فاطمه فرهادی بابادی با راهنمایی دکتر محمد جواد غلامرضا کاشی از دانشگاه علم و فرهنگ در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با رویکردی اکتشافی به مطالعه پدیدار شناختی خانه به عنوان مکانی بین دو حد تشویش و آرزومندی پرداخته و به دنبال الگوی عالی مسلط بر حیات شهری تهران بوده است.
میدان تحقیقاتی این پژوهشگر، خیابان ولیعصر حد فاصل میدان راه آهن تا میدان تجریش است. سوال اصلی پایان نامه او نیز حول تببین روند های نایندیشیده زیستن شکل می گیرد و محصول آن تبیین نایندیشیده زیستن به عنوان وجه بنیادین بی اراده زیستن است.
او در این تحقیق عنوان کرده است که خوانش خانه با محوریت اراده انسانی از دو بعد زمانی و مکانی مورد توجه قرار گرفته است و مفاهیمی مانند اضلاع مفهومی خانه، خانه، چهار دیواری، بیش از خانه و نا خانه مورد توجه قرار گرفته اند. پدیدار شناسی قصر بخش دیگری از پایان نامه است که ناشی از تمایز انواع سنخ های سکونت و تبیین حیات به مثابه اتفاقی در کرانه قصر است.
او در این پایان نامه به این نتیجه رسیده است که « ظاهرا» شهر تهران به عنوان مکانی انسان ساخت حاصل تعامل دو روح جداگانه است که با هم در تعامل و کشمش اند، دو روح با دو اراده متفاوت که هر یک تلاش می کند تا دیگری را رام کند، یکی تلاش می کند آن دیگری را تحت اراده و قیومیت خود به نظم کشد، آن را مطابق با قواعد خود سامان دهد و دیگری روحی که می خواهد از کمی بایدها برهد، به تناسب زیستن خود، قواعدی بنیاد نهد، فارغ از وجوهی که بر تنه اش سنگینی می کند.
اراده اولی برآمده از ساختار حیات سیاسی و اجتماعی شهر و اراده دومی از بودن اجزا (نه تاریخیت رفتار و شکل کلی رفتار آن) حاصل می شود. اراده اولی خود را به شکل قانون و اراده دومی خود را به شکل قاعده های عرف در می آورد. اولی اراده سازندگان شهر و خانه ها و دومی اراده ساکنان است.
چنین تمایزی همانقدر ممکن و قابل تماشاست که دو مفهوم قانون و قاعده( روال و سنت) از هم قابل تمایزند. تنها می توانیم بگوییم این دو روح زبانی متفاوت دارند. آنها مشیت های یکسانی دارند اما این مشیت همانقدر که آزاد است صاحب تاریخی نیست که در رفتار و کردار او بایدها و نبایدهایی را زنهار زند.
همانقدر که روح ساختارین شهر تهران بی خانمان است شهروندان آن در خانه ای زندگی نمی کنند که اراده آنها به راستی در آن جریان یابد و این تصادم را در مفهوم بی تاریخی باید پی گرفت. همین بی تاریخی است که لحظه آرزومندی ساکنان را به لحظهای برای آسایش ساختار تبیین می کند اما باید گفت در شهر تهران تنها یک روح زندگی می کند، روحی که تلاش دارد تا برای خود مامنی بیابد اما چون در خانه ها جایی نیافته در هوای شهر سرگردان است، بر فراز شهر است و از بالا به آن نگاه می کند و به همین تناسب با آنها که ساکن اند بیگانه است و از آن سوی آنها نیز با او بیگانه اند و این فربه ترین تشویشی است که بر شهر سایه افکنده است.
طبق تلاش های انجام شده او برای تشخیص خانه نهایتا به تمیز دو مفهوم چاردیواری و بیش از خانه منتهی شد که نهایتا سه گونه خانه مسکونی (عرفی، مطلوب و آرمانی) از هم تفکیک و دو اشکال خانه گزیدن( ناخانه و هتل) نیز تبیین شدند.او پیرامون دو اشکال خانه گزیدن عنوان کرده است که اگر فهم هویت انسانی احراز هویت فرد در گیر و دار با اراده اش شکل گیرد به تبع، خانه اش و به نتع شهر او(پالیس) جایی است که او صاحب اراده جای باشد.
این فرایند موقعیت یابی کمک می کند تا در توسعه معنایی مفهوم ناخانه به فرایند مکان زدایی اشاره کنیم، جایی که به واقع مکانیت مکان از بین رفته است و خانه دیگر خانه نیست بلکه ناخانه است و ناخانه دیگر مفهومی منطبق بر دال فیزیکال ناخانه مرسوم نیست بلکه تمامی " این-جا" و " آن-جا" که اراده ساکن خانه در آن ساری نیست را شامل می شود؛ این-جا را، از آن حیث که در واقع از آن من نیست و آنجا را از آن حیث که همچون خاطره، آرزوها بی مکانند، آن کامیابی که مکانی نداشته باشد که مقوم اراده اش باشد خود نیز تشویش خواهد آفرید.
در جستجوی و تلاش برای فهم معنای اندیشیده زیستن قسمتی از ارجاعات این پایان نامه معطوف به پیوند اراده و مکان از حیثیت تاریخی و با ارجاع به مفهوم قصر بوده است. اگرچه قصرهای بی اراده تنها موزه اند، اما قدرت بی خانمان قصرها از بین نمی رود، گذار قدرت از قصرها به شهر اگر با تغییر مناسبات حاکم بر قصر صورت نگیرد شهری به وجود نمی آید چراکه شهر محصول نهایی اراده ای است که در آن هر کس تصمیم می گیرد در خانه اش چگونه زندگی کند و آن را تبدیل به روح زندگی خود می کند.
No tags for this post.