ژن مهربانی نزد ایرانیان کم شده است

هنگامی که فردی عصبانی می شود خیلی ها آن را به دلایل فردی و روانشناختی نسبت می دهند درصورتی که این پرخاشگری می تواند دلایل زیادی از جمله دلایل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی سیاسی داشته باشد.

تحصیلات کم، پایگاه پایین اقتصادی فرد در جامعه، فقر و بی پولی، بیکاری، نبود فضای گفتمان در جامعه و حتی برنامه های یک سویه رسانه ها، همه و همه در بروز خشونت تاثیرگذارند؛ به عبارت دیگر اگر بخواهیم خشونت را از منظر جامعه شناسی واکاوی کنیم این مساله روشن می شود که خشونت نتیجه تحولات فرهنگی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در یک جامعه است. در ادامه برخی از مهمترین دلایل اجتماعی- اقتصادی بروز خشم در جامعه ایرانی مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.

بیکاری و فقر: وقتی فقر، بیکاری و شکاف طبقاتی در جامعه به وجود بیاید، شاهد انفجار رفتاری در درون خانواده و پرخاشگری‌های افراد با یکدیگر در کوچه وخیابان خواهیم بود. هرچند بیکاری و فقر یکی از دلایل خشونت به شمار می رود اما نباید این تصور را ایجاد کند که اگر شرایط زندگی از یک رفاه نسبی برخوردار شود و آمار بیکاری کاهش یابد به مقدار زیادی خشونت از جامعه رخت برمی بندد.

تبعیض: یکی از نشانه های خشم احساس تبعیض است. تبعیض در نقطه مقابل عدالت قرار می گیرد و هیچ حسی آزار دهنده تر از تبعیض نیست. تبعیض در بطن خود تحقیر را می پروراند. اینکه در خانواده ای جوان تحصیل کرده بیکار باشد و همکلاسی او با سواد کمتر و به صرف نشانه های وفاداری از رانت هایی برخوردار شده است او و خانواده او را واقعا عصبانی می کند. مهم ترین ریشه خشم در ایران بی گمان تبعیض است. تبعیض در انتخاب شدن، تبعیض در انتخاب کردن، تبعیض در جنسیت، تبعیض در استخدام، تبعیض در تبعیض در تبعیض… .»

کار بیش از حد: از ۸۰ میلیون جمعیت ایران تنها ۲۲ میلیون نفر شاغل هستند. این سخن به معنی آن است که در بیشتر موارد یک نفر کار می کند تا هزینه‌های چند نفر دیگر را تامین کند و همین موجب فشارهای روزافزون به افراد شده است و بخشی از خشم اجتماعی را باید ناشی از مشکل های اقتصادی و معیشتی دانست.

استراحت ناکافی: افزایش شدید نرخ تورم خصوصا در سال های اوج تحریم های هسته ای بسیاری از مردم را به کار دوم و حتی سوم واداشته است. طبیعتا زمانی که افراد از جسم وروح و ذهن خود بیش از حد کار بکشند آستانه تحمل شان، پایین می آید و با کوچک ترین موضوعی عصبانی می شوند.

احساس امنیت: احساس امنیت روی دیگر سکه خشونت به شمار می آید؛ هر چه فرد کمتر احساس امنیت کند برای اینکه در جامعه بماند و هویت اجتماعی اش حفظ شود ناچار است به هر طریقی و به هر وسیله ای خودش را اثبات کند.

نبود گفتمان: جایی که فضا برای دیالوگ و گفت و گو بسته است، خشونت ایجاد می شود و این موضوع منجر به شکاف های رفتاری می شود و حتی فرد به دیالوگ هم نمی رسد چه برسد به گفتمان؛ به عبارت دیگر جایی که فرد احساس می کند نمی تواند حرف بزند ممکن است یک رفتار خشونت بار داشته باشد. به طوری که امروز حتی شاهدیم دیالوگی که بین نخبگان جامعه برقرار می شود، زود به رفتارهای تند کلامی و چهره های برافروخته تبدیل می شود.

مسابقه و مقایسه: شماری از مردم زندگی را عرصه «مسابقه با دیگران» می دانند و نه «مقایسه با دیروز خودشان». ریشه مشکل شاید در آموزش و پرورش باشد که بچه ها در طول سال‌ها یاد نمی‌گیرند با دیروز خودشان مقایسه شوند و از رشد و کسب اطلاعات بیشتر خودشان احساس شادمانی کنند. به عکس هم سامانه آموزشی و هم خانواده ها مدام در حال مقایسه با دیگران و در واقع مسابقه هستند که در نهایت در قالب کنکور خود را نشان می دهد. آدمی هنگامی از زندگی لذت می برد که از این حس رها شده باشد و مدام خود را در مسابقه ای با دیگران احساس نکند. احساس رضایت شاید مهم تر از موفقیت باشد اما در مسابقه با دیگران به جای رضایت باید در اندیشه موفقیت باشی و ناکامی عصبانیت می آورد.

ریتم تند زندگی مدرن: بخشی از عصبانیت ناشی از سرعت زندگی ماشینی و شهری است. ریتم زندگی را بی دلیل تند کرده ایم. اگر از سرعت زندگی کم کنیم با عصبانیت کمتر و آرمش بیشتر می توانیم زندگی کنیم.

وضعیت ترافیک: بخشی از این خشم بی‌گمان ریشه در نوع رانندگی و فرهنگ آشفته ترافیکی ما خصوصا در کلان‌شهر‌ها دارد. این همه صدای بوق در خیابان‌ها به‌ خصوص در تهران علامت جدی فوران عصبیت و خشم در این جامعه است. می‌توان گفت تعداد بوق اتومبیل‌ها نسبت مستقیمی با میزان آرامش در آن شهر دارد.

آیا ژن در خشم ایرانی ها دخیل است؟

یکی از عوامل مهم بروز خشم، عامل بیولوژی و ژنتیکی است که ممکن است فرد از همان زمان تولد به آن مبتلا باشد. پروفسور داریوش فرهود، بنیان گذارعلم ژنتیک ایران در این خصوص گفت: علاوه بر بیماری های ژنتیکی، طیف بسیاری از صفت ها مانند شجاعت، مهربانی، خشونت، دقت عمل، دست دلبازی ، مسوولیت پذیری، شادی و … می توانند ژنتیکی باشند. در عرض نسل های متفاوت بسیاری از صفات فرا گرفته شده می توانند وارد اطلاعات ژنتیکی بشوند. به این پدیده اپی ژنتیک گفته می شود و از فرضیه خارج شده و ثابت شده است. مثلا رفتار خشونت می تواند به تدریج وارد جمعیت ها بشود و به نسل‌های بعدی منتقل شود.

عضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی ایران افزود: متاسفانه کشور ایران، جزو کشورهایی محسوب می شود که دارای مردم خشنی است. شاخص خشونت تنها در کتک کاری نیست. هرچند هم اکنون میزان مراجعه به پزشک قانونی در ایران نسبت به کشورهای زیاد است اما شاخص های دیگری مانند فریاد کشیدن، سبقت گرفتن و نحوه رانندگی مردم نشان می دهد که مردم ایران آدم های خشنی هستند.

این پژوهشگر حوزه ژنتیک ادامه داد: اغلب مردم تظاهر به ادب می کنند. ریاکاری و تظاهر به ادب، جای خود ادب را در ایران گرفته است. متاسفانه ژن مهربانی در بین مردم  در حال کم شدن و دروغگویی، فساد، دغلبازی،ریاکاری و… جزو نفس کشیدن مردم شده است. البته ما بدترین کشور از نظر خشونت و بی ادبی نیستیم و خشونت در کشوری مانند آمریکا نیز موج می‌زد و از خود رییس جمهورش  نیز شروع شده است.

الفبای رفتار با همدیگر را نیاموخته ایم

ثریا شارقی، مدیرکل دفتر امور بانوان و مشاور بانوان استانداری تهران درباره کاهش شادی و افزایش افسردگی در جامعه گفت: شرایط شادی مردم در طول این سال‌ها فراهم نشده و این موضوع در دستور کار ما نبوده است، البته قطعا یک سری مشکل های اقتصادی می‌تواند زمینه‌ساز یک سری از عصبانیت‌ها شود، اما یک سری موضوع ها هم فرهنگی است.

به گفته وی، شاد بودن نوعی رفتار است که به تدریج به فرهنگ تبدیل می‌شود. بخشی از شکل‌گیری این فرهنگ برعهده خانواده، مدرسه و … است و همچنین شرایطی که حاکمیت و دولت ایجاد می‌کند که همه این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا فرهنگ در جامعه شکل بگیرد. در این بین نقش آموزش و پرورش در ایجاد فرهنگ شادی در کشورمان بسیار برجسته است.

وی افزود: آموزش و پرورش ما باید تحول شود و زنگ نشاط را در مدرسه تعریف کند، متاسفانه این موضوع اصلا در مدارس ما جایگاهی ندارد. اینکه افراد در موقعیت‌هایی که قرار دارند شاد باشند یک هنر است. گاهی اوقات با ابزار بسیار ساده می‌توان اسباب خوشی، نشاط و شادی فرزندان و خانواده را فراهم کرد.

مدیرکل دفتر امور بانوان و مشاور بانوان استانداری تهران با تاکید براینکه در جامعه به آموزش بچه‌ها توجه می‌کنیم، اما به پرورش آنها توجهی نداریم، تصریح کرد: متاسفانه در آموزش و پرورش هیچ فکری برای برنامه‌های غیرآموزشی یا فوق‌برنامه نشده است و ما از این موضوع رنج می‌بریم. باید نشاط را در برنامه‌های مدارس لحاظ کنیم. متاسفانه نه تنها برنامه‌های شاد نداریم بلکه زنگ ورزش و هنر را حذف می‌کنیم و بجای آن دروس ریاضی و … را جایگزین می‌کنیم.

وی تاکید کرد: باید سعی کنیم برنامه‌های تاب‌آوری را به خانواده‌ها آموزش دهیم و مهارت‌های گفتاری و رفتاری را باید به خانواده‌ها آموخت. متاسفانه یکی از مشکلات ما این است که نحوه ارتباط با یکدیگر را در جامعه نیاموختیم. مهارت‌های کلامی و رفتاری جایی در زندگی ما ندارند و با توجه به سیاست‌های دولت باید این موارد در برنامه‌های آموزشی گنجانده شود.

شارقی گفت: بسیاری از اتفاقاتی که اکنون در جامعه منجر به قتل و درگیری می‌شود یا حتی تصادف های رانندگی به دلیل این است که الفبای رفتار با همدیگر را نیاموخته ایم. بسیاری از مسایل را می‌توانیم با صحبت کردن حل کنیم اما رفتارهای پرخاشگرایانه نشان می‌دهیم و دلیل آن این است که افراد در جامعه این مهارت‌ها را آموزش ندیده‌اند و ما باید این موارد را در دستور کار و برنامه‌هایمان قرار دهیم تا جامعه را به این آموزش‌ها مسلح کنیم.

گزارش: فرزانه صدقی

No tags for this post.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا