در مصاحبه ای که پیش رو دارید، دکتر دنیل لویتین، پژوهشگر در زمینه روانشناسی و عصب شناسی در مورد وضعیت فعلی و نیز راهکارهای رویارویی موثر با این انباشت اطلاعاتی توضیح می دهد.
آیا امروزه در عصر فزونی اطلاعات به سر می بریم یا اینکه صرفاً این طور احساس می کنیم؟
سئوال خوبی است. به نظر می رسد اتفاقاتی که در دنیای امروز در حال وقوع است، برای طبیعت انسان امری منحصر به فرد است. در عین حال، چرخشی ملموس و قابل سنجش در حال وقوع است. در سال 2011، میزان اطلاعات دریافتی یک فرد آمریکایی در هر روز، پنج برابر اطلاعاتی بود که به صورت روزانه در سال 1986 دریافت می کرد. فقط هر روز در زمان های فراغت و استراحت، به صورت متوسط 100 هزار کلمه را پردازش می کنیم.
می توان گفت که موارد مختلف در سبک زندگی ما از برخی جهات از ظرفیت طبیعی مان به عنوان یک انسان فراتر رفته است. برای نمونه، نگاهی بیاندازید به برخی فجایعی که اخیراً با آن روبرو بودیم. نشت نفتی اکسون والدز یکی از اینها است. این اتفاق به خاطر کارکنانی روی داد که کار بیش از حد به آنها سپرده شده بود، خواب کافی نداشتند و از ظرفیت تمرکزشان بیش از حد استفاده شده بود.
پس آیا می توانیم بگوییم که انباشت و سربار شدن اطلاعات، پدیده ای اجتناب ناپذیر است؟
سربار شدن اطلاعات وقتی روی می دهد که سرعت ورود اطلاعات، بیشتر از سرعت پردازش آنها باشد. مساله اینجاست که تمرکز انسان، دارای محدودیت است. این ظرفیت همان میزان اطلاعاتی است که می توانیم در یک بازه زمانی پردازش کنیم. البته این ظرفیت در طی عمر تغییر می کند و در افراد مختلف نیز با هم متفاوت است. حتی این ظرفیت در ساعات مختلف روز هم تغییر می کند. برای نمونه اکنون که با شما صحبت می کنم، می توانم اطلاعات بیشتری را نسبت به وقتی که می خواهم ماشینم را در خیابانی شلوغ پارک دوبل کنم پردازش کنم.
پس می توانیم بگوییم که مفهوم «توجه کردن» نسبی است؟
هر گاه که توجه خود را از چیزی به چیز دیگری معطوف می کنیم، مغز ما مقداری انرژی مصرف می کند. در واقع ما نمی توانیم دو یا سه کار را به صورت همزمان انجام دهیم، بلکه فقط توجه مان را از یک چیز به چیز دیگری می بریم. برخی از فعالیت های مغزی نیازمند صرف انرژی بیشتری است و این تغییر توجه از یک مورد به موردی دیگر نیز جزو این فعالیت های بسیار انرژی بر به شمار می رود. به همین دلیل است که همیشه به مسئولین کنترل ترافیک هوایی، زمانی برای استراحت داده می شود. این کار مثل تیز کردن دندانه های اره است و موجب بازیابی توان ذهنی این افراد می شود. همچنین افرادی که مسئول به روزرسانی رسانه های اجتماعی هستند، باید توجه زیادی را به تصمیمات مختلف معطوف کنند. برای نمونه باید تصمیم بگیرند که به کدام پیغام ها پاسخ دهند و کدام یک را نادیده بگیرند. این کارها بسیار خسته کننده و نیازمند توجه ذهنی زیاد هستند.
چگونه می توانیم به شکل بهتری از تمرکزمان استفاده کنیم؟
یکی از بهترین راه ها برای کنار آمدن با انبوه اطلاعات ورودی، طراحی سیستمی برای سازماندهی این اطلاعات است. یکی از بهترین راه ها برای این کار نیز گه یکی از قدیمی ترین روش ها محسوب می شود، چیزی نیست جز نوشتن. نوشتن سبب می شود که انباشت اطلاعات را از مغز خود بیرون کرده و آن را به دنیای واقعی ببریم. همچنین این کار سبب می شود تا ذهن ما درگیر «حلقه یادآوری» (rehearsal loop) نشود. منظور از حلقه یادآوری اوقاتی است که بارها و بارها به چیزی فکر می کنیم تا آن را از یاد نبریم. برای نمونه بارها به خودمان می گوییم که «خریدن شیر یادت نرود» تا این قلم محصول را حتماً تهیه کنیم. پس بهترین راه این است که موارد مختلف را روی کاغذ و یا در سالنامه بنویسیم. همچنین میتوان از محیط اطراف بهره گرفت. برای نمونه قراردادن کلید در آویز کلید و یا قرار دادن چیزهایی که می خواهید با خود به سر کار ببرید در کنار در منزل می تواند سودمند باشد.
اما آیا این مهارت های سازماندهی، خودشان محدودیت ندارند؟ حتی کشوی کار منظم ترین افراد هم گاهی به هم ریخته می شود.
اتفاقاً فکر می کنم که یک کشوی بهم ریخته نشان دهنده بی نظمی نیست، بلکه این هم نوعی نظم بخشی به امور است. گاهی اوقات که سرمان خیلی شلوغ می شود و چیزهای کوچکی در دست داریم و نمی خواهیم وقت خود را برای تعیین مکان درست برای قراردادن آن صرف کنیم، تصمیم می گیریم که آن را به داخل کشوی بهم ریخته مان بیندازیم. اتفاقاً این تصمیم در آن لحظه کاملاً درست است. برای نمونه به مدت 5 ثانیه نمی دانیم که باید با چیزی که در دست داریم چکار کنیم و به همین دلیل آن را به داخل کشو می اندازیم. این کار موجب صرفه جویی در انرژی مصرفی مغز می شود. در واقع انرژی ارزشمند مغزمان را برای تصمیمی که اهمیت چندانی ندارد صرف نمی کنیم.
چگونه روی تصمیماتی که برایمان اهمیت دارند تمرکز می کنیم؟
ابتدا باید مساله پیش رو را تشخیص دهیم. باید بپذیریم که تصمیمات زیادی را می توانیم اتخاذ کنیم. همچنین باید بدانیم که متاسفانه، تصمیمات جزئی و کم اهمیت، همان قدر از منابع عصبی ما استفاده می کنند که تصمیمات بزرگ و مهم. باید اختیار زندگی را در دستمان بگیریم، تصمیماتی که لازم را اتخاذ کرده و سپس آنها را اولویت بندی کنیم.
در مورد تصمیمات بزرگ، باید دقت کنیم که آیا می توان آن را همین حالا گرفت و یا اینکه باز هم نیازمند اطلاعات بیشتری هستیم. برای نمونه فرض کنید که می خواهید برای مادر سالمندتان، پرستاری پیدا کنید. مادرتان چه نیازهای مختلف دارد؟ چه کسی می تواند این نیازها را برآورده سازد؟ چگونه می توانید پرستار خوبی را پیدا کنید؟
آیا دسترسی دائم و پیوسته به اطلاعات موجب تغییر در شیوه ما برای مدیریت زمان می شود؟
امروزه حجم اطلاعاتی که در دسترس ما قرار دارد، بیش از هر زمان دیگری است. انتظارات مدیران، همکاران، دوستان و اعضای خانواده نیز بیشتر شده است. همچنین شرکت هایی که از آنها خدماتی می خریم هم حجم زیادی از اطلاعات را به سوی ما سرازیر می کنند. بسیاری از این شرکت ها به ما پیشنهاداتی برای ارائه خدمات بهتر ارائه می دهند که لزوماً نباید به آنها توجه کرد. همه این اطلاعات، حجم زیادی از ظرفیت تمرکزی ذهن ما را به خود اختصاص می دهد.
ما به چند چیز به طور همزمان می توانیم توجه کنیم؟
روانشناسی به نام جورج میلر سال 1956 در مقاله معروف خود بیان کرد که ما می توانیم تنها به 7 به علاوه/منهای 2 مورد توجه کنیم. در واقع دایره تعداد مواردی که انسان می تواند به آن توجه کند بین 5 تا 9 مورد است. همچنین دکتر نلسون کووان از دانشگاه میسوری به تازگی مطالعه ای را منتشر کرده که نشان می دهد تنها به 4 مورد می توانیم توجه کنیم. برای نمونه اگر وارد خانه شوید و در دستان خود خرید منزل، کلید، کاپشن و نامه افتاده جلوی در را به دست داشته باشید و تلفن زنگ بزند، پنج مورد مختلف همزمان وجود دارد. در این حالت به تلفن جواب می دهید و کلید خود را در جایی می گذارید. اما پس از پایان مکالمه تلفنی دیگر نمی توانید ببینید که کلید را کجا گذاشته اید، زیرا مغز نمی تواند موقعیت و زمانی که کلید را در گوشه ای گذاشتید را به یاد آورد.
وقتی به چیزی توجه و تمرکز می کنیم، چه اتفاقی در مغزمان می افتد؟
در مغز ما، دو شبکه سیستم ویژه توجه وجود دارد. یکی از آنها همان «شبکه مرکز اجرایی» (central executive center) مغز است که در هنگام انجام کارهای مختلف فعال می شود. یک شبکه دیگر نیز که حالت پیش فرض (default) مغز است، هنگامی که کار خاصی انجام نمی دهیم و به خیال پردازی روزانه (daydreaming)می پردازیم فعال می شود. به طور کلی، این دو شبکه به طور همزمان فعال نیستند و فعالیت یکی، به معنای عدم فعالیت دیگری است.
چگونه مغز ما بین این دو حالت مختلف جابجا می شود؟
من و یکی از همکارانم به نام وینود منون، با استفاده از تصویربرداری fMRI به بررسی فعالیت مغز در موقعیت هایی که می دانستیم مغز فرد از یک حالت به حالتی دیگر می رود پرداختیم. برای نمونه یک موسیقی ملایم برای آنها پخش می کردیم تا حالت خیال پردازی روزانه فعال شود. وقتی تغییری ناگهانی در موسیقی صورت می گرفت، متوجه افزایش ناگهانی فعالیت در ناحیه «اینسولا» مغزافراد شرکت کننده می شدیم. این فعالیت نشانه گردش حالت توجه فکر از خیال پردازی به تمرکز است.
خیال پردازی روزانه چه اهمیتی دارد؟
بازیابی توانایی مغز، یکی از کارکردهای خیال پردازی روزانه است. در حین خیال پردازی روزانه است که می توانیم متوجه رابطه اموری که پیش از آن متوجه مرتبط بودن آنها نبودیم بشویم. در واقع خیال پردازی روزانه منشاء دستیابی به بینشی عمیق تر و خلاقانه تر می شود.
آیا منظم بودن، موجب مجال بیشتر برای خیال پردازی روزانه می شود؟
بله. حتماً. افرادی که تنش و استرس زیادی دارند، آنهایی هستند که بیشتر در حالت اجرایی مغز (یعنی همان تمرکز و توجه و نه خیال پردازی) قرار دارند. معمولاً راه حل بسیاری از مسائلی که قادر به حل آن نیستیم را می توانیم در طی خیال پردازی روزانه بیابیم.
اگر بتوانید با بیرون کردن نگرانی ها و موارد مختلف از ذهن و تهیه فهرست و برنامه برای مقابله با مشکلات، ذهن خود را خالی کنید، صداهای ذهنی موجود در مغز خود را کم کرده و اینجاست که فعالیت های موثرتر جایگزین آنها خواهد شد.
آیا می توانیم خودمان را به این حالت خیال پردازی روزانه ببریم؟
بله. می توان با گوش دادن به موسیقی و یا قرارگیری در یک موقعیت راحت و آرامش بخش، وارد حالت خیال پردازی روزانه شد. دنیل کانمن که به خاطر فعالیتهایش در زمینه اقتصاد رفتاری به همراه آموس تورسکی برنده جایزه نوبل شد، برای نوشتن مقالات خود ساعتها پیاده روی می کردند. امروزه می دانیم که همراهی با طبیعت، یکی از بهترین راه ها برای ایجاد حالت خیالپردازی روزانه است.
مترجم: صالح سپهری فر
No tags for this post.