بررسی های 10 سال اخیر نشان می دهد هر سال، سطح سواد پذیرفته شدگان دانشگاهها (که همان دانشآموزان فارغ التحصیل مدارس متوسطه هستند)، پایین و پایین تر می آید. کارشناسان حوزه آموزش معتقدند ادامه این روند بار باعث افول بار علمى دانشگاه ها و در نتیجه کاهش شدید نخبگان و افزایش انسان هاى با مدرک تحصیلى بالا ولى کم سواد (توهم علم زدگى) خواهد شد.
در رابطه با علت این اُفت کیفیت آموزشی در مدارس دلایل متعددی از شیوه نامناسب تدریس معلم، برنامه نامناسب درسی تا پایین بودن نسبت معلم به دانش آموز وجود دارد. در همین راستا وزارت آموزش و پرورش در سالهای اخیر در صدد رفع مشکلات آموزشی کشور برنامههای متعددی را از تألیف چندباره کتب درسی، تغییر پی در پی پایههای تحصیلی تا رتبه بندی مدارس کلید زده و یا برخی از آنها را اجرایی کرده است.
در هرحال مشکل اساسی آموزش و پرورش ایران پائین بودن کیفیت آموزشی در آن است. این فقر کیفیتی آشکار هم به دلیل کمبودها و مشکلات مربوط به امکانات مدارس است و هم به روشهای سنتی آموزشی و تواناییها و مهارتهای معلمان برای به کار گیری روشهای جدید و متحول کردن آموزش و یادگیری باز می گردد.
فقر کمی آموزشی در ایران را نمی توان از فقر مربوط به کیفیت آموزش جدا کرد. در دهههای دورتر افزایش پرشتاب جمعیت دانش آموزی ایران سبب شده بود تا نظام آموزشی به گونهای دایمی با مشکلات مهمی مانند کمبود فضای آموزشی و یا نیروی انسانی دست و پنجه نرم کند.
در این دوران بحث کیفیت آموزشی در برابر ضرورت تدارک امکانات اولیه برای فرستادن جمعیت جدید دانش آموزی به کلاسهای درس در درجه دوم اهمیت قرار داشت. در همین دوره است که مدارس ایران بخاطر کمبود فضای آموزشی 2 یا 3 نوبته شدند و این پدیده هنوز هم در برخی از مناطق ایران به چشم می خورد. از پایان دهه 1370 به این سو به دلیل پائین آمدن نرخ رشد جمعیت ایران ما شاهد کاهش منظم جمعیت دانش آموزی هستیم. همه شواهد نشان می دهند که نظام آموزشی ایران طی 15 سال گذشته از این فرصت تاریخی به گونهای مطلوب برای غلبه تدریجی بر عقب ماندگیهای کمی و کیفی خود استفاده نکرد و از دامنه فقر آموزشی ما به گونهای چشمگیر کاسته نشد.
رکود و درجا زدن نظام آموزشی ایران در سالهای گذشته بیش از هر چیز به عدم توجه دولت به آموزش و کافی نبودن سرمایه گذاری در این حوزه مهم مربوط است. بر پایه برآوردها و دادههای منتشر شده توسط نهادهای رسمی، سهم مخارج آموزشی در کل تولید ناخالص ایران چیزی حدود 3 درصد است که در سالهای گذشته اندکی هم کاهش یافته است. یک مقایسه ساده بین المللی نشان می دهد که سهم مخارج آموزشی در تولید ناخالص ملی ایران کمتر از نصف بخش مهمی ازکشورهای توسعه یافته است.
سرانه هزینه هر دانش آموز هم با در نظر گرفتن قدرت خرید جامعه ایران حدود یک پنجم متوسط کشورهای توسعه یافته است. این دو شاخص به روشنی چرایی مشکلات کنونی آموزش ایران و فقر کیفی و کمی آن را هم نشان می دهند. در حقیقت آموزش حوزه فراموش شده جامعه ایران در سه دهه اخیر است و دولت به جای افزایش تدریجی بودجه آموزش و مدیریت مطلوب منابع مالی و انسانی بیشتر درگیر مشکلات روزمره تشکیلات عریض و طویل وزارت آموزش و پرورش بوده است.
No tags for this post.