سرِ موضوعی واحد نبوده و دائماً سوء تفاهم صورت میگرفته. کاری که تیم به عنوانِ یک آتئیست تلاش میکند تا انجام دهد، تلاش بر فهمیدنِ آن نقاطی از مذهب است که آتئیسم جدید نسبت به آنها بیتوجه بوده است.
این مطلب ادامه دارد…………….
ترجمه : بهروز شجاعیان
منبع: fivebooks.com
No tags for this post.